تا اين جا، ده مبناى نظرى سكولاريزم مورد تحليل و كاوش قرار گرفت كه برخى موجب به حاشيه راندن آيين مسيحيت از عرصه سياست و حكومت و بعضى ديگر موجب حذف دين (مسيحيت) از عرصه انديشه انسانى شده است. همان گونه كه اشاره شد، مسيحيت ـ اعم از كتاب مقدس، الهيات جزم انديش و شيوه برخورد كليسا با مخالفان ـ از عوامل و خاستگاه هاى مهم سكولاريزم و مبادى آن بوده است.اما در دين مبين اسلام نه تنها سكولاريزم و مبادى آن يافت نمى شود، بلكه با نگرش مثبت به مسائل دنيوى، علمى و عقلى، اسلام خود را يك دين عقل گرا در عرصه الهيات و فعّال در قلمرو دنيا (سياست و حكومت و غير آن) نشان داده است. پردازختن نظريه اسلام نسبت به مسائل مزبور در اين مختصر نمى گنجد، اما در اين جا، به اجمال به بعضى از آن ها اشاره مى شود:( )اسلام در زمينه حكومت و مشروعيت آن، نه نظريه الهى حكومت امپراتور را مى پذيرد و نه مردم سالارى (دموكراسى) به اصطلاح غربى ها را، بلكه معتقد است كه مشروعيت حكومت والى معصوم (پيامبران و امامان:) مستقيماً مستند به خداوند است. درباره حكومت غيرمعصوم نيز معتقد به جانشينى حاكمى است كه در عرصه علم و اخلاق و تقوا در حد بسيار بالايى قرار گرفته باشد و انتخاب و تعيين چنين حاكمى به اهل فنّ و خبرگان تفويض شده است. اسلام در عرصه عقل و علم نيز نه به توبيخ عقل مى پردازد و نه دانشمندان را زنده مى سوزاند، بلكه قرآن مجيد و سنّت پيامبر اكرم و امامان: حاوى تأكيدهاى فراوان در اين دو مقوله است تا توهّم معارضه بين اسلام و عقل گرايان، خداگرايان و حس گرايان پديدار نيايد. شكوفايى علم در قرون اوليه اسلام و ظهور و تكامل علوم متعدد نظرى شاهد ديگرى براين مدعاست.در كتاب آسمانى اسلام (قرآن مجيد)، هيچ گونه شبهه و ترديدى ـ برخلاف انجيل و تورات ـ در وحى مُنزل بودن آن نيست تا اشكال سندى و شبهه بازتاب فرهنگ زمانه بودن آن تكرار شود. در باب تأويل قرآن نيز خود به دو بخش بودن (نص و تأويل) آن تأكيد مى كند: «مِنهُ آياتٌ محكمات هُنَّ اُم الكِتاب وَ اُخَر مُتشابهات»(آل عمران: 7); تأويل متشابهات را به عهده وحى (پيامبران و امامان معصوم:) و عقل سپرده است.اسلام با ردّ گناهان فطرى و خليفة الله ناميدن انسان، خود به تكريم و تعظيم انسان پرداخته و جايى براى انسان مدارى و انتقاد از نگرش دين به انسان نگذاشته است. اما برخى از عوامل را، كه نه خاستگاه دينى دارند و نه بر مبناى عقلى استوارند (مانند دئيسم، ناسيوناليسم، و مدرنيزم)، مى توان سستى بنيادهايشان را با نظريات عقلى روشن كرد و در عين حال، بر همسازى دين، به خصوص دين اسلام با عقل و علم، تأكيد نمود. n