تحلیل و بررسی سکولاریسم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحلیل و بررسی سکولاریسم - نسخه متنی

محمدتقی جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دفاع از تئوري مزبور معمولاً بر اين پايه استوار بود كه هنگامي كه يك نفر حاكم به هنگام اعمال قدرت خويش، قوانين اخلاقي مسيحي را زيرپا مي‏گذاشت، او نيز مانند هر فرد مسيحي ديگري بايد تحت سانسورهاي (سانسور به معناي عيبجويي، انتقاد، سرزنش و غيره) كليسا قرار مي‏گرفت و مي‏توانست از ناحيه عوام‏الناس (افراد غير روحاني) وفادار به كليسا، مورد اعمال اجبار و اكراه (زور) بگيرد. (اين استدلالي است كه در مورد قدرت غير مستقيم پاپ در امور دنيوي مورد استفاده قرار مي‏گيرد).

يك تز افراطي‏تر كه توسّط پاپ بونتيفاس هشتم ارائه شد، اين است كه قدرتهايي كه توسّط عيسي مسيح(ع) به سن پيتر، حواريون و از ناحيه آنان به جانشينانشان (كشيشان و پاپ‏ها) تفويض شد، شامل برتري دنيوي غايي مي‏باشد، صرفا (به سادگي) به اين دليل كه قدرت معنوي به خاطر ماهيت و ذات خود، مافوق قدرت دنيوي (مادّي) قرار داشت. به اعتقاد وي، حضرت عيسي مسيح(ع) به پطر مقدّس و جانشينان او دو شمشير عطا كرده بود (انجيل لوقا، باب 22، آيه 38) كه اين دو شمشير سمبل (نماد) قدرتهاي معنوي و مادّي (دنيوي) بودند؛ قدرت معنوي را خود پاپ‏ها به كار مي‏بردند، در حالي كه شمشير دنيوي را به افراد غيرروحاني تفويض مي‏كردند؛ امّا اين گروه اخير بايد آن را مطابق رهنمودهاي مقام پاپ به كار بردند.

جدايي دين از حكومت (كليسا و حكومت)

شايد بتوان گفت كه از لحاظ نظري، راديكال‏ترين نظريات در زمينه جدايي قلمروي دين از سياست، نظريه «دو پادشاهي» (Two Kingdoms) مارتين لوتر

وضع كنوني مغرب زمين با نظر به پيشرفت علم و تكنولوژي و تنظيم پديده‏ها و روابط مردم در زندگي اجتماعي، معلول كنارگذاشتن و حذف دين الهي فطري از جامعه نيست، بلكه معلول دين‏سازاني است كه براي خودكامگيهاي خود، دين الهي را ـ كه عامل سازنده بشري است ـ مطابق هوي و هوسهاي خود تفسير و تطبيق و اجراء مي‏كردند.

وقتي كه مردم مغرب زمين به بهانه حذف مزاحمان «حيات معقول» خود، دين را كنار گذاشتند، در حقيقت آن ديني را كه ساخته شده متصديان دين بود و ضدّ علم و پيشرفت و آزادي معقول و عدالت و كرامت ذاتي انساني بود را، كنار گذاشتند.

است. تعليم وي در اين زمينه را مي‏شود عملاً به يك سخن موجز تلخيص نمود: «انجيل خدا بايد در قلمروي كليسا و قانون شريعت وي در قلمروي جامعه حكومت كند». اگر بخواهيم كليسا را توسّط قانون (Law) مذهبي و يا جامعه را توسّط انجيل Gospelاداره كنيم، مردم مجبور خواهند بود تا قانون و مقرّرات را به قلمروي لطف و فيض‏الهي، و احساسات و عواطف را به قلمروي عدالت (اجتماعي) بياورند؛ در نتيجه خداوند را از تخت سلطنت خويش محروم سازند و شيطان را به جاي او بنشانند.

گرچه عقايد اصلاحي لوتر در عمل، حفظ روابط و پيوندهاي خويش با نظم اجتماعي (Civil) حاكم شد و در مناطقي مثل آلمان و كشورهاي اسكانديناوي كه اكثريت را داشتند، به صورت دين رسمي درآمد؛ امّا در بسياري از مناطق، پرنس‏ها نظارت و سرپرستي را ـ كه قبلاً بر عهده اسقفهاي كاتوليك بود ـ عملاً بر عهده گرفتند.

جان كالون كوششهاي نظري (Theoritical) كمتري در جهت جدا ساختن دو قلمروي ديني و غيرديني (Civil) به عمل آورد. در نظر وي ژنو بايد به صورت يك تئوكراسي كه در آن قدّيسين حكومت مي‏كردند، درمي‏آمد. جامعه موعود الهي بايد بر مبناي شريعت خداوند ـ آن گونه كه در كتاب مقدس وحي شده بود ـ بنا مي‏شد. هيچ يك از اجزاي حيات اجتماعي يا شهري آن قدر دور (Remote) يا آن قدر سكولار و يا آن قدر بي‏اهميّت نبود كه از قلمروي نظارت و يا مقرّرات كالونيسيتها فرار كند.7

ما در تاريخ گذشته سياسي و مذهبي شرق غيراسلامي و غرب، معناي سكولاريسم را تا حدودي واضح‏تر و مشخّص‏تر از معناي تئوكراسي مي‏بينيم. زيرا مفهوم حذف مذهب از زندگي دنيوي و سياست و علم، خيلي روشنتر از تئوكراسي (حكومت خدا) در جامعه مي‏باشد. چه عدم دخالت مذهب در زندگي سياسي و اجتماعي دنيوي و استناد مديريت و توجيه زندگي فردي و جمعي به خود انسان، يك مفهوم واضحي است كه درك آن با مشكلي مواجه نمي‏شود. در صورتي كه مفهوم حاكميت خداوندي در جامعه، به جهت احتمال معاني متنوّع در آن، ابهام‏انگيز است ما پيرامون مفهوم ياد شده، به دو احتمال اشاره مي‏كنيم:

/ 16