در عبرت از عاقبت كار شاه شيخ ابواسحاق - مقطعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مقطعات - نسخه متنی

عبید الله عبید زاکانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در عبرت از عاقبت كار شاه شيخ ابواسحاق





  • سلطان تاج بخش جهاندار امير شيخ
    شاهى چو كيقباد و چو افراسياب گرد
    پشتى دين به قوت تدبير پير كرد
    در عيش ساز و عادت خسرو بنا نهاد
    ايوان و قصر و جنت و فردوس برفراشت
    هر بنده اى كه بر در او جايگاه يافت
    بنگر كه روزگار چه بازى پديد كرد
    جوشى بزد محيط بلائى به ناگهان
    يا سوز و گريه اى كه بهم برزد آن بنا
    كان بوستان سراى كه آئين و رنگ و بوى
    اكنون بدان رسيد كه بر جاى عندليب
    قصرى كه برد فرخى از فر او هماى
    در كار روزگار و بات جهان عبيد
    بيچاره آدمى چو ندارد به هيچ حال خوشوقت مقبلى كه دل اندر جهان نبست
    خوشوقت مقبلى كه دل اندر جهان نبست



  • كاوازه ى سعادت جودش جهان گرفت
    كشور چو شاه سنجر و شاه اردوان گرفت
    روى زمين به بازوى بخت جوان گرفت
    در رسم و عدل شيوه ى نوشيروان گرفت
    در وى نشست شاد و قدح شادمان گرفت
    خود را امير خسرو صاحبقران گرفت
    نكبت چگونه دولت او را عنان گرفت
    ملك و خزانه و پسرش در ميان گرفت
    يا دود ناله اى كه در آن دودمان گرفت
    خلد برين ز رونق آن بوستان گرفت
    زاغ سيه دل آمد و در او مكان گرفت
    سگ بچه كرد در وى و جغد آشيان گرفت
    عبرت هزار بار از اين مي توان گرفت
    نه بر ستاره داد و نه بر آسمان گرفت واسوده خاطريكه ز دنيا كران گرفت
    واسوده خاطريكه ز دنيا كران گرفت


/ 26