سيستم انديشؤ تاريخ فلسفؤ سياسي اسلام در برابر بينشهاي نويني كه در جهان پديد آمده است به گونهاي پرداخته ميشود كه هم دهريون و هم الهيون، هم صوفيه و هم فلاسفه توانستهاند از آن تفسيرهايي بنمايند تا براساس آن سازهها عقايد و خواستهاي خود را به اثبات برسانند. بويژه در تماس با دانشهاي جديد كه در غرب خودنمايي نموده است افق ديد امت مسلمانِ تحت استعمار، دستخوش دگرگونيهاي شگرفي گرديد و آنان را نسبت به هويت اسلامي خويش و بازگشت به آنچه خود در سايؤ فرامين اسلامي ساخته و پرداخته بود حساستر نمود.مهمترين عامل شناخت تمدن، يعني واكنشهاي روحي و فكري انسان متاثر از رفتارهاي رواني، تفكر و يافتههاي بدست آمدهاي ميباشد كه در شرق بويژه شرق اسلامي جهتگيري سياسي او را در برابر رفتارهاي موجود در ديگر مناطق جهان و همچنين محيط پيرامونش مشخصتر ساخت. چنين تلقياي از انسان و جهان در نزد مسلمانان تماماً در مقولههاي فلسفي غوطه خورد و الزاماً در تمام سطوح زندگياش تاثير مستقيم گذاشت.شناخت غرب از شرق اسلامي در تاريخ جديد روابط سياسي به دوران تسلط ناپلئون بر مصر در سال 1213 هجري قمري برابر با 1798 ميلادي باز ميگردد. او به همراه خود انديشمندان غربي را به مصر آورد تا در شناخت جهان اسلام ياري رسانش باشند. ناپلئون حتي براي دستاندازي مناسبتر و چيرگي بيشتر بر ملل مسلمان خود را مسلمان قلمداد نمود. از اين دوران است كه شرق اسلامي همواره در كشاكش و چالش سياسي غرب، تبديل به يكي از ابزارهاي اصلي رويارويي غربيان در برابر يكديگر در سرزمينهاي اسلامي ميگردد و سياست نظاميگري و بهرهگيريهاي اقتصادي كه تا به امروز دگرگون نشده است در سرلوحؤ برنامههاي غرب قرار ميگيرد. غرب براي دستاويز چنين تلاشي و ستيز با شرق اسلامي جهت بقاي حياتش، تجربههايي چند را در نظر دارد. از آن جمله ميتوان از جنگهاي دويست سالؤ صليبي، محاصرؤ وين در سالهاي 1539 و1683 ميلادي از سوي عثمانيان نام برد. لذا سياست به ارث رسيدؤ پرنس ماكياولي، يعني از هر وسيلهاي براي رسيدن به مقصود بهرهگرفتن، بار ديگر مورد ستايش و در دستور كار غرب قرار گرفت.البته از هم گسيختگي جهان يك پارچؤ شرق اسلامي، به جز ايران كه تحت خلافت عثماني سرزمينهاي عربي اداره ميشد، به دوران پيش از حملؤ ناپلئون باز ميگردد. بطور كلي زمينههاي فروپاشي خلافت اسلامي عثماني دو انگيزؤ اصلي دربرداشت:1ـ انگيزههاي خارجي كه جنگهاي كريمه در سال 1182 هجري قمري برابر با 1769 ميلادي كه منجر به جدايي سرزميني مسلمان نشين از جهان اسلام و دارالاسلام در سال 1187 هجري قمري برابر با 1774 ميلادي را در پي داشت؛ ديگر جنبشهاي منطقهاي و درگيري با روسيؤ تزاري و افغانستان.