زيد بن صوحان ربعي عبدي - خاستگاه تشیع در بحرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاستگاه تشیع در بحرین - نسخه متنی

رضا اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زيد بن صوحان ربعي عبدي

وي در طبقه اول از اصحاب رسول خدا، از ربيعة بن نزار بن مَعَد بن عدنان و كنيه اش ابوعايشه است. زيد برادر صعصعه و سيحان است. ربعي منسوب به ربيعه و عبدي منسوب به عبدالقيس است. قوم ربيعه و عبدالقيس از مخلص ترين شيعيان علي(ع) بودند. زيد در واقعه جمل در سال 36 ه به شهادت رسيد.36 در مروج الذهب آمده است كه:

«علي(ع) بعد از شنيدن خبر شهادت عبدالقيس و غير آنها از ربيعه، قبل از ورود به بصره، بسيار محزون شد و فراوان مي گفت:

ربيعة السامعة المطيعة يا لهف ما نفسي علي ربيعة

در ميان شهداي اين قتال، كه قبل از جمل رخ داد، زني از عبدالقيس را ديدند كه به دنبال دو فرزند خود و شوهر و دو برادرش بود. صوحان بن ابي زيد بن صوحان، چهار فرزند داشت: صعصعه، زيد، سيحان و عبدالله؛ كه زيد و سيحان در واقعه جمل به شهادت رسيدند. مسعودي مي نويسد كه معاويه به عقيل بن ابي طالب گفت: «مَيِّز لي اصحابَ عليٍّ وَ إبْدأ بآل صوحان فانهم مخاريق الكلام».37

صعصعة بن صوحان عبدي

در زمان رسول خدا اسلام آورد، ولي آن حضرت را نديد. خطيب و شجاع و بسيار حاضر جواب بود. در مواضع متعدد با معاويه به مقابله برخاست و نقل شده كه وقتي عثمان بر منبر بود، مقابل او ايستاد و گفت: «يا اميرالمؤمنين مِلْتَ فَمالَتْ اُمّتك، اِعتَدِلْ يا اميرالمؤمنين تَعْتَدِلْ اُمَّتك». در صفين در لشكر اميرالمؤمنين بود و بعد از ضربت خوردن امام، در منزل خدمت آن حضرت رسيد كه تفصيل آن در منابع تاريخي آمده است. او از جمله كساني بود كه عثمان آنها را از كوفه به شام تبعيد كرد.38

نكته قابل توجه در ترجمه آل صوحان عبارت اعيان الشيعه است كه ظاهرا برگرفته از كلام مورخان معروف است. او در حق آل صوحان و قوم ربيعه به طور عموم گويد: «فقد كانت متهالكة في ولائه»، يعني در راه اميرالمؤمنين دست از جان شسته و فدايي بودند. و اين شاهد ديگري است بر آنكه تاريخ تشيع در بحرين به زمان حضرت علي(ع) برمي گردد.

حارث بن مُرَّه عبدي

منسوب به عبدالقيس است. در سال 37 ه. به گفته مسعودي به دست خوارج به شهادت رسيد (و به گفته ابن اثير و ياقوت در سال 42 ه.). نصر بن مزاحم در كتاب صفين آورده است كه علي(ع) در روز صفين حارث را بر ميسره سپاه گماشت و ابن اثير در حوادث سال 39 ه. مي گويد كه به امر علي(ع) حارث به مرز سِند رفت و غنايم بسياري آورد و در سال 42 ه. در ارض قيقان به شهادت رسيد. ولي به نقل مسعودي در سال 37 ه در جريان واقعه نهروان علي(ع) او را به عنوان نماينده خود، براي مذاكره با خوارج و بازگرداندن آنها فرستاد، ولي او را به شهادت رساندند.39

رُشَيد هجري

شيخ در رجالش او را از اصحاب علي(ع) و حسن(ع) و حسين(ع) و علي بن الحسين(ع) شمرده است.40

صاحب روضات الجنات تصريح دارد كه رشيد هجري منسوب به «هجر» مركز بحرين است.41 در كتاب اعلام هجر مولف بر همين مطلب اعتماد كرده و مي گويد: هيچ يك از مورخين رشيد را به «هجر» مدينه منسوب نساخته اند، پس يا منسوب به هجر يمن است و يا به هجر بحرين و صاحب روضات او را از هجر بحرين دانسته است.42

ما به همين اندازه از شرح حال رجال بحرين در صدر اسلام اكتفا مي كنيم و نقل آن را براي اثبات ريشه هاي تشيع در اين منطقه گريزناپذير مي دانيم.

دوران بني اميه

شيخ يوسف بحراني در كشكول خود مي نويسد:

زيدبن صوحان عبدي و صعصعة بن صوحان از طرف امام حسن(ع) والي بحرين بودند و بني اميه از ترس اهالي آنجا نتوانستند آنان را عزل كنند و زيد بن صوحان تا زمان عبدالملك بن مروان، حاكم بحرين بود. هنگامي كه عبدالملك با لشكر خود به سوي كوفه روان شد و شيعيان را تحت تعقيب قرار داده و به شهادت مي رساند، ابراهيم بن مالك اشتر و صعصعة بن صوحان و عمرو بن عامر همداني و جماعتي از شيعيان به جزيره بحرين گريختند. عبدالملك لشكر گراني از اهل باديه فراهم آورد و به بحرين حمله آورد. زيد بن صوحان در مقابل او لشكري آراست و خود در كرزكان مستقر شد و فرماندهانش ابراهيم بن مالك اشتر و سهلان بن علي و صعصعة بن صوحان در مناطق ديگر. جنگ شديدي در گرفت و اهالي بحرين با شجاعت و شهامت و توان بسياري كه داشتند، لشكر عبدالملك را از پاي در مي آوردند، كه سرانجام وي از راه تزوير وارد شده، بعضي از اهالي آنجا را با مال فريفتند و از طريق آنان، نيكان لشكر بحرين را به قتل رساندند. پس ابراهيم بن مالك و سهلان و صعصعة بن صوحان عبدي و برادرش زيد و ياوران نزديك آنها از اهالي بحرين، همه به شهادت رسيدند و عبدالملك بر اهالي بحرين چيره شد و خواست آنان را از تشيع بيرون آورد، ولي مردم از اينكه چرا ياري صعصعه و اصحابش نكردند، پشيمان بودند. عبدالملك كه پشيماني و توبه آنان را ديد، هراسان گشت و از خواسته خود دست كشيد و گفت: از شما خراج نمي گيرم و در مقابل بايد سلاح را زمين بگذاريد. سپس براي تضعيف آنان عين السجور را كه از بزرگترين چشمه هاي آنجا بود، مسدود كرد...

آنچه كه اهالي بحرين نسل به نسل از گذشتگان خود نقل كرده اند و نيز اينكه قبور افراد مذكور، به ويژه قبر صعصعه و برادرش در بحرين است، مؤيد حكايت فوق است. اما موقعيت كنوني عين السجور در منطقه دَرّاز، جانب غربي بحرين، نزديك ساحل است و بعدا اهالي بحرين با زحمت فراوان دهانه آن را گشودند.43

چكيده مطالب فوق را محمد حسين مظفر به نقل از كشكول بحراني44 و مرحوم مغنيه نيز به نقل از مظفر، در كتاب خويش ذكر كرده اند.45 ولي مستند شيخ يوسف بحراني در نقل اين مقطع تاريخي، كتابي ناشناخته است. مؤلف انوارالبدرين گويد:

كتابي درباره مقتل اميرالمؤمنين از سيد عبدالجبار بحراني به دستم رسيد؛ اما تاريخ وفات وي معلوم نيست. شرح حال او در امل الآمل نيز آمده است. مؤلف در اوائل آن كتاب، «خطبة البيان» را كه منسوب به علي(ع) است، و نيز حكايتي را كه يوسف بحراني ذكر كرده، نقل نموده است و به نظر مي رسد كه مطالب ايشان در كشكول از كتاب مذكور گرفته شده است.

سپس گويد:

/ 8