مردم شناسی اسلامی و مردم شناسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردم شناسی اسلامی و مردم شناسی اسلام - نسخه متنی

ریچار تاپر؛ مترجمین: حسین داوودی، حسین اژدری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ديويس كه مرور نسبتا وسيعتري بر انديشه علمي غربي عموما و مردم‏شناسي خصوصا انجام مي‏دهد، بر اين موضوع تأكيد دارد كه چگونه مردم‏شناسي فاقد وحدت و دقت است (مگر آنكه شالوده‏هاي آنرا در تمدن غربي لحاظ كنيم). او از نوشته‏هاي توماس كوهن و ميشل فوكالت16 براي فهم نحوه توليد دانش كمك مي‏گيرد. انگاره‏هاي17 غربي درباره شناخت دچار تغيير و تحول شده است، اما، بر بستري از پيوستگي: Longue duree فرناند برادل.

غير اروپايياني كه انسان شناسان، آنها را مطالعه كرده‏اند، مجال اظهار نظر در اين باب كه چگونه بحث انسان شناختي پديد آمد و چگونه اين بحث واقعيت را ساخته و پرداخته، نداشته‏اند. بحث غربيان سكولار است و دين را به منزله آفريده انسان مي‏بيند. اين ديد غربي و ديد مسيحيت جديد در باب اسلام را بفهمد. او مي‏گويد عكس العمل معمولي مدافعان مسلمان، نيروها را از ايجاد يك موضوع بحث اسلامي مناسب منحرف مي‏كند. رسم اصلي مردم‏شناسي، كار ميداني است يعني مشاهده همگاني انسانهاي بدوي، (يك مفهوم زيرساختي). نكته ناظر به اين نقد متداول درباره اين پيوند با استعمار، ناكامي مردم‏شناسي در مشاهده و نقد مركز استعماري است و مردم‏شناسي جديد، علي رغم آگاهي تازه‏اي كه از تمام اين مسائل معرفت شناختي18 بدست آورده، هنوز هم در ارائه نظري كارآمد در باب جامعه غربي و روابط بين المللي ناكام است.

عناصر اصلي دراين نقد نظريه غربي، كاملاً [اموري] متداول هستند.(8) و جواب بايد با پذيرفتن اين امر آغاز شود كه در هر نكته، حقيقتي بوده يا هست. اما اينها ضعفهايي هستند كه مطالعات انسان شناختي معدودي، كه حدودا در سراسر اين دو دهه اخير در باب اسلام و جوامع مسلمان انجام شده‏اند، مي‏شناسانند. اين نقدها نيز اغلب به تحريف و انتخاب، ترسيم تصوّرات قالبي منسوخ و عَلم كردن انسانهاي پوشالي متوسّل مي‏شوند (همانطور كه با ساير مردم‏شناسي‏هاي نقدي عمل مي‏كنند) اين موضوع براي ردّ تمام آن نكات مناسب نيست ولي براي توجه دادن به بعضي موضوعات اصلي ارزشمند است، علي الخصوص موضوعاتي كه بر قابل قبول بودن طرحهايي براي مردم‏شناسي اسلامي، كه در ذيل بحث مي‏شوند، تأثير مي‏گذارند.

از اين رو، احمد از كتاب فرهنگهاي ديگر19 بيتي (1964) به عنوان كتاب منبع در باب مردشناسي رايج غربي استفاده مي‏كند(9) در حالي كه ديويس، گرچه روايت او قابل ملاحظه‏تر و به روزتر است، هنوز به اولين كتاب ريموند20 رد 1951 عناصر سازمان اجتماعي به عنوان يك كتاب درسي استاندارد ارجاع مي‏دهد. آنگاه تعجبي ندارد كه آنها چنين تصوير مضحكي از رشته «بحران زده و در حال انحطاط» بدست مي‏دهند؛ يعني رشته‏اي كه در آن تنها انسان شناسان، غربيان هستند. رشته‏اي كه در آن انسان شناسان فقط جامعه‏هاي غير غربي يا تنها جامعه‏هاي بدوي را مطالعه مي‏كند؛ رشته‏اي كه در آن مردم‏شناسي لزوما؛ قوم مدارانه است،[يعني ] براي مطالعه فرهنگها از مقوله‏ها و فرضهاي غربي، كه به كار آن فرهنگها نمي‏آيد، استفاده مي‏كند؛ رشته‏اي كه در آن مردم‏شناسي، كاركردگرا و علم‏گراي خشك است و تنها با تحليل و تبيين عيني سر و كار دارد و با ذهنيت گرايي و توجه به مصداق 21 هر دو، مخالف است؛ و رشته‏اي كه در آن اين كاركرد گروي الحادي، دين را در همان سطح از تحليل قرار مي‏دهد كه اقتصاد و سياست و خويشاوندي را. در واقع، در اين دو دهه اخير مردم‏شناسي به صورت قابل تقدير، فراتر از آنكه به چنين نقدهاي وامانده‏اي پاسخ دهد پيشرفت كرده است. و اصول تازه‏اي را در باب انعكاس قوم نگارانه 22 و خود آگاهي نظري 23 بوجود آورده است. اين امر بدين معنانيست كه اين اصول به نوبه خود خدشه ناپذيرند، بلكه نشان مي‏دهد كه پيشنهادكنندگان مردم‏شناسي اسلامي از اين پيشرفتها آگاهي‏اي ندارند.

چنانكه اينها هم از تناقضهاي كساني كه هم شرق شناسان را به خاطر يكدست كردن «شرق» (در مقابل غرب) آن هم بدون تشخيص تفاوتهاي فرهنگي و غير فرهنگي ملامت مي‏كنند، مبرّا نيستند و از اين رو انسان شناساني را، كه تفاوتها را تشخيص داده و مطالعه مي‏كنند، به تفرقه افكني به قصد حكومت كردن متهم مي‏كنند. اما، اين نقدهاي بومي معمولاً از نخبگان فرهيخته‏اي است كه صلاحيت آنها براي اظهارنظر درباره تمام هموطنان يا همدينان خودشان، مانند صلاحيت هر بيگانه، محل ترديد است. علي رغم اينكه بعضي از شرق شناسان 24 به صورتي موجه، به بيگانه تلقّي كردن 25 موضوعات [مورد مطالعه ] خودشان و نيز به تأكيد بيش از حد بر فاصله فرهنگي ميان غرب مسيحي و شرق مسلمان متهم شده‏اند. به نظر مي‏رسد افراطيهاي جديد مسلمان از قبيل ديويس، در اشتياقشان به اين ادعا كه فقط مسلمانان استحقاق مطالعه عالم اسلام را دارند، درست همان كار [شرق شناسان ] را انجام مي‏دهند. (10) چنانكه بسياري گوشزد كرده‏اند، فرهنگهاي اروپايي و خاورميانه‏اي ريشه‏ها و موضعگيريهاي مشترك دارند و در گفت و شنود با يكديگر تحوّل يافته‏اند. گرچه جهان بيني‏هاي غربي معاصر را ميراثهاي [دوره] رنسانس يا روشنگري استعمار شكل داده است، هنوز هم آنها بطور جدي ريشه در سنتهاي فلسفه يوناني ـ رومي 26 و اديان ابراهيمي ـ توحيدي 27 دارند كه [در آنها] با خاور ميانه اسلامي شريكند. تفاوتها در هر بافتي متنوّع است. مدافعان مسلمانِ ليبرالتر، به نقش اسلامِ قرون وسطي در حفظ و رشد اين ميراث در طيّ عصرهاي ظلمت [حاكم بر ] اروپاييان و نيز به كمكهاي مهّم نخستين دانشمندان و قوم شناسان و نظريه پردازان اجتماعي مسلمان اشاره مي‏كنند. سوءِ تفاهم‏هاي متقابل بين دنياي مسلمان و غرب، در طول قرنها در شرايط رقابت سياسي، از جنگهاي صليبي تا گسترش سلطه تجاري و سياسي اروپاييان در قرن نوزدهم، سر برآوردند. علي رغم واگرايي تغييرات الگويي در انديشه اروپايي و اسلامي، هنوز هم پيوستارها و امكانات بنيادين براي گفت و شنود و درك متقابل وجود دارد. در واقع، من بخودم جرئت مي‏دهم و مي‏گويم دنياي مسلمان، كه به حتم در بسياري از سنّتهايش با غرب شريك است، في نفسه نمي‏تواند از غرب نقدي، براستي، اساسي به عمل آورد. به نظر مي‏رسد كه اگر هر دو سنّت را با سنتهاي نا آشناتر هندي و چيني و ژاپني يا با سنتهاي اساسا بيگانه بوميان آمريكا و استراليا و آفريقا يعني جاهايي كه تمام اجزاي ميراث كشترك آن با غرب نسبتا جديد و سطحي است مقايسه كنيم، اين موضوع روشن خواهد شد.

/ 10