معرفي مردم‏شناسي اسلامي - مردم شناسی اسلامی و مردم شناسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردم شناسی اسلامی و مردم شناسی اسلام - نسخه متنی

ریچار تاپر؛ مترجمین: حسین داوودی، حسین اژدری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معرفي مردم‏شناسي اسلامي

گرچه از مناطق اسلامي نقد اساسي مشخصي را درباره جامعه غربي و علوم اجتماعي آن انتظار نداريم و به يقين تا به حال ديده نشده است كه آنها چنين نقدي ارائه دهند، مسلمانان كشورهاي خاور ميانه از جمله غير غربياني هستند كه بهتر قادرند در مقابل تصويرهايي كه غربيان از فرهنگهاي آنها ارائه مي‏دهند تصويرهاي جايگزين ارائه دهند. امروزه غالبا قدرت اقتصادي و سياسي آنها به اندازه‏اي هست كه حداقل بتوانند معيّن كنند كدام مفاهيم و توسط چه كسي بايد مطالعه شوند. اما معضله آنها اينست كه كدام اصطلاح و با چه مسائلي؟ اگر «مردم‏شناسي» (Anthropology)، در اين صورت آيا مردم‏شناسي بايد به تمامي [همان] مفاهيمي باشد كه از آموزشهاي غربي و منافع غربي گرفته شده‏اند يه آنها كه از منابع اسلامي يا از ديگر منابع بومي گرفته شده‏اند؟

از دهه 1960 يك واكنش اسلامي با اهميت، عبارت از جدّ و جهدي براي اسلامي كردن 28 علوم اجتماعي، كه شامل مردم‏شناسي هم مي‏شود، بوده است. يعني آنها را با اسلام متناسب كردن؛ آنهم با اصرار بر اين امر كه جامعه‏هاي مسلمان را فقط مردم‏شناسي اسلامي يا كساني كه با منابع رسمي اسلامي [قرآن و روايات ] آشنا هستند، مي‏توانند مطالعه كنند.

در اين چند برداشت مختلف از مردم‏شناسي اسلامي موضوعات مشتركي وجود دارد: في‏المثل، طرح تدوين مدينه فاضله و نظريه اجتماعي آن هم بر اساس برداشت ويژه‏اي از ارزشهاو اصول موجود در قرآن يا سنت؛ اثبات حقانيت هميشگي اين [برداشت از] اسلام؛ و ترسيم اسلام به منزله جادّه ميانه 29 در بين افراط كاريهاي غربي. اما، در اين برداشتها فرضهايي وجود دارد كه از بيخ و بن با يكديگر متفاوت و مخالف هستند.

بايونس و احمد جامعه‏شناسي اسلامي را به عنوان يك برنامه فعّال اسلامي براي جامعه شناسان پيشنهاد مي‏كنند؛ «نبايد اجازه داد كوشش براي يافتن اصولِ طبيعت و رفتار انساني و سازمان بندي انساني في نفسه هدف شود. اين تلاش بايد به منظور اعتلاي اسلام در درون افراد و محيط افراد در جامعه‏هايشان و در درون و ميان جامعه‏ها بكار برده شود.» اين ديدگاه‏ها بايد بر فرضيه‏هايي قرآني استوار باشد:

خدا [جهان ] را آفريده است؛ ـ انسان، با اراده آزاد و توانايي يادگيري و برتري بر ساير موجودات طبيعت، از جمع اضداد ساخته شده است؛ ـ جامعه بر خانواده، قوانين الهي، قدرت نهادينه شده و فعّاليت اقتصادي مبتني است؛ تاريخ جرياني ديالكتيكي است كه ثمره آن در مخالفت و موافقت با پيامبر به ظهور مي‏رسد. همچنين اين رويكرد بايد رويكرد جامعه شناختي جامعي باشد كه هم افراط كاريهاي ديگر رويكردهاي معاصر را در بر مي‏گيرد، و هم آنها را بعد از جرح و تعديل با يكديگر وفق مي‏دهد. به علاوه، «بايد پذيرفت كه جامعه‏شناسي اسلامي، به عنوان امري تطبيقي و نقدي خواهد بود. يعني، بايد كار مقايسه جامعه‏هاي انساني را ـ مسلمان و غير مسلمان ـ با اين آرمانها30 و كشف ميزان انحراف اين جوامع از اين الگوي آرماني را انجام دهد.

اين تصوير آرماني از ساختار اجتماعي اسلامي بايد با اسلام ترسيم شود؛ آنهم با اسلام به مثابه يك ايدئولوژي، فرهنگ، شيوه زندگي، فرايند اطاعت آگاهانه از قوانين خدا، تنها جايگزين براي دموكراسي سرمايه داري و سوسياليزم و به منزله راهي ميان اين دو، نه التقاطي از آنها. در اين صورت قوم نگاري اسلامي تنوعهاي موجود را بررسي مي‏كند؛ [در اينجا[ نكته اصلي عبارت است از «مسير معتدل» اسلامي آرماني در باب آداب و رسومِ خانواده و ازدواج (عقد، انتخاب، جنسيّت، چند زني، آميزش جنسي، زن و فرزند)، اقتصاد (مستغلاّت، ثروت، بازار، ارث، قمار، بازي، بهره، زكوة، ملّ كردن)، و حكومت (دولت، قدرت، عدالت، مشورت).

سرمايه داري و دموكراسي و سوسياليزم به عنوان نظامها و نظريه‏هاي اجتماعي وابسته به آنها شكست خوردند، چون فاقد مكانيسم تعهد و وظيفه بودند. در اسم تعهد و وظيفه؛ مناسكِ [ عبادي] نماز و روزه بيمه شده است. اين تصويري كلّي از يك جامعه شناسيِ آشكارا ايدئولوژيكي و اسلامي است. نظريه (ناظر به جوامع مسلمان فعلي و نيز نظريه ناظر به جوامع غربي و ايدئولوژيهاي غربي و جامعه‏شناسي‏هاي غربي) و مقايسه اين دو با يكديگر به يك جامعه آرماني اسلامي و راهي درباره نحو دست يافتن به آن اشاره دارد.

از نظر اكبر احمد مردم‏شناسي اسلامي عبارت است از «مطالعه گروههاي اسلامي به وسيله دانشمنداني كه نسبت به اصول جهان شمول اسلام ـ انسانيّت، شناخت و تساهل ـ متعهدند. اصولي كه به مطالعات خُرد، دهكده‏اي و قبيله‏اي علي الخصوص با چارچوبهاي تاريخي و مكتبي گسترده‏ترِ اسلام مربوط‏اند. اينجا اسلام نه بعنوان الهيات بلكه جامعه‏شناسي تلقي شده است. بنابراين، اين تعريف غير مسلمانان را خارج نمي‏كند.»(11)

به نظر من طرحهاي ديويس رساترين، قوي‏ترين و ريشه‏اي‏ترين طرحهاست. در نظر او مردم‏شناسي اسلامي عبارت است «مطالعه بشر در جامعه از خلال فرضيه‏ها و مطابق با موضعگيريهاي فكري اسلام... علمي اجتماعي كه با مطالعه روابط اجتماعي مشترك بشر در محيط‏هاي اجتماعي و فرهنگي متنوعي كه امروزه در اطراف و اكناف جهان وجود دارند و در گذشته نيز وجود داشته‏اند، سر و كار دارد. كانون توجّهش به كنش انساني، اشكال متنوع آن و نهادينه كردن آن است؛ و در صدد يافتن اصولي است كه به كنش انسان نظم و سازمان مي‏دهند و به آن معنا مي‏بخشند.» مردم‏شناسي غربيِ درباره اسلام، غير تاريخي است: هم اسلام را آرماني انتزاعي مي‏داند، هم سنّتهاي ادبي و سلسله مراتب روحاني را ناديده مي‏گيرد؛ ولي يكي از اهداف مردم‏شناسي اسلامي توليدِ دسته بنديها و مفاهيم بديل و سپس وارد شدن در گفت و شنود با مردم‏شناسي غربي است. مفاهيم اسلامي مربوط [به بحث] كدامند؟ و تاريخ و بستر آنها چيست؟ توحيد (يگانگي) مفهومي اصلي و شرك31 مفهومي بيگانه است. ديويس با استباط از سنّت (حديث، فقه، شريعت)، علماء (دانشمندان ديني و است (اجتماع، جامعه) را به منزله عناصر اصلي معرفي مي‏كند. انسان، داراي فطرت32 (سرشت طبيعي و خداداد)، خليفه (شأن نائب مباني33) و دين (مذهب به عنوان راه زندگي) [همان] نفس (جوهر حيات) است. خداوند انسانها را گونه گون آفريد و دو حجّت در اختيار آنها قرار داد: شريعت (قوانين) و منهاج (راه زندگي). شريعت شاخصهايي را تعيين مي‏كند كه در درون آنها بسياري از شيوه‏هاي زندگي امكان‏پذير است. چارچوبِ اسلامي جهان شمول است؛ در حالي كه قوم نگاري اروپايي، هم از اول، در كنار آمدن با تنوعها ناكام ماند و لذا مفهوم [ اقوام] «ابتدايي» را بوجود آورد. چشم انداز اسلامي نمي‏تواند با تحقير شيوه‏هاي ديگر آغاز كند. اينجا نه مجالي براي غيريت34، هست و نه مجالي براي افراط كاريهاي عقلگرايانه يا نسبيت گرايانه بلكه تركيبي است از اينها. اما متمايز لذا بايد مفاهيم و ارزشهايي را كه شالوده مردم‏شناسي هستند، به دقت به سرانجامي برسانيم تا از تسليم در برابر مفروضاتِ فكريِ دانش غربي اجتناب شود:

/ 10