مرحوم خواجه طوسي وابنمسكويه سعادت را داراي مراتبي ميدانند كه پائينترين آن مربوط به حيات ماديانسان و مرتبه قصواي آن مربوط به آخرت است و آنرا سعادت تام ميدانند آنها نيز معتقدند كه در دنيا سعادت تام حاصل نميشود زيرا درد و رنج و حسرت، و حرمان از درجه نهايي سعادت وجود دارد و سعادت را اين دانستهاند كه انسان با حركت ارادي به كمال «خويش» دست يابد و بالاترين مرتبه فضيلت اين است كه افعال انسان الهي و خير محض و بدون نظر به پاداش و كيفر و فقط براي خدا باشد و اين خير محض است كه غايتي لنفسه است. «بايد فعل او جمله غرض او باشد، نه پاداش و كيفر و اين غرض حكمت و منتهاي سعادت است».(21)در اين قسمت از بحث با استفاده از نظرات مرحوم شهيد مطهري و آيةالله مصباح سعي ميشود نكاتي درباره سعادت، مفهوم و جايگاه آن در نظام اخلاق اسلامي ارائه شود. قابل ذكر است كه مطالب نقل شده از مرحوم مطهري مأخوذ از مجموعه آثار ايشان جلد 7 در شرح نمط هشتم اشارات مرحوم بوعلي است و بدين خاطر به نظرات مرحوم بوعلي در مورد سعادت نيز تلويحا اشاره ميشود.مرحوم مطهري ميفرمايند: گرچه سعادت با لذّت ارتباط بسيار نزديكي دارد ولي سعادت به معناي لذّت نيست و نميتواند باشد. ايشان ميفرمايند: آن لذّتي سعادت است كه موجب رنجي بزرگتر يا مانع از لذّتي بزرگتر نگردد و لذّت و رنج را دائر مدار مطبوع و نامطبوع بودن چيزي ميدانند ولي سعادت و شقاوت را دائر مدار مصلحت بودن و مصلحت نبودن، و ميفرمايند: تشخيص مصلحت كه امري كلّي است و مربوط به مجموع قوا و استعدادها، كار عقل است در حاليكه تشخيص لذّت و رنج كه امري جزئي است كار غريزه و طبيعت و در ادامه ميفرمايند: «پس هر چند ميان سعادت و لذّت رابطه نزديكي است اما نميتوان سعادت را مرادف با لذّت دانست».(22)ايشان دربحث از رابطه سعادت وقوه عاقله ميفرمايند: كار عقل مقايسه و مصلحت سنجي است و سعادت بستگي به مصلحت دارد و مصلحتبودن يك چيز يعني اينكه آن چيز با در نظر گرفتن همه جوانب و عواقب فايده بيشتري داشته باشد ولي نفس انسان اولاً و بالذّات در پي لذّت است لذا اين مطلب درست نيست كه «هر كسي فطرتا و طبيعتا طالب سعادت خويش است». زيرا تا وقتي قوه عاقله صددرصد بر غرايز حكومت نكند، نفس در پي لذّت است.و نيز سعادت و شقاوت را با سرور و اندوه برابر نميدانند و ميفرمايند چون سرور و اندوه دو حالت خاص از لذّت و رنج ميباشند و همان ايرادي كه در تفسير سعادت به لذّت هست به طريق اولي در تفسير آن به سرور نيز هست.مرحوم مطهري يكي دانستن سعادت با رسيدن به آرزوها را نيز نادرست ميدانند زيرا اولاً آرزو امري است كه به آينده تعلق دارد و چه بسا كه انسان پس از رسيدن به آرزوي خود دچار پشيماني و حسرت شود، درحاليكه ممكن نيست انسان پس از رسيدن به سعادت دچار پشيماني گردد و ثانيا چون آرزوي انسان متناسب با ميزان فهم و اطلاع انسان است، چه بسا آرزوها كه واقعا سعادت انسان نباشد.ايشان يكي دانستن سعادت و رضايت را نيز نادرست ميدانند و ميفرمايند گرچه رضايت تخلف بردار و پشيماني پذير نيست، زيرا به زمان حال، و مجموع اوضاع و احوالي كه انسان دارد مربوط است و لذا اشكالاتي كه بر لذّت و آرزو وارد بود بر رضايت وارد نيست، اما از آنجا كه رضايت نيز به سطح فكر و فهم و درك و اراده و همّت انسان بستگي دارد. تفسير سعادت به رضايت نيز درست نيست.آيةالله مصباح در كتاب اخلاق در قرآن در مورد اينكه سعادت هدف نهايي و همان چيزي است كه بالفطره براي انسان مطلوب است، سعادت را به لذّت تنظير نموده و ميفرمايند: «همان طور كه لذّت خود بخود مطلوب انسان و خواسته اوست و انسان اين مطلب را با علم حضوري و شهودي درك ميكند. سعادت نيز مطلوب فطري انسان است و اين امر حقيقتي جبري است كه از دائره اختيار انسان خارج است و در حوزه اخلاق قرار نميگيرد».(23)ايشان در توضيح مفهوم سعادت ميفرمايند: «سعادت و لذّت خيلي به هم نزديك و قريب الافق هستند و عمده تفاوت آن دو در اين است كه لذّت در موارد لحظهاي و كوتاه مدت نيز بكار ميرود ولي سعادت صرفا در مورد لذّتهاي پايدار يا نسبتا پايدار كاربرد دارد. ...پس در سعادت لذّت پايدار نهفته است و اگر ممكن بود كسي در زندگي هميشه لذّت برد او كاملاً سعادتمند بود». و در ادامه ميفرمايند: «بنابراين ملاك سعادت و شقاوت در بينش اسلامي، لذّت و رنج ابدي است، به اين معنا كه اسلام در معناي سعادت و شقاوت تغييري نميدهد و در اين زمينه مفهوم جديدي مطرح نميكند ... بلكه سعادت و شقاوت را به همان معناي رايج لذّت پايدارتر ميداند ولي در مصداق آن دو تغيير ميدهد و چون لذايذ و آلام دنيوي دوام ندارد، لذايذ و آلام ابدي جهان آخرت را به عنوان مصاديق صحيح و حقيقي و شقاوت مطرح ميكند».(24)