2. فهم سنتى از سنت - سنت و تجدد، دو الگوی معرفت شناختی در تحلیل دانش سیاسی مسلمنان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سنت و تجدد، دو الگوی معرفت شناختی در تحلیل دانش سیاسی مسلمنان - نسخه متنی

داود فیرحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به هر حال، نقد شرق‏شناسى از آن جهت نيست كه از زاويه‏اى غربى به ميراث اسلامى مى‏نگرد، بل از آن روست كه اين تحقيقات به پيش‏نگر خود صراحت نمى‏بخشند. شايد اين صراحت‏براى خواننده غربى مهم نباشد، اما براى ما اهميت زيادى دارد. براى ما، صراحت دادن به پيش‏فرض يعنى تبديل آن به مساله، (Problem) و طبعا درگير شدن با آن; كه موجب باز نمودن افق در رويارويى درست‏با سنت مى‏گردد.

ميراث اين سنت، قبل از آن كه به دست‏شرق‏شناسان بيفتد، حاوى معناى «يك زندگى‏» بود; ادبيات، عمل و انديشه سياسى يك ملت‏بود كه اين قوم در آنها «جهان‏» خاص خود را باز مى‏نمود و تعبير و تفسير مى‏كرد. آنها در اين «جهان‏» زندگى مى‏كردند. آثار سياسى دوره ميانه، پيش از آن كه به عنوان موضوعى علمى در برابر شرق‏شناسان قرار گيرند، مظاهر يك جهان، يك زندگى، يك انسانيت و يك تاريخ بودند. اما تقدير چنان بود كه اين جهان و زندگى، معناى درونى خود را از دست‏بدهد و از بيرون، معنايى تازه بيابد; معنايى كه تجدد اروپايى به آنها مى‏دهد. آثار سياسى دوره ميانه، قبل از آن كه در دايره شرق‏شناسى قرار گيرند، در درون خود، هم يكپارچه بودند و هم مطلق; اما به خاطر الزامات شرق‏شناسى، هم كليت آنها از هم پاشيد و هم به نسبيتى بدل شدند كه با ملاك مطلقى ديگر، يعنى ملاك تجدد اروپايى، سنجيده مى‏شدند. اين معيار هنوز چنان مطلق، حاضر و بديهى است كه هرگز به عنوان يك «مساله‏» بدان نمى‏انديشيم. (10)

2. فهم سنتى از سنت

مفهوم «سنت‏» و ساختار و عناصر آن در انديشه سياسى دوره اسلامى، هنوز به عنوان امرى مستقل مورد توجه واقع نشده است. و در غياب سلسله‏اى از بررسيهاى انتقادى درباره ماهيت اين سنت، به مثابه نظامى از دانش كه بتواند مبانى معرفتى و نظام گفتارى آن را توضيح دهد، هرگونه سخن گفتن از سنت مشكل مى‏نمايد. در عين حال، مساله جدى است; نحوه پرسشهايى كه در برابر سنت وجود دارد، بسيار شگفت‏انگيز است و آن را به معماى مخصوص زمان ما تبديل كرده است كه با اضطراب در اذهان جوامع اسلامى جريان دارد. زيرا روشنفكران جوان بين دو گرايش سرگردانند: يكى، شيفتگى در برابر وسوسه‏هاى هيجان‏برانگيز تجدد و ديگرى، بار سنگين مجموعه‏اى از نشانه‏هاى مشخص و عادات و روش‏ها و آداب زندگى و شرايط اجتماعى‏فرهنگى كه از گذشته خيلى دور باقى مانده است.

تجدد امروز، به طور مداوم در حال از بين بردن تاروپود اين مجموعه است، كه در گذشته حامى مسلمانان بوده، ولى اكنون گه‏گاه به عنوان عاملى متضاد با مصالح و ضرورتهاى روز آنان تلقى مى‏شود. مجموعه اين ميراث، هم از نظر كسانى كه آن را محكوم مى‏كنند و هم از ديد آنان كه مى‏خواهند به آن وفادار بمانند، ميراث و سنن اسلامى به شمار مى‏آيد. (11)

انديشمندانى كه پاى در سنت دارند و هويت اسلامى را در آن مى‏بينند، چنين مى‏انديشند كه سنت در حوزه تمدن اسلامى، تداوم خود را حفظ كرده و بنابر اين، اگر هم موج انديشه جديد، گاهى بر پيكر تنومند اين سنت نشسته، نتوانسته شالوده آن را فرو شكند.

مفسران سنتى، كه دانش سياسى دوره ميانه را بررسى مى‏كنند، روش‏شناسى خاصى دارند. اينان، اعتقاد به برترى و مرجعيت متقدمان را اصل بنيادين تفكر خود قرار داده‏اند و بر مبناى اين اصل، فضل تقدم پيشينيان را دليل بر تقدم فضل آنان تلقى مى‏كنند; كه به ضرورت، بهتر از متاخران و طبعا انسانهاى زمانه ما مى‏فهميده‏اند. بر پايه اين روش، وجوه عمده دانش سياسى اسلام كه فقط يك بار، در عصر زرين فرهنگ اسلامى (دوره ميانه) ظاهر شده بود، بهترين فهم از نصوص دينى و مؤسسان آنها، اعم از فارابى، ماوردى و... آگاه‏ترين افراد به مسائل و تفسير آنها كم‏خطاترين تفسيرها تلقى مى‏شود.

اين برداشت از سنت و مرجعيت دانشمندان يا دانشهاى متقدم، آرمان خود را در «گذشته‏» مى‏بيند كه زمان، عامل تزلزل و تنزل آن است; و اصرار مى‏كند كه هرگونه احيا و تذكر سنت، جز از مجراى بازگشت‏به آثار اعلام الاولين ممكن نيست. ابو اسحاق شاطبى مى‏نويسد:

«مراجعه به كتابهاى متقدمان از اهل علم پسنديده‏تر است، زيرا آنان از متاخران در علم استوارترند.... اعمال متقدمان، برخلاف متاخرين، در اصلاح دين و دنيا و دانش آنان در تحقيق استوارتر است.... بدينسان، كتابها، كلام و رفتارهاى متقدمان براى كسى كه بخواهد با احتياط در راه علم گام نهد، در هر دانشى، بويژه در علم شريعت كه عروة‏الوثقى و پناهگاهى استوار است، پرفايده‏تر به شمار آمده است.» (12)

/ 13