بیشترلیست موضوعات تحليل و بررسي سكولاريسم (حذف دين از زندگي دنيوي بشر) سكولاريزم و فلسفه سياسي ارسطو نگاهي بر نوسانات كليسا و حكومت كليساي كاتوليك روم وقايع زمينه ساز تفكّرات سكولاريستي بررسي و نقد علل بروز تفكّرات سكولاريستي تعريف دين از ديدگاه اسلام، داراي سه ركن اصلي است: توضیحاتافزودن یادداشت جدید
1. زندگي برتر چيست؟ نخستين اصلي كه هيچكس جدالي در آن ندارد [ زيرا كاملاً بر حقّ است ] اين است كه خيرات بر سه قسمند: الف. خيرات خارج از وجود انسان ب. خيرات مربوط به بعد جسماني انسان ج. خيران مربوط به نفس آدمي هيچكس ميل ندارد به سعادت كسي معتقد شود كه نه شجاعتي دارد و نه عدالتي و نه اعتدالي و نه حكمتي. و هر كس كه با پريدن مگسي مضطرب ميشود و كسي كه تسليم شهوات خوراك و آشاميدني و ديگر مختصّات مادي است و كسي كه براي يك ششم درهم، آماده خيانت به عزيزترين دوستانش ميباشد و كسي كه ادراكش به قدري پست شده است كه به حماقت رسيده و هر چيزي را مانند كودك و ديوانه تصديق ميكند، سعادتي ندارد انسان پيوسته بر اين گمان است كه آن فضيلتي را كه داراست، براي او كافي است، اگرچه كمترين مقدار فضيلت را داشته باشد حتّي گاهي معتقد ميشود كه فضيلت او بيش از ديگران است.ارسطو پس از آن كه اثبات ميكند كه سعادت عبارت از مجموع خيرات سهگانه ياد شده است، به اثبات اين مطلب ميپردازد كه «خيرات نفس» بر همه خيرات مقدّمند و از همه آنها اصيلتر؛ و اين خيرات است كه ميتواند سعادت انساني را تحقّق ببخشد او ميگويد:2. حال كه نفس به طور مطلق يا نفوس منسوب به ما، با عظمتتر و باارزشتر از ثروت و جسم [ و شهرت [است، پس كمال نفس و كمال ثروت و جسم نيز بايد بر مبناي خيرات نفس منظور شود. و با توجّه به قوانين اصلي، مطلوبيت تمامي خيرات خارجي، به سود خيرات نفس است.در نتيجه، اين امر را يك حقيقت مسلّم ميگيريم كه «همواره سعادت، بر مبناي فضيلت و حكمت و اطاعت از قوانين آن دو كه خيرات نفس ناميده ميشوند» ميباشد. ما براي اثبات اين گفتههاي خود، خداوند را شاهد ميآوريم كه سعادت اعلاي او مربوط به خيرات خارج از ذات او نيست، بلكه در ذات خاصّ اوست... ممكن است تصادف، خيرات خارج از نفس را نصيب ما كند، ولي انسان نميتواند از روي تصادف، عادل و حكيم بوده باشد.با نظر به اين اصل كه مستند به دلايل ياد شده است، نتيجه چنين ميشود كه دولت برتر [ يا جمهوري برتر ]، همان دولت سعادتمند است كه توفيق يافته است.پس دولت از اين جهت، مانند فردي از انسان است كه توفيق كمال، بدون فضيلت، امكان پذير نيست.2 بديهي است كه فضيلت و حكمت و عدالت ـ بويژه با توجه به استشهاد ارسطو به خداوند ـ نميتوانند از سنخ امور طبيعي دنيوي باشند كه تنها بر مبناي غرايز و خود طبيعي به جريان ميافتند. در نتيجه ممكن نيست كه سيستم دولت و حكومت و سياست، سكولاريستي باشد. ارسطو ادامه ميدهد:3. «ممكن است اين زندگي شرافتمندانه كه همراه با فضيلت و حكمت (سعادتآميز) است، فوق طاقت انسان باشد، يا حداقل انساني كه چنين زندگي ميكند، به خاطر طبيعت معمولي او نيست، بلكه به آن جهت است كه در او يك حقيقت قدسي وجود دارد، و به مقدار عظمت اين اصل قدسي است كه فعّاليت اصل سعادت بالاتر ميرود.حال اگر ادراك (دريافت)، امر قدسي باشد، سعادت آميزترين زندگيها همان زندگي دريافتي خواهد بود.»بيشكّ منظور ارسطو ـ با توجّه به ديگر مطالبش ـ مجرّد ادراك (فهميدن) نيست، بلكه حكمت است كه اتّصاف به فضيلت از مختصّات آن است، بويژه با توجّه به اين عبارت صريح كه ميگويد: «و اين كه سعادت الهي امكانپذير نيست مگر با ادراك ابدي»3 مسلّم است كه مجرّد تصوّر ابديت، به شكل مفهومي آن، سعادت حقيقي نيست، بلكه سعادت حقيقي، درك و دريافت ابديت است با قرار گرفتن در شعاع جاذبيت كمال مطلق سرمدي كه فوق ازل و ابد است. باز ميگويد:«سعادت از تصادف ناشي نميشود، بلكه سعادت عنايتي از طرف خدا و نتيجه كوشش و تلاش ماست. اين مطلب هم مورد گفتگو است كه آيا سعادت، حقيقتي است كه با تعليم و تربيت تحقّق مييابد، يا به جهت عادتهايي معيّن به دست ميآيد و يا ممكن است از راههاي مشابه ديگر آن را به دست آورد، يا اين كه يك عطاي خداوندي است و يا امري است تصادفي؟