بیشترلیست موضوعات تاملي درباره سياست اسلامي و رهبري متعهد تلاشهايي براي ساختن بنيادهاي فكري و فرهنگي حكومت و سياست مهمترين مبحث رهبران جديد تاملات دكتر شريعتي در باب سياست اسلامي دكتر در تعريف امامت مينويسد: توضیحاتافزودن یادداشت جدید
حوزههاي "تفكر" و "عمل اجتماعي ـ سياسي" نيز متفاوت بود. از تشكيل احزاب سياسي و مبارزات پارلماني تا تشكيل گروههاي مسلح تا فعاليتهاي فرهنگي مانند ساختن مدارس و دانشگاههاي اسلامي و نيز فعاليتهاي فرهنگي سنتي كه عمدتاً در دست روحانيت بود و موارد ديگر. همه در پي پاسخ اين سوال بود كه "چه بايد كرد."نوشتن كتاب دربارؤ مسائل مختلف دنياي اسلام از انديشههاي اسلامي تا راهبردهاي عملي نيز فراوان بود. دفاع از اسلام در برابر تهاجمات فكري مستشرقين، تبيين و بازسازي مجدد كلام اسلامي، ارائه طريق براي بازسازي تمدن اسلامي، نقد تمدن غرب از لحاظ اخلاقي و...در اين نوشتهها، گرايشهاي مختلفي وجود داشت. نوشتههاي روحانيون سنتي كشورهاي اسلامي با نوشتههاي روشنفكران مذهبي متفاوت بود. مشكل هر دوي اينها، مواجه شدن با روشنفكران غير مذهبي بود كه خود داستان ديگري داشت. به طور غالب، روحانيون و پيروان آنها، ميكوشيدند تا در "انديشيدن" به حفظ آموزههاي سنتي توجه كنند؛ در حالي كه روشنفكران مذهبي، در عين حال كه متاثر از آموزشهاي مذهبي بودند، به اوضاع روز و حل معضلات اجتماعي و درگير شدن با واقعيات بيشتر توجه داشتند. بسياري از اين روشنفكران در غرب تحصيل كرده بودند. اگر هم در داخل كشور تحصيل كرده بودند، استادان، متون درسي، روشهاي آموزشي و بسياري از مسائل ديگر، برگرفته فرهنگ بيگانه بود. اين مساله در عين حال كه از زاويؤ تاثيرگذاري انديشههاي غربي بر افكار آنها خطرناك بود، فرصتي را در اختيار آنها ميگذاشت تا با روشني بيشتري مسائل دنياي جديد را بشناسند.
حكومت و سياست مهمترين مبحث رهبران جديد
در اين ميان يك مساله بسيار اساسي بود و آن بحث از حكومت اسلامي و دولتي بود كه سزاوار يك جامعؤ اسلامي بود. ساقط شدن "دولت عثماني" بدان معنا بود كه يكي از مهمترين پشتوانههاي سياسي مسلمانان از بين رفته است. از اين پس برشمار كشورهاي اسلامي افزوده شد و وحدتي كه ميان بخش وسيعي از دنياي اسلامي بود از بين رفت.زماني كه تلاشهاي سياسي و فرهنگي براي بازگرداني خلافت عثماني ناكام ماند، براي جايگزيني خلافت اسلامي يا حكومت اسلامي، مسلمانان سني مذهب به "انديشيدن" در نظام سياسي اسلام روي آوردند. آنها شاهد آن بودند كه نظامهاي جديدي كه در شرق سرپا ميشود، يا به شكل سنتي خود در قالب سلطنت عرضه ميشود كه اولاً غير اسلامي و ثانياً خود عاملي در دست استعمارگران است، يا به صورت لائيك جلوهگر ميشود كه يكباره از مذهب فاصله ميگيرد و اين مورد قبول متفكران مسلمان نبود.حاصل اين انديشه، در طي بيش از نيم قرن، دهها كتاب و صدها مقاله در زمينؤ "نظام حكومتي در اسلام" بود. بسياري از متفكران جمعيت "اخوان المسلمين" در اين باره كتاب نوشتند و منتشر كردند. اين زمان، هم خلافت اسلامي از بين رفته بود و غير قابل برگشت تلقي ميشد و هم انديشههاي سياسي جديد غربي و مهمتر از همه بحث "دمكراسي" و "انتخابات" و "پارلمان" مطرح شده بود و مسلمانان بايد براي اين كار تكليف خود را روشن ميكردند.اما در ايرانايران، به چند جهت از كشورهاي اسلامي ديگر متفاوت بود. نخست و مهمتر از همه آن كه بر مذهب شيعه بود و بويژه در زمينؤ مسالؤ "حكومت" انديشههاي خاص خود را داشت. بايد داشتن يك پشتوانؤ قوي فلسفي و عرفاني را در انديشههاي شيعي و تفاوتي كه از اين جهت با ديگر مناطق دنياي اسلام دارد، در نظر داشت. افزون بر آن، پيشينؤ تاريخي ايران، به دليل آن كه در چند قرن اخير كاملاً مستقل بوده و هيچ زماني تحت سيطرؤ خلافت عثماني قرار نداشت، الزامـات جـديـدي را براي آن بوجود ميآورد.