همدلي كردن با شكوه اكبر احمد آسان است: - مردم شناسی اسلامی و مردم شناسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردم شناسی اسلامی و مردم شناسی اسلام - نسخه متنی

ریچار تاپر؛ مترجمین: حسین داوودی، حسین اژدری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همدلي كردن با شكوه اكبر احمد آسان است:

امروزه، روشنفكر مسلمان در مواجهه با جهان گاهي نا اميد مي‏وشود. او براي روبرو شدن با اين جهان مجهّز نيست. و اين بي جهازي، او را در نظر خودش هم كم ارزش كرده است. او در ميان دو دنيا متحيّر است: دنيايي كه مرده است؛ و دنياي بدون قدرت ديگري كه تولّد يافته است. ضربه‏هايي كه او متحمل شده است از خود او برخاسته‏اند. ريشه انحراف فكري وي در آنست كه از درك و فهم اسلام در قرن بيستم عاجز است. (6)

اين احساسات در ميان تعداد كثيري از آثار مسلمانان بازتاب پيدا كرده است و در واقع اين امر در نوشته‏هاي روشنفكران جهان سوم وجه رايج است. ديويس و ديگران اين موضوع فرعي را انديشمندانه و با اندكي تفصيل توضيح داده‏اند، با فرض رابطه بين دانش و قدرت (دانش قدرت مي‏آورد و قدرت براي دانش حد و مرز قرار مي‏دهد)، گروههايي از اين كه ديگران آنها را مطالعه كنند و بشناسند، آزرده مي‏شوند. روشنفكران جهان سوم به دنبال دوره‏اي از تسلط اقتصادي، سياسي، فرهنگي و علمي غرب، سر برآوردند و اندك اندك از پذيرش اين سلطه‏ها و شيوه‏اي كه به موجب آن اين سلطه‏ها، در نوشته‏ها و سخنراني‏هاي شرق شناسان، به يكديگر پيوند مي‏خوردند و نيز از پذيرش حد و مرزهايي كه آنها از علم بدست مي‏دادند امتناع كردند. زيرا هويت امتهاي مسلمان و اسلام و فرد مسلمان كه مدتي دراز از ارزشهاي غربي و مادي ضربه يا صدمه ديده بودند، بايد در همه سطوح و از آن جمله حدود شناخت و معرفت بازنگري مي‏شد.

موضوعي كه مردم‏شناسي اسلامي (چنانكه ديگر مردم‏شناسي‏هاي نقدي) مطرح كرده است، رابطه ميان مردم‏شناسي و مسائل مورد مطالعه آن است (از قديم غرب، ديگران را مطالعه مي‏كند، شرق شناس هم خيره مي‏شود): عينيّت و تبيين (علم) يا همدلي و تفهّم (انسان). مردم‏شناسي اسلامي، با دقت بيشتري، اين سؤال را مطرح مي‏كند كه آيا غير مسلمانان مي‏توانند اسلام (و فرهنگ و جامعه مسلمانان) را مطالعه و درك كنند؟ به عبارت ديگر، ماهيت و توانايي يك مردم‏شناسي اسلام چه مقدار است؟

نقدي بر دانش، علم اجتماعي و مردم‏شناسي غربي

پيشنهادكنندگان مردم‏شناسي اسلامي نقدي را بر نظريه (اجتماعي) غربي ارائه مي‏دهند تا با نقدِ اسلام گرايان خودشان از جامعه، فرهنگ و ارزشهاي غربي تطبيق كنند. نظريه اجتماعي غربي، كه مردم‏شناسي را هم در بر مي‏گيرد؛ قوم مدارانه است و با تاريخ و روابط امپراطوري غربي عجين شده است.

مردم‏شناسي فرزند استعمار غرب است، موضوع درسي، فرضيه‏ها، مسائل و شيوه‏هاي آن را علائق امپراطوري ديكته مي‏كند و دست اندركاران آن يااز كساني هستند كه سوابق امپراطوري و سوگيريهاي راجع به آن دارند (از نظر ساختارهاي بودجه، مشاغل، انتشارات، خواننده) يااز نخبگان جهان سوم (غرب‏زده يا حامي غرب) هستند. موضوعهاي سنّتي مردم‏شناسي غرب جامعه‏هاي ابتدايي9 هستند. در دوره ما بعد استعمار،10 كه تعداد جامعه‏هاي ابتدايي مطالعه نشده كاهش يافت، مردم‏شناسي دچار بحران شد و به حال احتضار در آمد.

كشورهاي جهان سوم، از وقتي كه مستقل شدند، درباره انسانهاي مورد مطالعه بر مردم‏شناسي [ويژه] خودشان، و بر مشخص كردن رويكردهاي خودشان، و بر مطالعه و نقد فرهنگها و نظريه‏هاي غربي اصرار داشتند. نقد احمد، در مقاله‏اي كه براي مؤسسه بين‏المللي انديشه اسلامي11 نوشته است، عمدتا محدود است به بيانات بدون پشتوانه در باب «قوم مداري رسوايِ مردم‏شناسي غربي»، و نيز به ترفند بحث انگيزي12 مغرضانه كه در آن آرمانهاي يك جامعه (جهان اسلام) با زشتيهاي جامعه ديگر (ايدز، مواد مخدّر و جنايت در غرب) مقايسه مي‏شود. توصيه او چنين مي‏نمايد كه اگر آنها فقط مسلمان مي‏شدند، تمام اين معضلات ناپديد مي‏شدند. اما، مگر در جامعه‏هاي اسلامي معضلات اجتماعي وجود ندارد. (7)

با ـ يونس13 و احمد، كه در آكادمي اسلامي كمبريج14 مشغول به كارند، و راجع به چيزهايي كه آنها را به منزله سه رويكرد مهم در نظريه اجتماعي غربي مي‏بينند نقد استوارتري ارائه مي‏دهند. رويكردهايي كه هم آنها را واگرا و نيازمند جمع و توفيق دوباره و كه همه آنها بر اثر تعهّدشان به پوزيتيويسيم و تفكيك و بي طرفي علمي خدشه دار يافته‏اند. كاركردگرايي ساختاري، تضادّ راوقعي نمي‏نهد و نظريه قوم مدارانه «نوسازي ـ غربي سازي» را مطرح مي‏كند. پيروان ماركس و رويكردهاي مبتني بر تضادّ، بيش از اندازه بر فرايندهاي اقتصادي و ساختارهاي وسيعتري تأكيد مي‏كنند. تعامل‏گرايي نمادي و نظريه «خود»15 بيهوده به فرد پيش‏بيني‏ناپذير مي‏پردازند. فرض بر اينست كه جامعه‏شناسي جهان شمول است، اما جامعه‏شناسي جهان سوم به واقعيتهاي اجتماعي و دريافتهاي جهان سوم، وقتي نمي‏گذارد؛ مثلاً در باب مسلمانان معمولاً قوم مداري آن، به نقش تجربه ديني، بهايي نمي‏دهد. بعلاوه، جامعه‏شناسي معمولاً بسيار نظري است و وانمود مي‏كند كه فارغ از ارزش است؛ بله، البته جامعه‏شناسي بايد عملي و كاربردي باشد و ضرورت ارزشها را تصديق كند.

/ 10