بیشترلیست موضوعات 1ـ اصل آزادي مذهبي در قرآن مجيد 2ـ سرمشق و الگوي ارائه شده ازسوي پيامبرگرامي اسلام 3ـ شيوه عمل در صدر اسلام 4ـ شيوه عمل بعد از صدر اسلام 5 ـ آزار مسلمانان توسط خود مسلمانان 6ـ آزادي عقيده علمي 7ـ مرگ سنت نوآوري در علوم 8ـ علم و ايمان: سازگاري يا ناسازگاري توضیحاتافزودن یادداشت جدید
اكنون به نكته اصلي داستان مي رسيم؛ وقايع نگار اين داستان با گفتن اين مطلب نتيجه مي گيرد كه: «گذشته از هم كيشانشان كه خيلي نسبت به آنها ظلم كرده بودند، آنان به سلامت در ميان كساني وارد شدند كه نسبت به آنان رحم و شفقت مي نمودند. وقتي آنان استراحتشان تمام شد، بيش از سه هزار تن شان به مسلمانان پيوستند. آه چقدر «مهرباني» از ظلم و خيانت كارسازتر و سودمندتر است! مسلمانان به آنها نان دادند امّا ايمانشان را ربودند. البته بطور قطع بايد گفت كه مسلمانان اگرچه با خدماتي كه ارائه دادند مخالفت خود را [ با دين مسيحيت ] نشان دادند، امّا هيچيك از مسيحيان را مجبور نكردند تا مذهب خود را انكار كنند.»و بالاخره اجازه دهيد به اسپانياي قرون سيزدهم و چهاردهم برگرديم. لازم نيست من به حضار اين مجلس بگويم كه چه نمونه شكوهمندي از تحمّل (تساهل) و آزادي مذهبي بوسيله حاكمان اسلامي در اسپانيا، بويژه نسبت به اتباع يهوديشان بنمايش گذاشته شده است. اين دوره زماني، در تاريخ مذهبي و فرهنگي يهود عصر طلايي ناميده شده، چرا كه در آن دوره به آنان احترام زيادي گذاشته شد و حتي بعضي از آنان در دستگاه دولت اسلامي تا مناصب وزراتي ارتقاء يافتند. شايد استحضار داشته باشيد كه موسي بن ميمون ـ كه موساي دوّم ناميده شده ـ (متولّد قرطبه) اثر مشهورش درباره الهيات يهودي را تحت عنوان «هادي گمراهان» (Guide to the perplexed) به زبان عربي نوشت و بعدا اين اثر توسط يكي از شاگردانش به عبري ترجمه شد.براي تأكيد بر اين تحمل (تساهل)، اجازه دهيد سخن حزن انگيز يكي از مسلمانان اسپانيايي كه در جريان آخرين اخراج مغربيان به سال 1610، از كشور مادريش بيرون رانده شد، را بازگو كنم. او در ردّ اتهام وارده مبني بر وجود تفتيش عقايد در اسپانيا، دفاعيه ذيل را از تحمّل هم كيشانش ايراد نمود و من باز هم از «تي.وي.آرنولد» نقل مي كنم:«آيا هرگز نياكان ما كوشيدند تا مسيحيت خارج از اسپانيا را، وقتي كه قدرتش را داشتند، بكلي نابود سازند؟ آيا آنان به برگزاري آزاد مراسم مذهبي نياكان شما تن در ندادند...؟ آيا اين دستور اكيد پيامبر ما نيست كه؛ هر ملّتي كه مغلوب ما مسلمانان شد بايد به او اجازه داده شود تا بر عقيده ديني خود، بدون هيچگونه تعرضي باقي بماند... شما هرگز حق نداريد، بخاطر عقايد مختلف درباره دين، در بين ما خونريزي و محاكمه علني براه اندازيد...؟»اين روح تحمل (تساهل) يكي از فصول اصلي گزارش مربوط به ارتدادها و خيانت هاي مغربي ها را تشكيل مي داد. كه توسط «اسقف اعظم والنسيا» در سال 1602 بهنگام مطّلع ساختن «فيليپ سوم» از اخراج آنان، تهيه شد. در گزارش مزبور در اين باره آمده است:«آنان (مغربي ها) هيچ چيز را به اندازه آزادي عقيده در تمام موضوعات مذهبي كه ترك ها و تمامي ديگر مسلمانان، به اتباعشان مي دهند، ستايش نمي كنند.»
4ـ شيوه عمل بعد از صدر اسلام
من آنچه را كه عقيده دارم تصوير كلي قضيه است به شما گفتم، حال ممكن است اين سؤال پرسيده شود كه آيا هيچ اذيت و آزاري متوجه غيرمسلمانان در سرزمين هاي اسلامي نشده؟ متأسفانه جواب منفي است، آنهم بويژه پس از دوره اي كه ذكر آن رفت. البته اين كار به خاطر سلطه سياسي و يا در اثر تعصب مذهبي كساني صورت مي گرفت كه [ به غلط ] فكر مي كردند عقايد و باورهايشان سنت اسلامي خالص است. اين فاجعه اي دردناك در يك مذهب است كه تعاليم بنيان گذاران آن توسط نسل هاي بعدي به انحراف كشيده شود.با اينحال، در مورد اسلام خوشبختانه هيچ روحاني رسمي و يا هيچ گونه اقدامات سركوبگرانه رسمي در اين زمينه ديده نشده كه بتواند معيار عمل واقعي قرارگيرد. همانطور كه «آرنولد» بيان داشته، عمده گزارش هاي مربوط به وجود «تحمل» در ميان مسلمانان در برخورد با غيرمسلمانان در ذيل حاكميت يك حكومت اسلامي، توسط كساني تهيه و نقل شده كه فكر مي كردند احكام بيان شده از سوي علماي بزرگ غيرقابل تغيير و حتمي هستند. بعنوان مثال مي توان به نامه اي كه خطاب به خليفه دوم نوشته شده، استناد جست. در آنجا از زبان مسيحيان مي خوانيم:«بنام خداي بخشايشگر مهربان، اين نوشته اي به عمر بن الخطاب از مسيحيان... شهري است كه وقتي تو بر ما تاختي، ما حمايت تو را از خومان، فرزندانمان، اموالمان و هم كيشانمان درخواست كرديم. و ما اين قرار را با تو گذاشتيم كه در شهرمان يا حومه شهرمان هيچگونه صومعه، كليسا، دير يا زاويه اي بنا نكنيم... و به بچه هايمان قرآن را نياموزيم؛ از مذهب مسيحيت نمايشي [ براي عموم ] ارائه ندهيم و كسي را به پذيرش آن دعوت نكنيم... به مسلمانان احترام بگذاريم و در اجتماعاتمان اگر بخواهند بنشينند آنها را بالاي مجلس جاي دهيم. پذيرفتيم كه ما نبايد لباس آنان را تقليد كنيم،... يا نبايد نقش هاي عربي را روي انگشترهايمان حك كنيم؛... كه ما دور كمرمان كمربند بنديم؛ علائم صليب را روي كليساهايمان نصب نكنيم... زنگها را در كليساهايمان به آهستگي بصدا درآوريم، و وقتي كه يك مسلمان حضور دارد، شعائرمان را به صداي بلند قرائت نكنيم. پذيرفتيم شاخه هاي درخت خرما را حمل نكنيم يا در خيابان ها حركت دسته جمعي راه نيندازيم؛... ما از طرف خودمان و هم كيشانمان قول مي دهيم همه اينها را اجرا كنيم، و در مقابل از حمايت تو برخوردار باشيم؛ و اگر ما هر يك از اين شرايط موافقتنامه را نقض كنيم، آنگاه ما حق حمايت خود را ساقط خواهيم كرد و تو آزادخواهي بود با ما مانند دشمن و شورشي رفتار كني.»ابن حزم، در حدود اواخر قرن دوازدهم، اولين كسي مي باشد كه از اين نامه رسمي ياد كرده است. بر اساس گفته آرنولد، دوگوز (De Geoje) و كائتاني (Caetai) نشان داده اند كه مسلما اين نامه رسمي و اسناد مشابه اختراع دوره بعدي هستند چرا كه شيوه عمل عمر از حيث تاريخي، با منشور معتبر آزادي مذهبي كه او با مردم عائليه امضاء كرد و من آن را قبلاً ذكر كرده ام، مطابقت داشته است.