اهداى هديه
1. هديه دهنده2. هديه گيرنده
3. هديه
4. عمل دادن هديه از سوى هديه دهنده5. عمل گرفتن هديه از سوى هديه گيرندهو به تبع آن در مورد عليت هم پنج امر مستقل پديد مى آيد كه عبارتند از:
عليت:
1. وجود دهنده2. وجود گيرنده
3. وجود4. دادن علت وجود را به گيرنده5. گرفتن معلول وجود را از دهندهاما بدون شك اين قياس به طور كامل باطل است; زيرا در مورد مثال بخشش يك موجود (شخص بخشنده) به موجودى ديگر (شخص گيرنده) موجود سومى را (جامه كه مورد بخشش است) مى دهد و حال آن كه در مورد علت و معلول روشن است كه اين طور نيست; زيرا نخست آن كه: اگر معلول با قطع نظر از عمل و فعلِ علت موجودى از موجودات باشد پس ديگر احتياجى به علت نخواهد داشت.دو ديگر: نسبت وجود معلول به علت از قبيل نسبت جامه به شخص گيرنده نيست; زيرا شخص گيرنده با قطع نظر از جامه حقيقت و واقعيتى دارد اما معلول قطع نظر از وجود و با فرض انفكاك از وجود نمى تواند واقعيتى از واقعيتها باشد.اين معنى هم بر اساس اصالت وجود معتبر است و هم بر اساس اصالت ماهيت. اما بر اساس اصالة الوجود چنين برداشتى روشن تر است. اما نتيجه اين سخنان در مجموع اين است كه در باب ايجاد و عليت عوامل متكثرى به نام موجِد (علت) موجَد (معلول) وجود ايجاد و انوجاد موجود نيست بلكه تنها دو واقعيت در واقع وجود دارد: يكى علت و ديگرى معلول و بعد از تحليل و بررسى عقلى به اين نتيجه مى رسيم كه: معلول بايد در ذات خود هم موجَد و هم ايجاد و هم وجود باشد يعنى علت كه به معلول وجود مى دهد نه اين طور است كه وجود را كه قطع نظر از دادن علت (وجود) است بر مى دارد و به معلول مى دهد بلكه معلول با همين عمل ايجاد مى شود و ايجاد كردن هم برداشتن وجود و منتقل كردن به ديگرى نيست بلكه ايجاد كردن كه فعل و افاضه علت است عين وجود و تحقق يافتن معلول است. و اين معناى آن گفته است كه هر ايجادى را كه در نظر بگيريم حقيقتش رابط است; زيرا معلول چيزى جز ايجاد و افاضه علت نيست. معلول عين ايجاد و افاضه است. معلول عين ربط به علت است. اين سخن همان طور كه يادآور شديم بنابر عقيده اصالت الوجودى بهتر فهم مى گردد. زيرا بنابر اصالت الماهية ماهيت امر ممكن و معلول رامى توان تصور كرد كه جداى از
علت خويش نوعى ثبوت و تقرر داشته باشد ولى بنابر اصالت الوجود وجود معلول و ممكن كه وجود فقرى ناميده مى شود عين ربط به علت و افاضه از آن است و در همين جاست كه حكما اصطلاح (اضافه اشراقيه) را ابداع كرده اند تا حكايت از چنين رابطه تنگاتنگ و يك سويه اى داشته باشد. اما نكته اى ديگر فرو مى ماند. نكته اى كه از ارتباط ميان بحث علت و معلول و بحث وجود رابط استفاده مى شود. بنابر آنچه كه از گذشته معمول بوده است حكما جعل يا همان ايجاد كردن را به دو قسم تقسيم مى كردند:
الف. جعل بسيط.
ب. جعل مركب.
و در توضيح اين اصطلاح مى گفتند: جعل بسيط كه همان اصلِ ايجاد شيئ را گويند و جعل مركب عبارت از اين است كه علت چيزى را چيز ديگرى قرار دهد. از طرفى همين حكما وجود را هم به دو قسم وجود مستقل و وجود رابط تقسيم مى كردند و اين توازى و دوگانگى اين تصور را تقويت مى كرد كه:جعل بسيط به وجود مستقل تعلق مى گيرد و جعل مركب به وجود رابط. حكما در اين رابطه مثالهايى نيز مى زدند در مثل جعل اصل وجود شيئ (در مثل ماده) را به جعل بسيط توضيح مى دادند و جعل حدود و اعراض شيئ را به جعل مركب.اما همان طور كه در سطرهاى پيشين بررسى كرديم روشن شد كه ما هر ايجادى را كه در نظر بگيريم (يعنى هر نوع جعلى را در نظر بگيريم )حقيقتش رابط است; يعنى وجودِ تمامى ممكنها به تمامى اقسام آن مجعول و معلول است و اين وجود عين ايجاد است. پس ما دو نوع ايجاد نمى توانيم داشته باشيم. تنها جعلى كه ما داريم جعل بسيط است و مجعولات ما به اين جعل بسيط هم جز موجودات رابط نيستند و در اصل ماهيچ وجود مستقلى كه قائم به ذات باشد و جداى از علت موجوديت جداگانه اى داشته باشد نداريم. مواردى نيز كه گمان مى شود جعل تأليفى است در مثل مورد جعل صورت براى ماده و جعل عرض از براى موضوع باز هم چيزىجز جعل بسيط نيست يعنى چنين نيست كه بتوان چيزى را مفروض الوجود گرفت و چيزى ديگرى را براى او جعل كرد و به تعبير ديگر او را چيز ديگر قرارداد بدون آن كه پاى جعل بسيطى در كار باشد و بدون آن كه افاضه وجود به نفس آن شيئ مفروض باشد. تنها بايد توجه داشت كه جعل بسيط خود بر دو قسم است:جعل وجودِ ثابت و جعل وجود سيّال.وهمين طور كه مى بينيم در تكميل بحث بالا بحث حركت جوهرى را نيز بايد در ميان آورد. بنابر تصور دقيق حركت جوهرى است كه كليه جعل هاى مركب به گونه اى دقيق به يك جعل بسيط تحويل مى گردند. مانند به آنچه كه در (وَ ما اَمرُنا اِلاّ واحِدَة) مى توان گفت.
1- (وجود رابط و مستقل) دكتر غلامحسين ابراهيمى دينانى/ 260 شركت سهامى انتشار. 2- اسفار تصحيح و تعليق آيت الله حسن زاده آملى / 60. 3- همان / 126-199 . 4- همان / 121. 5- همان / 122. 6- همان / 123. 7- نهاية الحكمة علامه طباطبايى/ 28-32 انتشارات جامعه مدرسين . 8- اسفار ج 1 / 543. 9- شرح مبسوط منظومه استاد شهيد مطهرى ج 2 / 438-439 . 10- نهاية الحكمة / 126.