"امامت عبارت است از رسالت سنگين رهبري و راندن جامعه و فرد از آنچه هست به آنچه بايد باشد به هر قيمت ممكن، اما نه به خواست شخصي امام بلكه بر اساس ايدئولوژي ثابتي كه امام نيز بيشتر از هر فردي تابع آن است و در برابرش مسوول و از همينجاست كه "امامت" از "ديكتاتوري" جدا ميشود و رهبري فكري انقلابي با رهبري فردي استبدادي تضاد مييابد. (مجموعه آثار 26 ص 504)دكتر براي تفهيم هر چه بهتر اين مطلب از مفهوم "سياست" در فرهنگ سياسي مسلمانان استفاده ميكند و آن را رو در روي مفهوم "پليتك" قرار ميدهد. سياست به معناي مردم سازي است و پليتك به معناي مردمداري يا ادارؤ شهر در حد شهرداري. (همانجا، ص 499)در همين راستا، او مفهوم خدمت را در كنار مفهوم پليتك غربي، و مفهوم "اصلاح" را همان "سياست" ميداند. در رهبري ايدئولوژيك "اصلاح" است نه "خدمت". (همانجا). البته دكتر توجه دارد كه اين نوع نظام به ديكتاتوري شباهت دارد، اما آنچه از نظر او اهميت دارد، "رهبري" است نه "رهبر". اين دومي است كه تكيه بر آن به فاشيسم ميانجامد نه اولي. از اين رو، آنچه مهم است آن كه، رهبري پيدا كنيم كه ويژگيهاي خاص يك رهبر را داشته باشد.دكتر، ضمن شرحي مفصل از روشهاي خاص شناخته شده در نحوؤ روي كار آمدن رهبران، از قبيل كودتا، انقلاب، وراثت، انتخاب و يا انتصاب و با تكيه بر آن كه، در نظريؤ "امامت" تكيه بر روي خصلتهاي ذاتي امام است ميگويد:"امامت يك حق ذاتي است، ناشي از ماهيت شخص كه منشا آن خود امام است، نه عامل خارجي انتخاب و نه انتصاب؛ منصوب بشود يا نشود، منتخب مردم باشد يا نباشد، امام است". دليلش نيز آن كه "امامت به تعيين نيست، بلكه آنچه دربارؤ او مطرح است، مسالؤ تشخيص است؛ يعني مردم كه منشا قدرت در دمكراسي هستند، رابطهشان با امام، رابطؤ مردم با حكومت نيست، بلكه رابطهشان با امام ، رابطه مردم است با واقعيت، تعيين كننده نيستند، تشخيص دهندهاند." (همانجا، ص 578)و نيز ميگويد: