سنت و تجدد، دو الگوی معرفت شناختی در تحلیل دانش سیاسی مسلمنان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سنت و تجدد، دو الگوی معرفت شناختی در تحلیل دانش سیاسی مسلمنان - نسخه متنی

داود فیرحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ضعف عمده تحقيقات شرق‏شناسانه اين است كه خودنگرى آنها از خود نبوده و نقد آنها نقد درون نيست; بلكه مقوله‏اى است‏برآمده از بينش خودنگر تجدد اروپايى، كه از جايى خارج از فكر سياسى دوره ميانه بر اين «فكر و سنت‏» تحميل شده است. از آن روى كه مواد اوليه و مصالح اين خودنگرى به تمامى از «غرب‏» آمده، ممكن است كه سنت‏برساخته‏» اين روش نيز، سنتى ساختگى، مبدل و غير اصيل بوده، و خودآگاهى و توانمندى آن در تدوين تاريخ خود، چونان نقشى بر خيال باشد. محمدرضا نيكفر در توضيح اين وضعيت، درباره قوت و ضعف شرق‏شناسى در پژوهشهاى اسلامى و ايرانى مى‏نويسد:

«... ما براى خودآگاه شدن مجبور مى‏شويم تاريخ فكر در اروپا را تكرار كنيم... [كه شرق‏شناسى] بعنوان الگوى مطلق تاريخ فكر فرض مى‏كند... گرايش بدان دارد كه فلسفه را در كانون فرهنگ قرار دهد....

ما را توانايى خودنگرى نيست، چون «خود» ما فاقد بينش خودنگر است. به عبارت ديگر، ما را توانايى خود«نگرى‏» نيست، چون ما را توانايى «خود»نگرى نيست. در اينجا بوضوح دايره‏اى يعنى دورى ديده مى‏شود... خارج شدن از اين دور ايجاب مى‏كند كه بينش خودنگر در خارج آن گذاشته شود. اما اين بينش بر «خود»ى ديگر استوار است، نمى‏تواند «خود» ما را بشناسد. يا فقط مى‏تواند جنبه‏اى و پاره‏اى از آن را بشناسد و از اين رو ممكن است در روند شناسايى خود دو پاره شود و دست آخر مخلوطى شود بى‏انتظام. مى‏توان گفت كه مى‏توانيم به‏رغم گرفتن بينش اوليه از خارج دايره، در دايره باقى بمانيم و مدام آن را چرخ زنيم.» (8)

مورد فوق، عناصر درستى از انديشه شرق‏شناسى، و نيز لوازم و مشكلات اين روش را باز مى‏نماياند. نيكفر بدرستى تاكيد مى‏كند كه در تمهيد فهم از «خود»، ما را از توسل به بينش «خودنگر» غربى گريزى نيست. او براى شكافتن سنت، نقطه عزيمت‏خود را، جايگاه مطمئنى در خارج از دايره سنت قرار مى‏دهد و از سكوى غرب به مساله مى‏نگرد. البته اين موضع، تقليد از غرب نيست، بلكه چنانكه خود مى‏گويد، آموختن از غرب است. (9) اما راه‏حل پيشنهادى نيكفر در جمله پايانى مورد بالا، سرانجام به تناقضى آشكار در منطق شرق‏شناسى مى‏رسد; او عقيده دارد كه مى‏توان از خارج دايره «سنت‏» شروع كرد و در دايره سنت‏باقى ماند. همچنين مدعى است كه مى‏توان به شرق بر مبناى غرب نظر كرد و آنگاه به تهافت هر دو پرداخت.

چنين مى‏نمايد كه در پيشنهاد نيكفر غفلتى معرفتى نهفته است. او دايره «سنت‏» را مستقل از دايره تجدد و مترادف تجدد اروپايى مى‏نگرد، كه نسبت‏به هم تخارج دارند; و بدين لحاظ، امكان گذر از خارج دايره سنت‏به درون آن و بارور كردن سنت را طرح مى‏كند. اما چنانكه گذشت، چنين دواير دوگانه و متخارجى در واقع وجود ندارند. تنها، دايره غيريت‏ساز تجدد وجود دارد و سنت‏به مثابه مجهول مطلقى است كه فقط در آينه تجدد امكان ظهور يافته است. سنتى كه تحقيقات شرق‏شناسانه به ما باز مى‏نمايانند، سنتى غير اصيل، سايه‏گونه و باز آفريده بر مبنا و موقعيت غرب است. حدود اين سنت، حدودى عدمى است و هرگونه پرسشى، نه با ورود به دايره سنت، بلكه با نفى مطلق سنت‏به پاسخ مى‏نشيند.

/ 13