5 ـ تفسيرگرايى تأويلى (Hermeneutic) و نقد كتاب مقدس - کندوکاوی درمبانی نظری سکولاریسم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کندوکاوی درمبانی نظری سکولاریسم - نسخه متنی

محمدحسن قدردان قراملکی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بدين سان، دين نه تنها از صحنه اجتماع و سياست حذف، بلكه اصل حقانيت آن نيز از انديشه انسانى به بوته فراموشى سپرده شد. از اين رو، ترجمه سكولاريسم به «عقل گرايى» مناسب به نظر مى رسد. رهاورد چنين نگاهى به دين مبناى مكاتب و انديشه هاى گوناگونى شده است كه هر كدام در سكولاريزاسيون دين نقشى ايفا نمودند.

5 ـ تفسيرگرايى تأويلى (Hermeneutic) و نقد كتاب مقدس

آباء كليسا، كه خود را يگانه مرجع و مفسّر صلاحيت دار كتاب مقدس مى دانستند، با شيوه تحليل زبانى و جمود به ظواهر و نصوص آيات كتاب مقدس، حتى درباره آموزه هاى علمى و غيردينى، به تفسير آن مى پرداختند. همان گونه كه پيش تر گفته شد، بعضى از آيات كتاب مقدس مورد مخالفت دانشمندان و انديشمندان عرصه علم و عقل قرار گرفت كه اين سبب به وجود آمدن انديشه انتقادى از كتاب مقدس شد. منتقدان، هم اشكالات سندى و هم اشكالات دلالتى را پيش كشيدند كه اينك به توضيح آن مى پردازيم:

الف ـ تأويل گرايى و تحليل غيرزبانى

با آشكار شدن ناسازگارى آموزه هاى كتاب مقدس با علم و عقل، متألّهان و پيرايشگران براى زدودن غبار تعارض از وجه دين، به تأويل و تحليل غيرزبانى وحى روى آوردند. تأويل گرايان، كه مكتب پروتستان و الهيات اعتدالى( ) و در رأس آن ها اسپينوزا، گاليله، لوتر، و كالوِن( ) طرفدار آن بودند، با تعابير نمادين، كنايه و شاعرانه خواندن زبان كتاب مقدس، به مقابله با تلقّى زبانى از وحى، كه در قرون وسطى از حجيّت و اعتبار برخوردار بود، برخاستند.

تفسير كتاب مقدس با ملاحظه شواهد و قراين مختلف از جمله عدم تعارض با عقل، پديده مباركى بود و مى توانست اتهام ناسازگارى با علم و عقل را برطرف نمايد، اما تأويل گرايان در تأويل و تفسير خود، حد و مرزى نمى شناختند و اين بسط تأويلى در پى خود، قبض شريعت را در آموزه هاى بنيادى و اصولى به همراه داشت و اصل معرفت دينى مسيحى را با خطر «نسبيّت» مواجه مى كرد. اصطلاح نظريه «قبض و بسط تئوريك شريعت» از محصولات رويكرد مزبور است.

ب ـ صامت بودن شريعت

برخى از اصلاح گران، كه دست به تأويل و تفسير كتاب مقدس مى زدند، صامت بودن كتاب مقدس را به عنوان دليل و مبناى نظريه خود ذكر مى كردند; به اين معنا كه متن كتاب مقدس بدون تفسير برهيچ نكته و آموزه اى دلالت نمى كند و در حقيقت، اين تفاسير است كه كتاب مقدس را به نطق در مى آورد. از منظر لوتر و كالوِن، اعتبار و وثاقت كتاب مقدس در نصوص آن نهفته نيست; چرا كه متن آن صامت است، بلكه قداست و اعتبار وحى را بايد در شخص حضرت عيسى7 جستجو كرد. «از نظر آنان، محمل وثاقت و منشأ اعتبار وحى در نص ملفوظ ]= كتاب صامت [نبود، بلكه در شخص مسيح، يعنى مهبط و مخاطب وحى بود.»( )

به تعبير جيمز فيبل مِن، تأويل گرايان (پروتستان ها) با طرد نص گرايى ديانت سنّتى (كاتوليك ها) آيين مسيح را به مذاق خود تفسير مى كردند.( ) در نتيجه همين نگرش بود كه لوتر به نقد تفاسير آباء كليسا از كتاب مقدس دست يازيد و نظريه دو اتوريته را به نقد كشيد و مدعى شد كه حكومت، مشروعيت خود را نه از كليسا، كه مستقيماً از خداوند دريافت مى كند. ژان كالوين با تفسير تازه اى از كتاب مقدس، جمع آورى ثروت را بر خلاف تفسير كليسا، يك موهبت الهى و كارى پسنديده تلقى كرد.

ماكياولى از سياست مدارانى بود كه با نظر معروف خود، «هدف سياست جلب رضايت خداست و هر آنچه بنده خدا را راضى مى كند، خداوند را خشنود مى كند»، شالوده انسان مدارى (اومانيسم) را در فلسفه و سياست بنيان نهاد. ازديگر آراء سياسى او، كه مبتنى بر تأويل گرايى و تفسير جديد بود، تعيين وظايف و شؤون كليسا و روحانيان و در باب حكومت بود كه معتقد به عدم دخالت گرديد. (پيش تر به آن اشاره شد.)

ج ـ دستنويس بودن كتاب مقدس

تحليل غيرزبانى و ادعاى صامت بودن شريعت پيامدهاى بسيارى براى كليسا به بار آورد. اعتبار و حجيّت ظواهر و نصوص كتاب مقدس در ميان متديّنان مورد ترديد و جرح قرار گرفت. با اين حال، تلقّى مؤمنان از كتاب مقدس تلقى وحيانى و آسمانى بود و آن را حقايقى از جانب خداوند از طريق وسايط غيرعادى ]پيامبران[ تعريف مى كردند: «وحى را مى توان به عنوان انتقال برخى حقايق از جانب خداوند به موجودات عاقل از طريق وسايطى كه وراى جريان معمول طبيعت است، تعريف نمود.( ) به ديگر سخن، هر چند كتاب مقدس اعتبار و حجيّت دلالتى و مفهومى خود را از دست داده بود، اما هنوز اعتبار و قداست سندى آن محفوظ بود، چنان كه شوراى ترنت (1546 ـ 1563) اعلام نمود: «نويسنده كتاب هاى عهد قديم و جديد خداوند است.»( )

اما پژوهش هاى محققان و مورّخان عكس ادعاى مزبور را نشان مى داد، به گونه اى كه دستنويس بودن كتاب مقدس به طور اجمال، قطعى است. اسپينوزا از نخستين كسانى بود كه در وحيانى بودن اسفار پنج گانه تورات ترديد كرد. ادامه پژوهش هاى تاريخى موافق نظريه اسپينوزا بود كه اين جا مجال پرداختن به آن نيست. ثمره تلقّى مزبور سلب اعتبار و قداست سندى كتاب مقدس بود كه زمانى مردم آن را كتاب آسمانى مى پنداشتند، اما اكنون بايد آن را كتابى معمولى و حداكثر كتاب سيره پيشوايان دين تلقّى كنند.( ) باربور دراين باره پس از اشاره به دستنويس بودن تورات مى نويسد: «تحليل مشابهى از انجيل يوحّنا و تفاوت هايى كه با ساير اناجيل، هم از نظر سبك و سياق و هم از نظر محتوا دارد، محققان را به آن جا رسانده است كه آن را صرفاً ]كتاب[ سيره مسيح، كه بيش از نيم قرن بعد از تصليب او نوشته شده، بدانند.»( )

/ 9