مردم‏شناسي اسلام: رأيي شخصي - مردم شناسی اسلامی و مردم شناسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردم شناسی اسلامی و مردم شناسی اسلام - نسخه متنی

ریچار تاپر؛ مترجمین: حسین داوودی، حسین اژدری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مردم‏شناسي اسلامي بلاشك مردودتر از «ايسم»هاي ديگر نيست، بايد آن را جدي گرفت، زيرا مهاطبان بسياري دارد، اصول ايدئولوژيك خود را آشكارا بيان و به بحثهاي انتقادي دعوت مي‏كند. در عين حال، بايد انگيزه‏هاي مبلغان و حاميانش را زير سؤال برد. چنانكه در بالا متذكر شدم، نويسندگان معمولاً خوانندگان مسلمان غير دانشگاهي را خطاب قرار مي‏دهند، يعني كساني را كه احتمالاً از خود آنان ـ كه به نظر مي‏رسد كم آشنايي دارند ـ نسبت به پيشرفتهاي جديد مردم‏شناسي آشنايي كمتري دارند. به نظر مي‏رسد كه آنها عمدتا علاقمندِ تقويت و پيشبردِ موقعيّتهاي خود ـ به عنوان انسان شناس ـ در عالمِ روشنفكران اسلامي‏اند و علاقه‏اي به اربقاي تخصيص اين رشته به اسلام در عالمِ انسان شناسان ندارند. بايد گفت كه اگر آنها به اين امر اخير دست مي‏زدند مباحثشان هيچ ارزشي نداشت. آنها به همان اندازه مي‏توانند ادعاي شمول و كليّت بر غير مؤمنان كنند كه مردم‏شناسي‏ها و «ايسم»هاي صراحتا ايدئولوژيك ديگر مي‏توانند بكنند و نه بيشتر.

روشنفكران مسلمان با خاستگاهها و زمينه‏هاي متفاوتي كه دارند (پاكستاني، تركيه‏اي، ايراني، عرب، بريتانيايي) مردم‏شناسي‏هاي متفاوتي بوجود آورده‏اند و بر مفاهيم اسلامي متفاوتي تأكيد مي‏ورزند. كدام مسلمان غير روشنفكر اسلامش و رويكردش براي تحليل جامعه به عنوان يك مردم‏شناسي كم اعتبار است؟ رهنمود قرآني ديويس را براي مردم‏شناسي اسلامي در كتاب «شناخت يكديگر» ـ كه پژوهش ميداني را به مثابه گفت و شنود و مبادله برداشتها مجسّم مي‏كند، بايد به عنوان بهترين رويكرد ستود؛ يعني نسبت به رويكردهاي ديگري كه در آنها حاكميت 41 رويكردِ سنّت بزرگ،42 همچنان باقي است.

چالش مردم‏شناسي اسلامي با انسان شناس‏هاي غير مسلمان در حقيقت هشدار مداومي است براي اينكه در مفاهيم و فروض اساسي و گرايش به ايسم‏ها يا ايدئولوژيها تجديد نظر شود؛ اما اين پرسش هميشگي را نيز به دنبال دارد كه آيا يك مردم‏شناسي انتقادي كه در برابر همه اين ايسمها بتواند مقاومت كند امكان‏پذير است يا نه.

مردم‏شناسي اسلام: رأيي شخصي

بعضي از قاطع‏ترين نقدها به نوشتارهاي انسان شناختي غربي درباره اسلام ـ يعني بهترين و قانع كننده‏ترين تأملات و پيشنهادها ـ از ذهن محقّقاني تراوش كرده كه در عالم اسلامي ريشه دارند ولي در غرب آموزش ديده‏اند؛ مانند عبدالحميد الزّين (1977) و طلاّل اسد. آنها ـ مسلمان باشند يا نباشند ـ باورهايشان را در مردم‏شناسي شان [حتي] به اندازه ايونز 43 پريچارد و ديگر «كاتوليكهاي آكسفورد» وارد نكرده‏اند. مطالعه انسان شناختيِ دين، الهيّات نيست و لزوما «ضد» الهيات و دين هم نيست. ولي مردم‏شناسي خوب، توانا و ويرانگر است و پرسشهاي مشكل آفريني را درباره منافع سياسي و اقتصادي و روابط شخصيِ مكاتبِ با نفوذ در تمامي سطوح جامعه طرح مي‏كند؛ و نيز مي‏پرسد كه ايدئولوژيها چگونه شكل مي‏گيرند و زبان و ديگر نظامهاي نمادي چگونه با مهارت به كار گرفته مي‏شوند. بهترين مطالعات انسان شناختي درباره اسلام ـ توسط مسلمانان و غير مسلمانان ـ در برابر حاكميت آنهايي (چه خارجيان شرق شناس و يا علماي ذي نفوذ) كه يك رويكردِ نقلي گراي (سنّت بزرگ) براي فرهنگ و دينِ حاشيه‏اي پيشنهاد مي‏كنند، ايستادگي كرده‏اند؛ آنها در پي يافتن اين هستند كه مسلمانان معمولي چگونه حيات (اسلام) را زنده نگه مي‏دارند و آن را درك مي‏كنند، تا به ارزش رسوم و فرهنگهاي محلّي (نظام نمادها و معاني شان) به عنوانِ اموري شايان مطالعه و شناخت و نه به عنوانِ «بازمانده‏هاي اسلام اوليّه» يا به عنوان اموري محدود و منحرف از يك هنجارِ نقلي (سنّت بزرگ)، پي ببرند.

مردم‏شناسي اسلام مستلزم ترجمه كردن و انساني كردن فرهنگهاي مؤمنان و نيز مستلزم تجزيه و تحليل آثار و فوايد «متون» اسلامي است. عناصرِ سنّت بزرگ (وظايف و باورهاي رسمي؛ متون، و مقامات رسمي و ديگراني كه آنها را بوجود مي‏آورند) هم در معرضِ مطالعه در بافت اجتماعي و فرهنگي شان، قرار داشته‏اند، و نيز به مناسبتِ فريبهاي سياسي، محدوديتهاي اقتصادي، و وفاداري‏ها و رقابتهاي قبيله‏اي/ خويشي / قومي مطالعه مي‏شده است. تمامي اين مطالب را فقط بوسيله مشاهده همگاني و عميق مي‏توان بررسي كرد؛ و اين جاي بحث دارد كه آيا اين مطالب را يك خودي يعني (كسي كه اهل جامعه مورد مطالعه است و فرهنگ و دين آن جامعه را دارد، ولي احتمالاً مهارت يا، در حقيقت ميل ندارد كه آنچه را مسلّم فرض مي‏شده است برملا كند)، يك هم ميهن (يعني كسي كه احتمالاً زبان، فرهنگ، طبقه و پيوندها او را از موضوعات جدا ساخته است ولي مي‏تواند نسبت به تصديق اين جدايي، بي ميل باشد) يا يك بيگانه تمام عيار (يعني كسي كه احتمالاً مجبور است زبان و چيزهاي ديگر را از ابتدا آغاز كند و زمان بسيار طولاني‏تري صرف كند، ولي حداقل بينشي نو و «ارزش بيگانه»اي براي اين حوزه به ارمغان مي‏آورد) به بهترين وجه مطالعه مي‏كند.

مردم‏شناسي اسلام مطالعه مي‏كند كه مسلمانان (افراد، گروهها، جوامع، ملل) چگونه خود را به عنوان مسلمان (به عنوان يك مؤلّفه عمده هويّت) نشان مي‏دهند في‏المثل از طريق انواع مختلف علايم: رژيم غذايي (منع از گوشت خوك و الكل)، اسطوره و تبارشناسي «ذريه» مقدس، تكريم رسول‏اللّه (مولوي‏ها در تركيه)، تعارض (شيعه/ سنّي) و سنتهاي پراكنده. هر چند به معناي اعم كلمه همه اين علايم را مي‏توانيم متون بدانيم، اما برخي از آنها آشكارا در متن قرار دارند و به همين دليل در بافتِ رويكردهاي انسان شناختي به مطالعه متون اسلامي، مورد بحث اند. اين نكته، آشكارا، اين مسأله را باز هم وارد بحث مي‏كند كه (اسلام)ي كه انسان شناسان مطالعه مي‏كنند و مناقشات مستمّري در باب آن مطرح بوده، چيست: واحد است يا كثير؟ همان است كه مدّعيان مسلماني مي‏گويند و عمل چيست؟ يا مجموعه آرمانهايي است كه قرآن را مبنا قرار داده و عالمان دين يا جامعه شناسان آن را مي‏شناسند ـ سنت بزرگ ـ؟ آيا مردم‏شناسي اسلام، مطالعه جوامع اسلامي است يا مطالعه اسلام به عنوانِ يك دين (متون، عمل، باورها و تاريخ)؟ ممكن است اين سؤالات، سؤالاتي پيش پا افتاده باشند، اما مطمئنا تا كنون به آنها جوابي داده نشده است و من معتقدم كه ملاحظه نوشتارهاي «اخير» در باب مردم‏شناسي اسلامي، نور تازه‏اي بر آنها مي‏تاباند.

/ 10