بیشترلیست موضوعات سنت و تجدد دو الگوى معرفتشناختى در تحليل دانش سياسى مسلم انان 1. روش شرقشناسى; الگوى تجدد 2. فهم سنتى از سنت ويژگيهاى صورى سنت ويژگيهاى ماهوى سنت ب) تاكيد بر ذات نامستقل انسان ج) وجه اقتدارى سنت توضیحاتافزودن یادداشت جدید
به هر حال، نقد شرقشناسى از آن جهت نيست كه از زاويهاى غربى به ميراث اسلامى مىنگرد، بل از آن روست كه اين تحقيقات به پيشنگر خود صراحت نمىبخشند. شايد اين صراحتبراى خواننده غربى مهم نباشد، اما براى ما اهميت زيادى دارد. براى ما، صراحت دادن به پيشفرض يعنى تبديل آن به مساله، (Problem) و طبعا درگير شدن با آن; كه موجب باز نمودن افق در رويارويى درستبا سنت مىگردد. ميراث اين سنت، قبل از آن كه به دستشرقشناسان بيفتد، حاوى معناى «يك زندگى» بود; ادبيات، عمل و انديشه سياسى يك ملتبود كه اين قوم در آنها «جهان» خاص خود را باز مىنمود و تعبير و تفسير مىكرد. آنها در اين «جهان» زندگى مىكردند. آثار سياسى دوره ميانه، پيش از آن كه به عنوان موضوعى علمى در برابر شرقشناسان قرار گيرند، مظاهر يك جهان، يك زندگى، يك انسانيت و يك تاريخ بودند. اما تقدير چنان بود كه اين جهان و زندگى، معناى درونى خود را از دستبدهد و از بيرون، معنايى تازه بيابد; معنايى كه تجدد اروپايى به آنها مىدهد. آثار سياسى دوره ميانه، قبل از آن كه در دايره شرقشناسى قرار گيرند، در درون خود، هم يكپارچه بودند و هم مطلق; اما به خاطر الزامات شرقشناسى، هم كليت آنها از هم پاشيد و هم به نسبيتى بدل شدند كه با ملاك مطلقى ديگر، يعنى ملاك تجدد اروپايى، سنجيده مىشدند. اين معيار هنوز چنان مطلق، حاضر و بديهى است كه هرگز به عنوان يك «مساله» بدان نمىانديشيم. (10)
2. فهم سنتى از سنت
مفهوم «سنت» و ساختار و عناصر آن در انديشه سياسى دوره اسلامى، هنوز به عنوان امرى مستقل مورد توجه واقع نشده است. و در غياب سلسلهاى از بررسيهاى انتقادى درباره ماهيت اين سنت، به مثابه نظامى از دانش كه بتواند مبانى معرفتى و نظام گفتارى آن را توضيح دهد، هرگونه سخن گفتن از سنت مشكل مىنمايد. در عين حال، مساله جدى است; نحوه پرسشهايى كه در برابر سنت وجود دارد، بسيار شگفتانگيز است و آن را به معماى مخصوص زمان ما تبديل كرده است كه با اضطراب در اذهان جوامع اسلامى جريان دارد. زيرا روشنفكران جوان بين دو گرايش سرگردانند: يكى، شيفتگى در برابر وسوسههاى هيجانبرانگيز تجدد و ديگرى، بار سنگين مجموعهاى از نشانههاى مشخص و عادات و روشها و آداب زندگى و شرايط اجتماعىفرهنگى كه از گذشته خيلى دور باقى مانده است. تجدد امروز، به طور مداوم در حال از بين بردن تاروپود اين مجموعه است، كه در گذشته حامى مسلمانان بوده، ولى اكنون گهگاه به عنوان عاملى متضاد با مصالح و ضرورتهاى روز آنان تلقى مىشود. مجموعه اين ميراث، هم از نظر كسانى كه آن را محكوم مىكنند و هم از ديد آنان كه مىخواهند به آن وفادار بمانند، ميراث و سنن اسلامى به شمار مىآيد. (11) انديشمندانى كه پاى در سنت دارند و هويت اسلامى را در آن مىبينند، چنين مىانديشند كه سنت در حوزه تمدن اسلامى، تداوم خود را حفظ كرده و بنابر اين، اگر هم موج انديشه جديد، گاهى بر پيكر تنومند اين سنت نشسته، نتوانسته شالوده آن را فرو شكند. مفسران سنتى، كه دانش سياسى دوره ميانه را بررسى مىكنند، روششناسى خاصى دارند. اينان، اعتقاد به برترى و مرجعيت متقدمان را اصل بنيادين تفكر خود قرار دادهاند و بر مبناى اين اصل، فضل تقدم پيشينيان را دليل بر تقدم فضل آنان تلقى مىكنند; كه به ضرورت، بهتر از متاخران و طبعا انسانهاى زمانه ما مىفهميدهاند. بر پايه اين روش، وجوه عمده دانش سياسى اسلام كه فقط يك بار، در عصر زرين فرهنگ اسلامى (دوره ميانه) ظاهر شده بود، بهترين فهم از نصوص دينى و مؤسسان آنها، اعم از فارابى، ماوردى و... آگاهترين افراد به مسائل و تفسير آنها كمخطاترين تفسيرها تلقى مىشود. اين برداشت از سنت و مرجعيت دانشمندان يا دانشهاى متقدم، آرمان خود را در «گذشته» مىبيند كه زمان، عامل تزلزل و تنزل آن است; و اصرار مىكند كه هرگونه احيا و تذكر سنت، جز از مجراى بازگشتبه آثار اعلام الاولين ممكن نيست. ابو اسحاق شاطبى مىنويسد: «مراجعه به كتابهاى متقدمان از اهل علم پسنديدهتر است، زيرا آنان از متاخران در علم استوارترند.... اعمال متقدمان، برخلاف متاخرين، در اصلاح دين و دنيا و دانش آنان در تحقيق استوارتر است.... بدينسان، كتابها، كلام و رفتارهاى متقدمان براى كسى كه بخواهد با احتياط در راه علم گام نهد، در هر دانشى، بويژه در علم شريعت كه عروةالوثقى و پناهگاهى استوار است، پرفايدهتر به شمار آمده است.» (12)