فرماندار كشته شد - جهانگشای عادل نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
دين او را پذيرا شدند.نوح (ع )پس از 50 سال صبر و شكيباى و پيگيرى در راه هدايت مردم ، از آنان نااميد شد و سرانجام به نفرينشان برخاست خداوند دعاى او را پذيرفت و به وى دستور داد كشتى بزرگى بسازد.هنگامى كه نشانه اى عذاب در رسيد كسانى كه ايمان آورده بودند به كشتى سوار شدند.سيلاب باران از آسمان سرازير شد، و چشمه هاى زمين به شدت جوشيد.سيلى وحشتناك همه جا را فرا گرفت و بيابان ها و فراز و فرودها را پر كرد.آب ، كشتى را به اين سو و آن سو مى برد و چون گهواره مى گرداند، ولى سرنشينان هرگز آسيبى نديدند و از خطر رستند.
كافران كه نوح و ديگر ايمانداران را به مسخره مى گرفتند.طعمه امواج خروشان شدند و از بين رفتند.
اينك پيامبر ما از نوح سخن مى گويد:
يارانم ! فرزندان پاك من ، چنان كشتى نوحند، هر كس به كشتى نشست از نابودى برست .كسانى هم كه فرزندان پاك مرا پيشوا قرار دهند از گمراهى و هلاكت نجات پيدا خواهند كرد...
اين هنگام مردى پرسيد: يا رسول الله ! پيشوايان بعد از شما چند نفرند؟ حضرت فرمود: دوازده نفر كه همگان از دودمان منند.
او كاخ ستمگران را در هم مى كوبد تيرگى ، روزگاران را فرا گرفته ، و امام مجتبى به خانه نشسته است .آنان مه نامردمى كرده و امام را در نبرد با معاويه يارى ننموده بودند، به صلح وى خرده مى گرفتند.
امام مجتبى در پاسخشان فرمود: فسوسا! كه شما راز كار مرا نمى دانيد.بهره آنچه انجام داده ام ، فزونتر از همه چيزهايى است كه خورشيد بر آن مى تابد...مگر نمى دانيد من پيشواى شما هستم و اطاعت من بر شما لازم است ؟مگر پيامبر عزيز اسلامى (ص ) مرا يكى از دو سرور جوانان بهشت معرفى نفرمود؟ مردم : آرى امام : مگر نمى دانيد آنكاه كه خضر آن ؟ تى را سوراخ كرد و ديوار خرابه را ساخت و...حضرت موسى چون از راز آنها بى خبر بود و حكمت و دليل آن را نمى دانست به خشم آمد.(اينان هم چون حكمت صلح و كناره گيرى مرا نمى دانند، خرده مى گيرند)مگر نمى دانيد كه ما امامان گرفتار بيدادگران زمان خود هستيم ، به جز امام قائم (ع )آنكه عيسا پشت سراو نماز مى گزارد.خداوند ولادت وى را پنهان ، و او را از ديده ها دور خواهد داشت ، تا در هنگامه خروج و نهضتش گرفتار بيعت ستمكارى نباشد، او نهمين فرزند برادرم حسين (ع )است .
خداوند عمر او را در روزگار غيبت دراز مى كند و آنگاه وى را به صورت جوانى چهل ساله ظاهر مى سازد، تا مردم بدانند خداوند بر همه چيز توانا است .
جانشين كيست ؟ مردى يهودى به نام نعثل خدمت پيامبر اسلامى (ص ) شرفياب ميشود و مى گويد، اى محمد! از مسايلى كه مدت درازى است در سينه ام مانده و مرا به زحمت انداخته است ، مى پرسم .چنانچه جواب آنها را گفتى ، مسلمان مى شوم . پيامبر فرمود: بپرس .مرد يهودى پرسش هايى كرد و جواب هاى قانع كننده دريافت تا بدينجا رسيد كه : اى محمد! جانشينت كيست ؟زيرا هيچ پيامبرى بدون جانشين نبوده است .پيامبرما حضرت موسى هم يوشع بن نون را جانشين خود قرار داد. پيامبر (ص ) فرمود: وصى و جانشين من على بن ابيطالب است ، و پس از او دو نواده ام حسن و حسين و پس از آنها نه امام ، از دودمان حسين دگر بار پرسيد: نامهاى ايشان را ياد كن پيامبر فرمود: پس از شهادت حسين فرزندش على ،، پس از او فرزندش محمد، پس از او پسرش جعفر و پس از او پسرش موسى ، پس از او پسرش على ، پس از او پسرش محمد و پس از او پسرش على و پس از او حسن و آنگاه كه حسن از دنيا رفت ، پسرش حضرت حجت - كه پيوسته درود خدا بر آنان - مى باشند.
نعثل ، پس شنيدن نام امامان دوازده گانه - همانطور كه در تورات ديده بود - مسلمان شد.
فرماندار كشته شد
فرماندار شهر سامره كه از ستمكاران نابكار و تشنه خون پيروان على (ع )بود، حكم قتل ابراهيم بن محمد را صادر كرد.ابراهيم از ترس جان خويش تصميم گرفت از شهر بگريزد.از زن و فرزند، خداحافظى كرد.در آخرين لحظه ها به خانه امام حسن عسكرى (ع ) رفت تا با امامش نيز وداع كند.بقيه داستان را از زبان خود ابراهيم بشنويد: بر امام وارد شدم .كودكى پهلوى او نشسته بود و صورت زيباى او مى درخشيد؛ به گونه اى كه من غم