زنان جهان، عفت و شهامت را از اين بانو ياد بگيرند - با چه کسی ازدواج کنیم؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

با چه کسی ازدواج کنیم؟ - نسخه متنی

اسدالله داستانی بنیسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زنان جهان، عفت و شهامت را از اين بانو ياد بگيرند

صاحب كتاب (رياض الاءنس) در كتاب خود مىنويسد: يكى از خلفاء بنى عباس در اثر عصيان و نافرمانى اهالى بلخ، شخصى را از بغداد فرستاد به بلخ كه از اهالى آن شهر مبلغى پول بعنوان جريمه بگيرد تا ديگر عصيان و نافرمانى ننمايند چون فرستاده خليفه از اهل بلخ پول را در خواست نمود روزگار بر آنها تنگ گشت.

پس زنان خود را فرستادند براى شفاعت بنزد زن حاكم شهر بلخ كه بنام (داود بن على) بود چون زنها قضيه را اظهار كردند زن حاكم بر احوال آنها رقت نموده پيراهن خود را كه مرصع به جواهرات گوناگون بود و قيمتش بيشتر از آن وجهى بود كه خليفه خواسته بود به زنها داد و آن را به نزد ماءمور خليفه آوردند و تقاضاى عفو كردند، ماءمور پيراهن را برداشت و از بلخ خارج و كيفيت را به خليفه رسانيد، و خليفه از شنيدن آن قضيه بسيار خجالت كشيد و گفت: نمى شود زنى از رعاياى من كريم تر از من باشد، فورا دستور داد به آن ماءمور كه برگرد به بلخ و آن پيراهن را به آن زن رد نما، و از اهالى بلخ آن وجه را هم نگير و عصيان آنان را گذشت كن.

چون ماءمور به بلخ مراجعت نمود و مردم بلخ را عفو كرده و پيراهن آن زن را پس داد، زن گفت: آيا خليفه به پيراهن من نگاه كرد؟!

ماءمور گفت: آرى.

زن گفت: ديگر من آن پيراهنى كه چشم نامحرم بر آن افتد نمى پوشم.

پس آن پيراهن را دستور داد فروختند، از وجهش مسجدى در بلخ ساختند و يك سوم از قيمت آن پيراهن از بناى مسجد زياد آمد، دستور داد آن پول را در زير يكى از ستونهاى مسجد گذاشتند كه در وقت حاجت در آورده به تعمير مسجد صرف نمايند و مسجد جامع بلخ از وجه آن پيراهن است.

خدا چنين بانوئى را رحمت كند.

/ 27