در كتابي ميخوانيم:«ابراهيم خانه را ميسازد اما نه براي خود و نه براي فرزندش اسماعيل، براي بيپناهها، بستي براي تعقيب شدهها، ... پناهگاه صيدهاي مجروح. اينجا ديگر حرم خداوند است؛ روسپيخانه و تبعيدگاه و قتلگاه نبايد باشد.»(كتاب نقش پيغمبر در پيوند اجتماع، آيتاللهي، ص 6)درك تعابيري چون «صيدهاي مجروح، بست، روسپيخانه» و امثال آن براي كودكان و بلكه نوجوانان دشوار است.در جاي ديگر ميخوانيم:«حضرت براي ايجاد يك سيستم و نظام خاص اجتماعي دوازده نفر را ... انتخاب كرد. حضرت روي جريان سياسي ابوبكر را با خود به غار ثور برد».(هجرت به مدينه، آيتاللهي، ص 6 و 10)از همين نويسنده در كتاب «جنگ خندق» مطالبي ميخوانيم كه هيچ در خور فهم كودكان نيست، در حالي كه مؤلف گرانقدر آن در آغاز كتاب نوشته است: تقديم به كودكان و نوجوانان! نمونه آن تعابير نامفهوم براي كودكان چنين است:«اسلام با اهل بغي ميجنگد.»، «تخم نفاق ميكاشتند.»، «ديه قتل، پيك رسالت، اتحاديه، توطئه، بُلف نظامي، شبيخون، داوطلب، وثيقه»!در همين جا بيفزاييم كه بعضي از نويسندگان دلسوز از آنجا كه در صدد بودهاند به زبان كودكان سخن گويند آنچه توانستهاند از نثر روان و ساده استفاده كردهاند؛ غافل از آنكه جذابيت كتاب تنها به نثر روان و ساده نيست. آنگاه كه مسايل هنري و فنّي به طور كامل در نظر گرفته نشود نثر روان و ساده نه تنها بر جذابيت كتاب نميافزايد، آن را در حدّ اثري بيمحتوا و خُرد جلوهگر ميسازد. اگر تنها رواننويسي براي بهتر ارائه شدن كتاب كودك كافي بود بايد همه مادران ميتوانستند بهترين نويسندگان كتاب كودك باشند.
د ـ دقايق آموزشي و اصول فني نگارش
امروزه بيشتر نويسندگان كتاب كودك بخصوص آنان كه پيرامون زندگي اهل بيت ـ عليهم السلام ـ مينويسند برآنند تا به كمك تاريخ اسلام و بيان ماجراهاي ديني بذر ارزشهاي الهي را در قلبهاي كودكان بيفشانند. اين هدف بسيار شايسته و خيرخواهانه است اما آنچه از اين مهمتر است و ما را بدين هدف نزديكتر ميسازد شيوه كار است. تصور بيشتر مردم آن است كه چون مسايل دين و حوادث تاريخي اسلام همه از حقيقت سرچشمه ميگيرد سادهترين بيان آن ميتواند در دلها اثر بنهد و بخصوص كودكان را شيفته اسلام سازد؛ در حالي كه واقعيت، اين امر را نسبت به كودكان تأييد نميكند. چه حقايق ناب كه دستخوش بدسليقگيها گشته و ضايع گرديده است و چه زشتيها كه در قالب زيباترين شكلها به جهانيان عرضه ميشود و مورد پسند واقع ميگردد. به همين علت بايد به قالب زيباي كتابهاي كودكان بسيار توجه شود. چه آنكه هر گاه موضوع يا ماجرايي تاريخي به روش نازيبا عرضه گردد زمينه ارائه تصويري درست و زيبا از آن موضوع، از بين ميرود.حال در ذيل به نكاتي در اين زمينه اشاره ميكنيم.كودكان بيشتر مطالعه كتابهايي را دوست دارند كه جنبههاي شاديبخش و هيجانآور يا اعجابآورش بسيار باشد يا لااقل كم نباشد. بايد نقش اصلي به عهده تصاوير باشد نه متن. عبارتها نيز همه كوتاه و گويا باشند. جملههاي طولاني و نفسگير، در نزد آنان هيچ جاذبهاي ندارد. قصه كودكانه نبايد چند موضوعي باشد مگر يكي اصلي و بارز و بقيه جنبي باشد. پند و نصيحتهاي صريح (القاي مستقيم) براي كودكان هيچ خوشايند نيست. آنها از ماجراهايي كه سراسر واقعيتهاي اجتماعي است و هيچ گونه لطافت يا خيالانگيزي در آن نهفته نيست چندان لذت نميبرند.آنگاه كه از موجودات غير ظاهر (مثلاً از شيطان) براي آنان سخن گفته ميشود چندان لازم نيست كه همه خصوصيات آن موجود براي وي برشمرده شود. اين امر علاوه بر آنكه از لطافت ماجراها ميكاهد، نوشته را بيشتر علمي و خشك جلوه ميدهد. به علاوه ذهن كودك را از موضوع اصلي دور ميسازد.در بيان حوادث تاريخي و ماجراهاي عاطفي، ذكر توضيحات جغرافيايي براي آنها خوشايند نيست؛ حال آنكه در پارهاي از كتابهاي كودكان براي ترسيم سرزمين اهل بيت ـ عليهم السلام ـ از شيوه نامناسب نقشه و توضيحات جغرافيايي استفاده شده است. در اين كتابها براي خردسالاني كه هنوز جانب راست و چپ اندام خود را درست تشخيص نميدهند از شمال شرقي و جنوب غربي ميگويند.خطوط كتابهاي كودك براي آنان از اهميت ويژهاي برخوردار است. امروزه بسياري از بزرگسالان از مطالعه كتابهايي كه خطوط ريز دارند لذت نميبرند تا چه رسد به كودكان. آنها مشاهده كلمات موجود در كتاب را تا آنجا دوست دارند كه در آسمان خيال به سرعت سيرشان دهند و هر چه زودتر ماجراها را به نمايششان گذارند. خطوط درشت براي آنها از دو نظر مايه خشنودي است؛ نخست آنكه بهتر خوانده ميشود. ديگر آنكه موجب ميشود تا صفحات كتاب و تصاوير هر چه زودتر در مقابل ايشان ورق بخورد و همين امر روح تشنه آنان را سيرابتر ميسازد. موضوع جالبي كه در همين باره براي حقير پيش آمده است برايتان نقل ميكنم:چندي پيش از سوي برخي مجلات و روزنامهها خبرنگاراني به منزل اينجانب آمده بودند تا با فرزند خردسالم گفتگو كنند. اين گفتگو بدان سبب بود كه وي موفق شده بود قبل از ورود به دبستان بيش از چهار هزار كتاب را مطالعه كند. يكي از روزنامهنگاران از وي پرسيد: آيا روزنامههاي ما را مطالعه كردهاي؟ وي با همان زبان كودكانه گفت: خيلي كم! خبرنگار پرسيد چرا؟ او خيلي فوري گفت: براي اينكه روزنامههاي شما عكسهاي رنگي ندارد و خط آنها خيلي ريز است!