تجارت شده باشد] شركت پيامبر در آن يا به صورت مضاربه (سرمايه از يك طرف و كار از طرف ديگر) و يا به شكل شراكت با خديجه بوده است.3همين نويسنده در كتاب نخستين كساني كه اسلام آوردند پس از علي(ع) از ابوبكر نام ميبرد! در حالي كه حتي به اعتراف اهل تسنّن (سيره ابنهشام) پس از علي(ع) زيد بنحارثه ايمان آورد و ابوبكر بيترديد فرد چهارم به بعد بوده است.ايشان سپس مينويسد: ابوبكر آنقدر با بلال به گفتگو پرداخت و آنقدر از اسلام برايش گفت تا اينكه او ايمان آورد!معلوم ميشود ابوبكر حق بسيار بزرگي بر بلال داشته است! چه آنكه اسلام وي با دلسوزي و خيرخواهي ابوبكر صورت گرفته چهرهاي كه در كتابهاي كودكان از اسلام ترسيم ميشود بيش از آنكه جاذبه داشته باشد دافعه دارد.است. معلوم نيست او چرا با آنكه اين همه نسبت به اسلام و بلال خيرخواه است نخستين غصبكننده حقِ اهل بيت ـ عليهم السلام ـ ميباشد! ما در منابع شيعه مطلبي حاكي از اينكه ابوبكر، بلال را به اسلام هدايت كرده باشد، نديديم. آنچه در منابع شيعه و سني مسلّم است اينكه ابوبكر مدتي در محل سكونت بلال ميزيسته و سرانجام به امر پيامبر وي را از اربابش خريده و نزد پيامبر آورده و آنگاه آزاد شده است. در خبري نيز چنين آمده كه چون بلال با ابوبكر بيعت نكرد عمر او را ناسزا گفت و اظهار داشت: آيا مگر تو آزاد شده ابوبكر نبودي! اين است قدرداني تو؟! بلال گفت: اگر ابوبكر مرا براي خدا آزاد كرده، حالا هم براي خدا آزادم بگذارد ...4در صورتي كه موضوع اسلام آوردن بلال به دست ابوبكر قطعي بود در امثال اين خبر، مورد استناد قرار ميگرفت.در كتاب نقش پيغمبر در پيوند اجتماع (نوشته سيد مهدي آيتاللهي) ميخوانيم:«در گوشه اين حرم خداوند سنگي هست كه ميگوييم حجرالاسود (سنگ سياه) و زائر اين سنگ را با دست لمس ميكند. يعني با اين وسيله با خداي خود بيعت مينمايد ... دست زدن به سنگ سياه بيعت زائر با خداوند است و در حقيقت دست راست خداست. خداوند دست راست خود را به صورت اين سنگ مقدس دراز كرده و ميخواهد از هر زائري بيعت بگيرد».هر چند در روايات، لمس حجرالاسود به همين گونه تفسير شده است، ذكر آن بدون هيچ توضيح براي مخاطبان كودك نه تنها صحيح نيست، نوعي تمسخر مسايل اسلامي است.نبود تناسب در متن كتابهاامروزه تصاوير كتابها، متن، اندازه و تعداد چاپ آنها و امور فني ديگر همه زبان گوياي كتاب هستند. گاهي وجود تصويري خاص در يك صفحه نكتهاي ناروا را به خواننده القا ميكند در حالي كه همان تصوير در صفحهاي ديگر چنين نقشي ندارد.به همين منظور رعايت نكردن تناسب در بيان مطالب سبب برداشت نادرست خواننده يا انحراف او خواهد شد. از اين نمونه در كتابهاي كودكان كم نيست؛ كه به پارهاي از آنها اشاره ميكنيم:در كتاب پنج تن آل عبا، مؤلف قبل از كمترين سخن ازماجراي حديث شريف كساء، در اولين سطر مينويسد: جابر كيست؟ و آنگاه ميگويد ميخواهيم قبل از آغاز داستان، جابر را كه گوينده اين داستان است برايتان معرفي كنيم.بسيار واضح است كه براي بيان ماجراي فوق براي كودكان معرفي جابر در اولين سخن هيچ مناسبتي ندارد. موضوع اعتبار سند شريف كساء تنها براي بزرگسالان داراي اهميت است و اي بسا حتي براي نوجوانان ذكر آن ضروري نيست تا چه رسد به كودكان.در كتاب معجزات پيامبر، نوشته محسن انصاري، به برشماري چند كرامت از حضرت رسول خدا(ص) پرداخته شده است. گذشته از تصوير نامناسب روي جلد، در صفحه اول كتاب (پس از جلد) نام كتاب تغيير كرده و «قحطي در مدينه» عنوان گرديده، در حالي كه قحطي در مدينه تنها يكي از موضوعات كتاب است. حروف كتاب نيز از حد معمول كتابِ بزرگسالان نيز ريزتر است.كتاب نامي بزرگ دارد و خواننده تصور ميكند در اين كتاب لااقل از يكصد معجزه پيامبر آگاهي مييابد در حالي كه متن كتاب جز بيان چند كرامت نيست. خواننده پس از مطالعه، چنين تصور ميكند كه معجزات پيامبر در نجات چند حيوان و شفاي بيمار خلاصه ميشود.در كتاب «محاصره اقتصادي» نويسنده سعي دارد دوره سه سالهاي را كه پيامبر و يارانش در شعب ابيطالب بودند ترسيم كند و پيش از اين، در چهار صفحه، آغاز كتاب را به ماجراي اسلام آوردن عمر ميپردازد! منظور وي از ذكر اين ماجرا سختيهايي است كه مسلمانان نخستين (مانند خواهر عمر و شوهرش) در اسلام آوردن خود تحمل كردهاند. حال آنكه هيچ مناسبتي ميان اين مبحث و عنوان كتاب كه محاصره اقتصادي است وجود ندارد.
بدآموزيها در كتابهاي كودكان
گذشته از بدآموزيهايي كه تصاوير اين قبيل كتابها دربردارند محتواي آنها نيز كم و بيش داراي بدآموزيهايي است. شايد علت اين امر يكي آن باشد كه نويسندگان با دنياي كودكان آشنايي كامل ندارند. از آن نمونهها به مواردي اشاره ميكنيم.نويسندهاي در ضمن بيان ماجراي حضرت ابراهيم(ع) مينويسد:ابراهيم ميخواست فرزندش را ذبح كند!(نقش پيغمبر در پيوند اجتماع، سيد مهدي آيتاللهي، ص 5)موضوع ذبح اسماعيل به دست حضرت ابراهيم(ع) همچنان براي بسياري از بزرگسالان داراي ابهام است تا چه رسد به كودكان.از همين نويسنده در كتاب هجرت به مدينه، (ص 6) ميخوانيم:«مهاجران مدينه با پيامبر عهد بستند كه از آن پس دزدي و زنا نكنند!»معلوم نيست اگر كودكان و نوجوانان بپرسند «زنا نكنند» يعني چه، نويسنده بايد چه پاسخي بدهد! خوب بود به جاي اين تعبير گفته شود: آنها با پيامبر عهد بستند كه از آن پس دزدي و كار زشت نكنند.اين نويسنده در كتاب كودكي پيغمبر در نخستين صفحه و در اولين سطر چنين ميآورد:«عبداللّه (پدر بزرگوار پيامبر) جواني زيبا و پاكدامن بود. اخلاق و زيبايي او زنان مكه را به سوي خود متوجه ساخته بود!.. زنان فراواني داوطلب ازدواج با وي بودند ولي عبداللّه از ميان آن همه زنان داوطلب، آمنه ... را برگزيد.»از ماجراي فوق چنين برميآيد كه «عبداللّه بسيار زيباروي بوده و دوشيزگان و زنان، عاشق خوشگلي سيماي وي ميشده و پيوسته عشق خود را به وي ابراز ميكردهاند و يكي از همين داوطلبان آمنه بوده است! كه در فرجام، عبداللّه او را در ميان زنان انتخاب ميكند.»!ولي حقيقت اين است كه اولاً: زيبايي و محبوبيت او تنها به موجب خوشسيمايي نبوده است بلكه سيماي پرنور و با معنويت داشته است. آنچه مرحوم مجلسي و ديگران به اتفاق نقل كردهاند اين است كه: خداوند او را به حسن و بها و نور و ضيايي مخصوص گردانيده بود كه كسي مثل آن نديده و نشنيده.5 بعلاوه كه عدهاي ميدانستند كه نور پيشاني و سيماي وي نور نبوت فرزندش خاتم انبياء(ص) است كه در نزد وي امانت ميباشد و به همين سبب اهل حرم او را مصباح حرم ميناميدند. زيرا در شب كه راه ميرفت نور رويش جهان اطرافش را روشن ميساخت.