بیشترلیست موضوعات سنت و تجدد دو الگوى معرفتشناختى در تحليل دانش سياسى مسلم انان 1. روش شرقشناسى; الگوى تجدد 2. فهم سنتى از سنت ويژگيهاى صورى سنت ويژگيهاى ماهوى سنت ب) تاكيد بر ذات نامستقل انسان ج) وجه اقتدارى سنت توضیحاتافزودن یادداشت جدید
ضعف عمده تحقيقات شرقشناسانه اين است كه خودنگرى آنها از خود نبوده و نقد آنها نقد درون نيست; بلكه مقولهاى استبرآمده از بينش خودنگر تجدد اروپايى، كه از جايى خارج از فكر سياسى دوره ميانه بر اين «فكر و سنت» تحميل شده است. از آن روى كه مواد اوليه و مصالح اين خودنگرى به تمامى از «غرب» آمده، ممكن است كه سنتبرساخته» اين روش نيز، سنتى ساختگى، مبدل و غير اصيل بوده، و خودآگاهى و توانمندى آن در تدوين تاريخ خود، چونان نقشى بر خيال باشد. محمدرضا نيكفر در توضيح اين وضعيت، درباره قوت و ضعف شرقشناسى در پژوهشهاى اسلامى و ايرانى مىنويسد: «... ما براى خودآگاه شدن مجبور مىشويم تاريخ فكر در اروپا را تكرار كنيم... [كه شرقشناسى] بعنوان الگوى مطلق تاريخ فكر فرض مىكند... گرايش بدان دارد كه فلسفه را در كانون فرهنگ قرار دهد.... ما را توانايى خودنگرى نيست، چون «خود» ما فاقد بينش خودنگر است. به عبارت ديگر، ما را توانايى خود«نگرى» نيست، چون ما را توانايى «خود»نگرى نيست. در اينجا بوضوح دايرهاى يعنى دورى ديده مىشود... خارج شدن از اين دور ايجاب مىكند كه بينش خودنگر در خارج آن گذاشته شود. اما اين بينش بر «خود»ى ديگر استوار است، نمىتواند «خود» ما را بشناسد. يا فقط مىتواند جنبهاى و پارهاى از آن را بشناسد و از اين رو ممكن است در روند شناسايى خود دو پاره شود و دست آخر مخلوطى شود بىانتظام. مىتوان گفت كه مىتوانيم بهرغم گرفتن بينش اوليه از خارج دايره، در دايره باقى بمانيم و مدام آن را چرخ زنيم.» (8) مورد فوق، عناصر درستى از انديشه شرقشناسى، و نيز لوازم و مشكلات اين روش را باز مىنماياند. نيكفر بدرستى تاكيد مىكند كه در تمهيد فهم از «خود»، ما را از توسل به بينش «خودنگر» غربى گريزى نيست. او براى شكافتن سنت، نقطه عزيمتخود را، جايگاه مطمئنى در خارج از دايره سنت قرار مىدهد و از سكوى غرب به مساله مىنگرد. البته اين موضع، تقليد از غرب نيست، بلكه چنانكه خود مىگويد، آموختن از غرب است. (9) اما راهحل پيشنهادى نيكفر در جمله پايانى مورد بالا، سرانجام به تناقضى آشكار در منطق شرقشناسى مىرسد; او عقيده دارد كه مىتوان از خارج دايره «سنت» شروع كرد و در دايره سنتباقى ماند. همچنين مدعى است كه مىتوان به شرق بر مبناى غرب نظر كرد و آنگاه به تهافت هر دو پرداخت. چنين مىنمايد كه در پيشنهاد نيكفر غفلتى معرفتى نهفته است. او دايره «سنت» را مستقل از دايره تجدد و مترادف تجدد اروپايى مىنگرد، كه نسبتبه هم تخارج دارند; و بدين لحاظ، امكان گذر از خارج دايره سنتبه درون آن و بارور كردن سنت را طرح مىكند. اما چنانكه گذشت، چنين دواير دوگانه و متخارجى در واقع وجود ندارند. تنها، دايره غيريتساز تجدد وجود دارد و سنتبه مثابه مجهول مطلقى است كه فقط در آينه تجدد امكان ظهور يافته است. سنتى كه تحقيقات شرقشناسانه به ما باز مىنمايانند، سنتى غير اصيل، سايهگونه و باز آفريده بر مبنا و موقعيت غرب است. حدود اين سنت، حدودى عدمى است و هرگونه پرسشى، نه با ورود به دايره سنت، بلكه با نفى مطلق سنتبه پاسخ مىنشيند.