بیشترلیست موضوعات تحليل و بررسي سكولاريسم (حذف دين از زندگي دنيوي بشر) سكولاريزم و فلسفه سياسي ارسطو نگاهي بر نوسانات كليسا و حكومت كليساي كاتوليك روم وقايع زمينه ساز تفكّرات سكولاريستي بررسي و نقد علل بروز تفكّرات سكولاريستي تعريف دين از ديدگاه اسلام، داراي سه ركن اصلي است: توضیحاتافزودن یادداشت جدید
در خلال جريان اين مشاجره، فرضيه محدوديت قدرت روحاني و منحصر كردن وظايف آن به امور دنياي ديگر تكامل يافت، در حالي كه كليسا همچنان به عنوان يك مؤسّسه اجتماعي باقي ماند.واقعه سوم: عبارت بود از مشاجرهاي كه اوّلين مرتبه در درون كليسا و در ميان روحانيون درگرفت. نوع اين مشاجره با مشاجرات سابق ميان قدرت روحاني و جسماني فرق داشت؛ و مخالفت با قدرت مطلقه پاپ در اين مشاجره شكل نويني به خود گرفت. در تاريخ مسيحيّت، اين اوّلين مرتبه بود كه رعايا و پيروان يك قدرت حاكمه مطلقه، به عنوان انجام اصلاحات، سعي كردند تا محدوديتهاي مشروطيت (كنستيتوسيونل) و حكومت نمايندگي را به زور به آقاي خود بقبولانند.البته اين مشاجره به نفع مخالفان پاپ تمام نشد و حزب موسوم به كنسيليد (يا آرامش طلب) ـ كه مرام آنها به كنسيليريسم و فرضيه ايشان به تئوري كنسيليه (آرامش طلبي) معروف شد ـ در اجراي مرام خود موفق نشدند، ولي فلسفه ايشان باب بزرگي را در فلسفه سياسي گشود كه در آينده نتايج مهمّ سياسي و تحوّلات عظيم از آن ناشي شد. بدين معني كه اين مشاجره بعدها منجرّ به ايجاد گفتگو و مشاجره در ميان زمامداران دنيوي و رعاياي ايشان شد؛ يعني رعاياي زمامداران سياسي را نيز بيدار كرد و به فكر انداخت كه قدرت زمامداران را به وسيله دو عنصر مشروطيت و حكومت نمايندگي محدود نمايند...»8اين بود منشأ اجمالي شيوع تفكّرات و روش سكولاريسم در مغرب زمين كه دين را روياروي و معارض عدالت و آزادي و علم معرفي ميكرد. اين سه واقعه ميبايست مدّعيان پيشتازي در دين (ارباب كليسا) را تعديل ميكرد، امّا متأسّفانه با افراط و تفريطي كه در ارزشيابي دين صورت دادند، انسانيت را زخمي كردند. ماكياولي آن گاه كه براي حصول سياستمدار به هدف خويش، تمسّك به هر وسيله را تجويز كرد، اين زخم را عميقتر ساخت.سپس در دورانهاي متأخّر نظريات به ظاهر علمي، مانند «انتخاب طبيعي» و «اصالت قوّه» كه به وسيله داروين و نيچه مطرح شد و اصالت غريزه جنسي كه فرويد آن را در حدّ افراطي به افكار تحميل نمود و سودپرستي (يتي ليتاريانيسم)، لذّتگرايي (هدونيسم) و (اپيكوريسم) و قرباني كردن همه اصول و ارزشهاي انساني در زيرپاي روباه صفتي به نام «سياست» مجموعا دست به هم دادند و زخم وارد بر انسانيت را ـ بويژه در مغرب زمين كه طعم ثروت و صنعت و تسلّط را به طور فراوان چشيده بودند ـ بسيار عميقتر ساختند.اگر جريان حيات ديني در دلهاي عدّه فراواني از مشرق زمين و حتّي خود مغرب زمين، قطع ميشد، ديگر اميدي براي نجات انسان از حالت احتضاري كه در آن افتاده بود نميماند.اي خداي بزرگ! اي تواناي مطلق! و اي حكيم عليالاطلاق! چه قدرتمند و باعظمت است كارگاه خلقتي كه تو به جريان انداختهاي؟ و چه قدرتمندتر و باعظمتتر است حكمت و مشيت تو؛ چه آن همه ضربت و زخمهاي نابودكننده را كه نابخردان و به وسيله نفي مذهب و شايع كردن ماكياوليگريها و ترويج اصالت قوّه و انتخاب طبيعي و ديگر سلاحهاي قاطع، بر انسانيت وارد نمودند، باز نتوانستند چشمه سار حيات ديني را در درون آدميان بخشكانند.آن نابكاران به قدري غافل بودند كه حتّي تكليف بشر آينده را هم به گمان خود تعيين كرده و ميگفتند: بشر براي هميشه بايد از اين راه كه ما براي او تعيين ميكنيم، حركت كند! آنان نميدانستند كه كودكان اولاد آدم (ع) با حيات تازه و مغز و روان جديد به دنيا ميآيند و بدون اين كه سرنوشت اين نونهالان باغ هستي با دست آنان تعيين شده باشد، قدم به اين دنيا ميگذارند. از اين رو اگر به وسيله دنياپرستان و خودكامگانِ خودخواه، الحاد و سكولاريسم تلقين به آنها نشود، از تمامي اصول و ارزشهاي عالي انساني بهرهمند خواهند شد.اي كاش آنان براي چند لحظه هم كه شده سر از خاك بردارند و فرياد پشيماني از افراط و تفريطي كه در نفي مذهب مرتكب شدهاند، بشنوند.