داستان جوانمردى و رشادت على عليه السلام در جنگ خندق : قسمت دوم - داستان های جوانمردان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های جوانمردان - نسخه متنی

سید محمد خراسانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امشب به ضيافت دعوت كنيم و قبل از خروج از خانه بره را ذبح كرده در اختيار همسرم گذاشتم كه اب گوشت
تهيه نمايد و چند قرص نان هم بپزد و خود عازم خندق شدم كه پس از اتمام سهميه كارم بحضور رسول الله
رسيدم و عرض كردم يا رسول الله امشب براى صرف شام در خانه ما دعوت هستيد و يك بره كوچك داشتيم آن را
ذبح كرده و از حضر،دعوت بعمل مى آورم كه بمنزل ما تشريف بياورى .

حضرت دعوت مرا پذيرفتند و به مردى ديگر فرمودند زحمت كشان خندق را خبر دار كنيد كه امشب شام در منزل
جابر دعوت هستند و بمنزل ايشان براى صرف شام بيايند آن مرد هم بلافاصله امر پيغمبر را اطاعت كرده و
همه را مطلع ساخت جابر گويد گفتم *((*انا الله و انا اليه راجعون *))* عجب كارى كردم ؟ اما رسول الله با
ميهمانان خندق بمنزل ما تشريف آوردند و پس از نشستن فرمود بسم الله و دست بغذا زد و فرمود ميل كنيد
جابر ميگويد و الله ديدم همگى سير غذا خوردند و از آن غذا هيچ كسر نيامد و به همه كفايت نمود (2)

داستان جوانمردى و رشادت على عليه السلام در جنگ خندق : قسمت دوم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

خندقى كه بدور شهر مدينه با دستور رسول اكرم (ص ) و تدبير سلمان فارسى كنده شده بود عرضش بقدرى بود كه
قشون قريش نميتوانستند با اسب يا پياده عبور نمايند بلكه قشون اسلام و كفر بهمديگر تيراندازى مى
كردند و با صداى بلند بهمديگر تهديد اهانت مى نمودند اما در بعضى از نقاط عرض خندق كمتر بود البته
براى عبور همه مناسب نبوده بلكه كسى شهامت بخرج ميداد و تلاش مى نمود مى توانست عبور نمايد و از كندن
خندق و از اين تدبير هم سخت در تعجب بودند كه چه كسى اين تدبير را عملى كرده است ؟ چندين نفر از
پهلوانان و افراد رشيد قشون قريش از جمله عروبن عبدود و عكرمه بن ابوجهل و هبيره ابن ابى وهب .

ضرار بن خطاب گفتند تا چه زمان بايد انتظار بكشيم و به قشون محمد (ص ) حمله ور نشويم از حوصله رفتيم
لذا لباس جنگ پوشيدند و آمادگى يافتند و سوار بر اسبها خود شده به نقطه ائى از خندق آمدند كه از همه
جا تنگ تر بود و اسبهاى خود را نهيب زدند يا همه آنها يا فقط عمروبن عبدود تنها از آنجا عبور كرد و در
مقابل قشون اسلام آمد.

عمروبن عبدود كسى بود كه در جنگ بدر هم شركت داشته اما آنجا هم بدست على (ع )يا حمزه بن عبدالمطلب عموى
رسول الله زخمى شده بود و زخمش طول كشيد تا بهبود يابد و در جنگ احد هم نتوانست شركت نمايد در نتيجه
بتلافى و انتقام گيرى هر دو چنگ بدر و احد ميخواست از خود رشادت بخرج بدهد و انتقام بگيرد و در عين
حال نود سال از عمرش ‍ گذشته بود و خيلى قوى هيكل و قدرتمند بود كه او را هميشه مقابل صدها جنگجو
بحساب مى آوردند .اسب خود را جولان ميداد و فرياد ميزد و مبارز ميخواست و ميگفت چه كسى است بجنگ من
ايد؟

كسى از قشون اسلام جواب نداد على (ع ) برخاست و گفت يا رسول الله من بجنگ او ميروم اما رسول الله فرمود
يا على بنشين او عمروبن عبدود است ! عمرو براى بار دوم فرياد زد و مبارز طلبيد و دهان به توهين و سرزنش
‍ مسلمين گشود و مى گفت كجاست آن بهشتى كه شما ميگوئيد اگر كشته شويد بآنجا ميرويد كسى نيست من او را
بكشم تا بآن بهشت برود؟

يا كسى نيست مرا بكشد كه بجهنم بروم ؟ و طلب مبارز او زياد از حد شد و مى گفت از بس زياد فرياد زدم
صدايم گرفت ايا مبارزى هست ؟ شجاعت در وجود جوانمرد بهترين خصلت است باز هم على (ع )برخاسته عرض كرد
يا رسول الله من بجنگ او ميروم رسول خدا فرمود يا على بنشين او عمروبن عبدود است ! بار سوم كه فرياد
ميزد و مبارز مى طلبيد ترس بر اندام قشون اسلام انداخته بود همه از توصيف عمرو بن عبدود و قدرت او
وحشت داشتند و كسى جرات نميكرد جوابش را بدهد ديگر على (ع ) طاقت نياورد و برخاست گفت يا رسول الله من
بجنگ عمرو ميروم رسول الله باز هم فرمود يا على اين عمرو بن عبدود است ! على (ع )لباس رزم پوشيد و شمشير
برداشت و در مقابل عمرو حاضر شد جواب رجزهاى او را چنين پاسخ ميداد:

لا تعجلن فقد اتاك - مجيب قولك غير حاجز ذونيه و بصيره والصدق منجى كل فائز - يعنى عجله مكن كه پاسخ
دهنده ات با بصيرت كامل و عزم راسخ و صدق و راستى نجات دهنده هر انسان رستگارى است .

در حاليكه على (ع ) اشعار را براى عمرو ميخواند و در مقابل او قرار گرفته بود رسول الله دست بدعا
برداشته بود و عمامه از سرش برداشت و عرض ‍ ميكرد بارى خدايا و الهى اين على است برادر من و عموزاده

/ 27