بیشترلیست موضوعات مقدمه ورود اسلام به بحرين بحرين در دوران خلفا تشيّع در بحرين رجال شيعه بحرين عمر بن ابي سلمه عبيدالله بن عباس حكيم بن جبله عبدي زيد بن صوحان ربعي عبدي صعصعة بن صوحان عبدي حارث بن مُرَّه عبدي رُشَيد هجري دوران بني اميه استمرار حيات شيعه در بحرين بحرين پس از قرامطه توضیحاتافزودن یادداشت جدید
گفته اند ارض بحرين جزء مملكت ايران بوده است و در باديه هاي آن، مردم بسياري از اعراب عبدالقيس و بكربن وائل و تميم مقيم بوده اند. در عهد رسول خدا(ص) منذربن ساوي از طايفه بني عبدالله بن زيد بن عبدالله بن دارم بن مالك بن حنظله از سوي ايرانيان بر اعراب آن ديار فرمانروايي داشت.4در سال ششم يا هشتم هجري، رسول خدا(ص) علاء بن عبدالله بن عماد حضرمي هم پيمان بني عبدالشمس را به بحرين فرستاد تا اهل آن را به اسلام يا پرداخت جزيه دعوت كند.5 گزارشهاي ديگر حاكي است كه هيئتهايي از بحرين به مدينه آمده و با رسول خدا از نزديك ديدار داشتند، از جمله هيئتي متشكل از بيست نفر از هجر، كه به درخواست خود آن حضرت راهي مدينه شدند و پيامبر با آنان ديدار كرد. در رأس اين هيئت، عبدالله بن عوف الأشجّ و جارودي (بشر بن عمرو عبدي) قرار داشتند كه منقذ بن حيّان نيز همراه آنان بود. اين سفر در عام الفتح بود.6والي رسول خدا در بحرين كه اولين حكمران اسلامي زمان رسول خدا به شمار مي آيد، علاء بن حضرمي بوده است. گويند بعدها رسول خدا علاء را معزول و ابان بن سعيد بن عاص بن اميه را بر بحرين ولايت داد.7 و به نقلي ديگر، مردم بحرين از علاء شكايت كردند و پيامبر او را عزل و به جاي وي، ابان بن سعيد را فرستاد و گفت با عبدالقيس به نيكي رفتار كن.8 ولي برخي گفته اند علاء بر ناحيه اي از بحرين امارت يافت كه قطيف جزء آن بود و ابان بر ناحيه ديگري كه «الخطّ» را در بر مي گيرد و قول نخست استوارتر است.9آنچه مسلّم است اين است كه در بحرين جنگي صورت نگرفت و مردم آن به ميل و اختيار اسلام آوردند، با اينكه در نعمت و رفاه كامل بودند و به گفته ابن سعد، علاء پس از استقرار در بحرين، از آنجا براي رسول خدا مال بسياري فرستاد كه به 80 هزار درهم بالغ مي شد. پيامبر نيز بخشي از آن را به عباس عموي خود داد.10مؤيد اين نكته كه مردم بحرين به اختيار اسلام آوردند، آن است كه فقهاي ما در كتب فقهي خود آورده اند كه اراضي بحرين حكم اراضي مدينه را دارد؛ مثلاً شيخ طوسي در تهذيب در باب انفال در ذيل حديثي از امام صادق(ع) آورده است كه «و منها البحرين لم يوجف عليها بخيل و لا ركاب»11 و شهيد ثاني در شرح لمعه در اين قسمت از متن «و نفل الامام(ع) ارض انجلي عنها اهلها او سلمت طوعا» اضافه كرده است: «من غير قتال كبلاد البحرين».12
بحرين در دوران خلفا
پس از وفات رسول خدا(ص) و در دوره زمامداري ابوبكر، بعضي مناطق اسلامي با فتنه اهل ردّه مواجه شدند. ابان بن سعيد كه از محبان علي(ع) بود، از آنجا كه مخالف زمامداري ابوبكر بود و آن را مشروع نمي دانست، بحرين را ترك كرد و علي رغم فشار ابوبكر و عمر، به عنوان اعتراض به انحراف جريان خلافت، به كار خويش بازنگشت و مكرر مي گفت: «لا اعمل لأحدٍ بعد رسول الله(ص)».13منذر بن ساوي اندكي پس از وفات رسول خدا از دنيا رفت و به ابوبكر خبر رسيد كه اهل بحرين مرتد شده اند. ابوبكر، علاء حضرمي را به عنوان حاكم بحرين و براي مقابله با اين جريان، بدان جا فرستاد و نامه مفصلي از سوي ابوبكر خطاب به اهل ردّه به طور عموم نوشته شد.14 هنگامي كه ابوبكر درگذشت، والي او در بحرين علاء حضرمي بود.15 در دوره زمامداري عمر، والي او در بحرين عثمان بن ابي العاص بود. عمر، علاء حضرمي را از بحرين طلبيد و او به همراه ابوهريره از بحرين بازگشتند. عمر، علاء را به موضعي ديگر فرستاد، ولي ابوهريره به بحرين مراجعت كرد.16طبري والي بحرين را از طرف عمر، در سال 13 و 16 ه. علاء حضرمي معرفي كرده است و به نقل او، پس از عزل علاء، جاي او را قدامة بن مظعون گرفت و سپس عمر قدامه را عزل كرد و علاء را بازگرداند17 و در جاي ديگر آورده كه در سال 21 ه. عمر قدامه را به خاطر شرب خمر عزل كرد و حد زد و ابوهريره را به بحرين فرستاد و در سال 23 ه. عامل عمر در بحرين عثمان بن ابي العاص ثقفي بود.18بلاذري مي گويد:«در دوران خليفه دوم مدتي علاء عهده دار زمامداري بحرين بود؛ سپس عمر او را به مدينه طلبيد و به نقل ترمذي از ابو مخنف، به جاي او عثمان بن ابي العاص ثقفي را بر بحرين و عمان گمارد. سپس عمر قدامة بن مظعون جمحي را به گردآوري خراج بحرين و ابوهريره را بر نماز و احداث (اجراي حدود و نهي از منكر) ولايت داد؛ آنگاه قدامه را به سبب شرابخواري عزل كرد و حد را بر او جاري ساخت و ابوهريره را بر نماز و احداث گمارد، آنگاه او را نيز عزل كرد و بخشي از مال او را گرفت و عثمان بن عاص را بر بحرين و عمان والي ساخت».19خليفة بن خياط در تاريخ خود گويد:«واليان عمر بر بحرين به ترتيب: علاء، قدامه، عثمان بن ابي العاص، ابوهريره و عياش بن ابي ثور بودند.20 در اين دوره، بخشهاي ديگري از بحرين به دست مسلمانان فتح شد. اموالي كه در اين زمان از بحرين به مركز حكومت فرستاده مي شد، بسيار زياد بود و حاكي از توانگري مردم بحرين و عمران و آباداني آن بود».در زمان خلافت عثمان، والي او بر بحرين برادرش مغيرة بن ابي العاص بود21 و عثمان نسخه اي از قرآن خود را به بحرين نيز فرستاد.22در زمان خلافت علي(ع)، عمر بن ابي سلمه ربيبِ (پرورش يافته) رسول الله(ص) از طرف او والي بحرين و فارس گرديد.23 پس از مدتي حضرت نامه اي به او نوشت و او را براي نبرد با شاميان به ياري طلبيد و نعمان بن عجلان را به جاي او به امارت بحرين منصوب ساخت.صدر نامه چنين بود:«اما بعد فاني قد ولّيت النعمان بن عجلان البحرين بلا ذمٍّ لك فاقبل غير ظنين».24 سپس عمر بن ابي سلمه به نزد اميرالمؤمنين آمد و او را تا كوفه نيز همراهي كرد و يك سال و اندي با او بود، تا اينكه خبر رسيد نعمان بن عجلان اموال بحرين را به يغما برده است. حضرت در نامه اي خطاب به او، خطايش را برشمرد و او را نصيحت كرد و از وي خواست اموال بحرين را باز گرداند و نامه را پاسخ گويد، ولي نعمان آن اموال را برداشت و به معاويه پيوست.25خليفة بن خياط گويد:«عمّال علي(ع) بر بحرين، به ترتيب عمر بن ابي سلمه و قدامة بن عجلان و نعمان بن عجلان انصاري بودند».26طبري گويد در سال 40 ه. هنگام شهادت اميرالمومنين، والي او بر بحرين عبيدالله بن عباس بود؛27 ولي صاحب اعيان الشيعه واليان آن حضرت در بحرين را عمر بن ابي سلمه و معبد بن عباس بن عبدالمطلب هاشمي شمرده است28 و قاضي نورالله شوشتري نيز همين نظر را ابراز داشته و آورده است:«رياست آنجا بر وجهي كه در تحفة الاحبّاء مذكور است، به معبدبن عباس مخصوص بود و بعضي اوقات به عمر بن ابي سلمه كه مادر او ام سلمه بود و در علم و فضل و عبادت و عقل و سعادت و طيب طينت و صفاي سيرت و تقاي سريرت از اقران ممتاز بود».29
تشيّع در بحرين
ظاهرا سابقه تشيع در بحرين به دوران زمامداري اميرالمؤمنين(ع) باز مي گردد. هرچند سهم ابان بن سعيد را كه از طرف رسول خدا حكمران بحرين بود و به دوستي و ولايت اميرالمؤمنين شناخته شده بود، نبايد ناديده گرفت. در واقع بذر تشيع را او در بحرين كاشت و اسلامي كه او به اهالي بحرين عرضه داشت، به بار نشست و ثمره ولايت از آن چيده شد؛ ولي تشيع به صورت رسمي و شناخته شده، از دوره زمامداري علي(ع) در بحرين شكل گرفت و عامل اصلي آن واليان منصوب از ناحيه آن حضرت بودند كه توانستند تشيع را در آنجا حاكم كنند؛ به علاوه فرماندهاني از لشكر اميرالمؤمنين و ياران فداكاري كه از عبدالقيس و ربيعه بودند، اهالي بحرين را به سوي ولايت آن حضرت سوق دادند.قاضي نورالله شوشتري در مجالس المؤمنين و شيخ يوسف بحراني در كشكول خود و بعد از آن دو، سيد محسن امين در مقدمه اعيان الشيعه و محمد حسين مظفر در تاريخ شيعه به تبع آن دو، و محمد جواد مغنيه در شيعه و تشيع به نقل از آنها، جملگي بر اين عقيده اند كه منشأ تشيع در بحرين به زمان خلافت حضرت امير بازمي گردد و ناشي از والياني است كه آن حضرت در آنجا نصب فرمودند؛ يعني عمر بن ابي سلمه و معبد بن عباس يا عبيدالله بن عباس. در اثبات اين مطلب استناد به كتب مذكور كافي نيست، ولي اصل اين ادعا را شواهد تاريخي و منابع اوليه، اجمالاً تأييد مي كنند.افزون بر اين عامل، (يعني حكمرانان منصوب از جانب رسول خدا و اميرالمؤمنين) عامل ديگر در تشيع بحرين، عبارت است از: اصحاب و فرماندهان لشكر اميرالمؤمنين كه عموما از عبدالقيس و ربيعه و از اهالي اصيل بحرين بودند، و از جمله آنها مي توان زيد بن صوحان و صعصعة بن صوحان عبدي و حكيم بن جبله عبدي و حارث بن مره عبدي و رشيد هجري را نام برد. آنچه در پي به عنوان مختصري از شرح حال هر يك از رجال مذكور مي آيد، شاهدي بر مدعاي ماست كه تشيع در بحرين منشأ كاملاً عربي دارد و به دوران زمامداري علي(ع) بازمي گردد.
رجال شيعه بحرين
ابان بن سعيد بن العاص در استيعاب آمده است:«رسول خدا(ص) ابان را بر بحرين ـ اعم از خشكيها و درياي آن ـ حاكم قرار داد و اين بعد از عزل علاءبن حضرمي از ولايت بحرين بود، و ابان در آنجا ولايت داشت تا رسول خدا(ص) از دنيا رفت».ابن عساكر در تاريخ دمشق آورده است:«رسول خدا ابان را در بعضي سرايا به كار گرفت، سپس او را به ولايت بحرين منصوب ساخت. او براي جهاد عازم شد و سپس به قتل رسيد... ابان راضي نشد براي هيچ كس بعد از رسول خدا كار كند و وقتي به مدينه رسيد، همين را مي گفت. ابوبكر او را سرزنش كرد و او گفت:: «لا اعمل لأحدٍ بعد رسول الله». عمر به او گفت: تو حق نداري بدون اجازه امام خود كارت را ترك كني و او مي گفت: «والله ما كنت لِأعمل لأحدٍ بعد رسول الله». عمر به ابوبكر گفت: او را به جبر وادار كن، ولي ابوبكر گفت من اجبار نمي كنم مردي را كه مي گويد «لا اعمل لاحد بعد رسول الله».اين نقل، بر خشم شديد ابان نسبت به خلافت ابوبكر و عدم رضايت او دلالت دارد وگرنه چه مانعي بود كه بعد از رسول خدا(ص) مشغول به كار باشد.30 مخالفت ابان با روند خلافت بعد از رسول خدا را ـ چنان كه از شرح حال او پيداست ـ مي توان اولين جرقه تشيع در بحرين به شمار آورد؛ خصوصا با توجه به آنكه شخصيت و موقعيت او و حركت اعتراض آميز او در آن مقطع خاص، مي توانست موجب يك گرايش عمومي در مردم به سوي فرد ديگري باشد كه جانشين شايسته رسول خدا به شمار مي آمد و او كسي جز علي(ع) نبود.