تحوّل تاريخي واژه ها - نقش زمان در تحول سیره ها و واژگان از نگاه شهید صدر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش زمان در تحول سیره ها و واژگان از نگاه شهید صدر - نسخه متنی

احمد مبلغی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تحوّل تاريخي واژه ها

درعرصه استنباط ، تبيين مقصود از واژگان ـ كه داراي مفاهيمي كشدار و چند لايه هستند ـ بسيار پر اهميت و از اصول روش تحقيق به حساب مي‏آيد؛ به ويژه آن كه ميان دو زمان صدور متن و استنباط از آن، فاصله اي بسيار افتاده باشد كه دراين صورت مطالعه تطوّر تاريخي واژه ها، يك ضرورت اجتناب ناپذير محسوب مي‏شود.

عادت كرده ايم كه واژه هاي مورد استنباط دردوره هاي گذشته را حاكي از همان مفاهيمي بدانيم كه امروزه با شنيدن آن واژه ها به ذهن تبادر مي‏يابند. مسلما از اين رهگذر گاهي فرصت فهم ژرف و درست مفاهيم اراده شده درگذشته از دست مي‏رود.

درحوزه استنباط كه التزام به مفاهيم برخاسته از واژگان يك روايت زيربناي اجتهاد را تشكيل مي‏دهد، عدم دقّت در تطوّر تاريخي واژه هاي روايي به درك نادرست و غير معتبر از روايت مي‏انجامد.

پرسش اساسي اين است كه تطوّر تاريخي واژگان چيست و چگونه مي‏توان آن را طبقه بندي، ارزيابي و در نهايت شناسايي كرد؟ به طور كلي تطوّر واژگان را مي‏توان تأثير و انعكاس زمان در مفهوم يك واژه يا برداشت ما از آن دانست. پاسخ به اين پرسش مهم را با دسته بندي تأثير گذاري زمان بر واژه ها پي‏مي‏گيريم:

تأثير گذاري زمان بر واژه ها:دو نوع تأثير گذاري را مي‏توان درنظر گرفت:

نوع اول: اين كه ذهنيت و برداشت، نسبت به مفهوم واژه بدون آن كه تعريف مفهومي آن تغيير يابد، تفاوت پيدا كند. اين تطوّر برخلاف نوع دوم ـ كه علامت هاي پرسش را در ذهن پژوهشگران تاريخ گاه و بيگاه تلنگور مي‏زند ـ ماهيتي پنهان دارد و در واقع به جاي آن كه چالشي درذهن مخاطب پديد آورد و او را به جستجوگري وادارد با ذهن، برداشت، ادبيات و حتي روش علمي دوران او سازگار مي‏گردد.

اين نوع تطوّر، يك سرنوشت تاريخي براي ادبيات به شمار مي‏رود و هميشه با واژگان همراه است؛ سرنوشتي كه از ماهيت متحوّل و تكاملي زندگي اجتماعي و ارتباط آن با واژه ها و ادبيات منشأ مي‏گيرد. يعني درهر دوره عوامل متفاوتي درچارچوب دهي به ذهن ها فعال مي‏شوند كه محيط انسان ها را از واژه ها دچار تحوّل مي‏كنند. به سخن ديگر دراين نوع از تطوّر، انعكاس معناي واژگان در ذهن مخاطبان در ادوار مختلف تاريخي دستخوش تغيير مي‏شود و سطوح تحليل آن واژه دچار تحول مي‏گردد.

براين اساس يك واژه در دو مقطع گذشته و امروز داراي تبادر عرفي متفاوت است. تبادرعرفي واژه دردوران گذشته برخاسته از ادراكي است كه ماهيّت ساده آن مفهوم را درآن دوره منعكس مي‏سازد و تبادر عرفي همان واژه در امروز در ساختار ادبياتي همگن و همدوش با واژگان ديگر ـ كه شايد در گذشته نيز دركنار آنهايا برخي از آنها قرار مي‏گرفته ـ ويژگي هاي اجتماعي پيچيده تري را به دست مي‏دهد.علاوه براين درك ما از آن واژه با سرنوشت تاريخي آن نيز عجين شده است؛ درحالي كه پيشينيان هرگز اين سرنوشت را به چشم نديده بودند. اين تفاوت ها درحالي است كه تعريف كلاسيك و مدرسه اي يا لغوي از مفهوم واژه در بستر تاريخ، دست نمي خورد.

درحوزه استنباط احكام فقه كه فهم مراد از واژه ها جايگاهي حساس دارد، اين نوع از تطوّر مفهومي ، بسيار لغزنده به حساب مي‏آيد. يكي از مثال هاي كار آمد براي توضيح اين نقش، سرنوشتي است كه واژه هاي «عبيد» و «اماء» از سرگذرانده اند.

درگذشته نسبت به عبيد و اماء بودن، ذهنيت اجتماعي منفي وجود نداشت. درحالي كه امروزه نگاه ما به برده داري و نقش فقهي واژه هاي عبيد و اماء دچار تحوّل شده است. روشن است كه اين تطوّر، يك دگرگوني مفهومي منتهي به دگرگونگي در تعريف اصطلاحي، لغوي ـ شبيه آنچه درمورد واژه «اجتهاد» به چشم مي‏خورد ـ نيست؛ زيرا اگر به فرهنگ‏هاي جديد لغت يا تبادر عرفي كنوني رجوع كنيم، همان تعريف مفهومي را براي عبيد و اماء مي‏يابيم كه پيشينيان از اين دو واژه دركتاب هاي لغت خود ارائه داده اند؛ امّا در تطوّر تاريخي واژه اي مانند اجتهاد، تعريف دگرگونگي يافته است.

بررسي تأثير اين تطوّر بر استنباط، نيازمند مطالعه اي جدي است كه بردوش فقيهان و اصوليان حوزه سنگيني مي‏كند. ما دراين جا پرونده اين بحث را باز نمي كنيم و تنها در پي اثبات وجود چنين تطوّري هستيم.

نوع دوم: اين كه يك واژه در دو مقطع تاريخي به گونه اي تفاوت پيدا كند كه دو تعريف مجزا براي آن شكل گيرد اين نوشتار تنها مباحث مربوط به نوع دوم را بررسي مي‏كند. اين تغيير در اطلاق عرفي يك واژه نسبت به مفهوم آن پديد مي‏آيد كه با نگاهي تاريخي و دقت درمقتضيات به كارگيري واژه مي‏توان رد پا را پي گرفت و آن را شناسايي كرد. مثلا واژه «عامه» دردوران امامان بيانگر يك جريان سياسي است كه درآن، عالماني به ترويج فقه مورد نظر حاكمان دست مي‏زده اند. درحالي كه امروزه اين واژه نزد بيشتر عالمان عرصه استنباط، بيانگر جامعه سنّي مذهب و انديشه اهل سنت است.

اگر چه اين تطوّر امروزه برما پوشيده نيست، ولي به يقين واژگان بسياري وجود دارند كه پرده ابهامي ناشناخته همچنان برآنها آويخته است و مفهوم گذشته و فعلي آنها تفاوت دارد. واژه «اجتهاد» نيز تطوّري تاريخي را پيموده است. اجتهاد در عرف زمان امامان، كوشش فقيه بر پايه ظن و در موارد خالي از نصّ و تصريح روايي محسوب مي‏شده است؛ درحالي كه امروزه معنايي عام يافته و علاوه بركوشش هايي كه خود، منبع استنباط به حساب مي‏آيند و برنصّ تكيه ندارند، تلاش فقهي براي برداشت از نصّ را نيز شامل مي‏شود. درعرف خاص شيعيان اجتهاد شيعي تنها بيانگر حالت دوم است.

شهيدصدر به اين تطوّر و تحول گذشته، بر واژه اجتهاد توجه نشان مي‏دهد و ريشه انكار برخي از عالمان را نسبت به اجتهاد،غفلت از اين تطوّر مفهومي معرفي مي‏كند.1 اين نوع از تطوّر اگر چه قابل رد يابي است، اما شيوه هاي دست يابي به آن دچار پيچيدگي هاي ناگشوده اي است كه بررسي هاي عالمانه را مي‏طلبد. با اين حال پيچيدگي اين نوع از تطوّر درقياس با نوع دوم تطوّر ـ كه از آن، سخن خواهيم گفت ـ بسيار كمتر است.

شهيدصدر اين نوع تحول در واژگان را مي‏پذيرد:

بي ترديد ظواهر لغت و كلام با گذشت زمان و در نتيجه عوامل تأثير گذار لغوي، فكري و اجتماعي ،تطوّر و دگرگوني مي‏يابد. گاه معناي ظاهر در عصر صدور حديث متفاوت با معناي ظاهر در عصر شنيدن حديث است؛ يعني عصري كه به آن حديث مي‏خواهد عمل شود.

2بايد ديد آيا پذيرش كلي اين واقعيت كه دگرگوني در مفاهيم واژگان راه يافته است، تأثيري بر برخورد ما با واژه هاي نصوص در استنباط برجاي مي‏گذارد يا نه؟ آيا مي‏توان به اين بهانه‏واژه ها را مجمل به شمار آورد يا بايد ميان آنها بر پايه قواعد مشخّص، تفاوت قائل شد.

درپاسخ به سوءال ياد شده، شهيدصدر حالات و صورت هاي گوناگوني را به تصوير مي‏كشد و براي هريك حكمي جداگانه در نظر مي‏گيرد. گفتني است تقسيمي را كه در زير مي‏آوريم، شهيدصدر خود، به اين صورت ذكر نكرده، بلكه تنها به برخي از صورت هاي آن، تصريح كرده است؛ امّا با تحليل نگاه و كلمات او مي‏توان گفت كه ذهن وي به كليت تقسيم زيرو بيشتر اقسام آن معطوف بوده است. به هر صورت ،تقسيم اين است:

واژه ها از دو فرض كلي بيرون نيستند:

/ 9