راه حل سوم: رجوع به وجدان - نقش زمان در تحول سیره ها و واژگان از نگاه شهید صدر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش زمان در تحول سیره ها و واژگان از نگاه شهید صدر - نسخه متنی

احمد مبلغی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مسأله به گونه اي است كه اگر سيره فرضي ـ كه در مقابل سيره كنوني قرار دارد ـ واقعا در آن دوره وجود مي‏داشت، بايد در تاريخ منعكس مي‏شد و به ما مي‏رسيد؛ امّا اين كه چگونه وكي مي‏توان ميان وجود داشتن سيره در آن دوره و انعكاس يافتن آن در تاريخ، ملازمه ديد، پاسخ اين است كه مسأله آن گاه كه از بعدي اجتماعي و فراگير برخوردار باشد، بازتاب شكل گيري يك سيره در آن،نمي تواند سايه بر تاريخ نيفكند و به ما نرسد.

مسأله تفهيم و تفهم از همين سنخ است. بدين سان با تكيه برعنصر عدم انعكاس درتاريخ ـ كه به سادگي قابل فهم و اذعان است ـ مي‏توان سيره كنوني را سيره زمان امامان(ع) به شمار آورد. البته همان گونه كه بيان شد از اين عنصر تنها در شرايطي خاص مي‏توان بهره جست.

شهيدصدر اين موضوع را به صورت زير منعكس مي‏سازد:

براي سلوكي كه مي‏خواهيم آن را به عنوان سلوك عمومي مردم معاصر با امامان(ع) ثابت كنيم سلوك جايگزيني در نظر آيد كه درصورت عدم فرض سلوك نخست فرض سلوك جايگزين تعيّن يابد و سلوك بديل نيز بيانگر پديده اجتماعي غريبي باشد كه اگر واقعا تحقق مي‏يافت [درتاريخ[ ثبت مي‏شد و به ما مي‏رسيد، ازآن جهت كه برخلاف سلوك مأنوس است و چون ثبت نشده، دانسته مي‏شود كه آنچه درخارج وقوع يافته است سلوك نخست است، نه سلوك بديل.

14ب) نرسيدن لوازم يك سيره به ما: اگر مسأله اي ويژگي هاي زير را دارا باشد، مي‏توان سيرهزمان معصوم(ع) را نسبت به آن كشف كرد:

* به گونه اي باشد كه فرض عدم شكل گيري سيره درآن، غير معقول بنمايد(همان ويژگي اوّل درقسم پيشين).

* به گونه اي باشد كه بتوان سيره مفروض را تقسيمي ثنايي كرد به همان گونه كه در دسته قبل گذشت؛ با اين تفاوت كه در قسم پيشين، سيره اي را كه هم اكنون و دراين عصر موجود است، در نظر مي‏گيريم و بي آن كه زحمتي به خود دهيم، غير آن را گونه دوم در نظرمي آوريم و تقسيم ثنايي را به اين صورت شكل مي‏دهيم؛ درحالي كه دراين دسته لزومي ندارد كه سيره‏اي هم اكنون وجود داشته باشد بلكه مي‏توان هر دو قسم سيره را فرضي تلقّي كرد و نيز برخلاف دسته اول كه تقسيم ثنايي با اضافه كردن عنوان غير به سيره موجود شكل مي‏گيرد. در اين دسته هردو سيره به صورتي مشخّص و تعريف شده در نظر گرفته مي‏شود؛ زيرا با تكيه برهمين مشخّصه مي‏خواهيم سيره واقعي در عصر معصوم(ع) را شناسايي كنيم، مانند مثالي كه شهيدصدر ذكر مي‏كند؛ مثال سيره اكتفا به مقداري از كف دست براي مسح در وضو و سيره مسح با تمام كف.

15 همان طور كه ملاحظه مي‏شود اين دو سيره ،مشخص و تعريف شده هستند و همان طور كه به عنوان ويژگي سوم خواهد آمد از مشخصه يك سيره راه به مقصود مي‏بريم و سيره موجود در عصر امامان(ع) را درك مي‏كنيم.

* ويژگي سوم اين كه بتوان با در نظر گرفتن مشخّصه يك سيره، ميان عدم سيره ديگر و انعكاس آن در تاريخ ملازمه بر قرار كرد.

درمثال فوق اگر فرض را بر موجود بودن سيره مسح با تمام كف دست در زمان معصوم(ع) بگذاريم به دست مي‏آيد كه برپايي اين سيره از آن جا كه توان دلالت بروجوب را ندارد، طبعا بايد در آن روزگار سوءالاتي در باره اين كه آيا تمام كف واجب است؟ متوجه امامان(ع) مي‏شد. با توجّه به اين مشخّصه مي‏توان لازمه اين سيره مفروض را طرح سوءال هاي فراوان از امام(ع) درمورد وجوب مسح با تمام كف دست گرفت.

اين لازمه به ما نرسيده است درحالي كه عادتا اگر وجود مي‏داشت به ما مي‏رسيد. از اين جا در مي‏يابيم ملزوم ـ يعني سيره ء استقرار يافته برمسح با تمام كف دست ـ اصلا وجود نداشته است.

شهيدصدر در پاسخ به اين سوءال كه چگونه اگر لازمه ياد شده وجود مي‏داشت حتما به ما مي‏رسيد، به نكاتي چند توجه نشان مي‏دهد: يكي اين كه درمفروض مسأله، مبتلا بودن مردم به مسأله در نظر گرفته شده است و طبعا يك مسأله مورد ابتلا جنبه اجتماعي و فراگير دارد و دوم اين كه در مسأله انگيزه اخفاي حكم مورد نظر امامان(ع) در كار نبوده است و دلايلي در اختيار نيست كه اين اخفا را توجيه كند، بلكه انگيزه هاي نقل و بازگو كردن آن، به وفور مشاهده مي‏شود.16 با اين وصف سوءالات ياد شده به ما نرسيده است.

بدين گونه از طريق منعكس نشدن اين سوءالات درتاريخ ـ كه لازمه سيره تلقّي مي‏شوند ـ به نفي طرح و شكل گيري آنها درعصر معصوم(ع) مي‏پردازيم و با نفي اين لازمه، ملزوم يعني سيره مسح با تمام كف دست ـ نفي مي‏شود و با نفي اين سيره، سيره ديگر يعني اكتفا برمقداري از كف دست به اثبات مي‏رسد.

راه حل سوم: رجوع به وجدان

دريافت هاي انسان را مي‏توان به دو بخش اساسي تقسيم كرد:

يكم. دريافت هاي شخصي و متغيّر: انسان ها علاوه بر حريم خصوصي زندگي، حريم هاي خصوصي رواني نيز دارند. اين حريم ها اگر چه درنهايت با پيوندهاي مشترك بشري، انسان ها را به يكديگر مرتبط مي‏سازند، ولي رگه هاي مشخّصي از يك نواختي و همساني را در آنها نمي توان پي گرفت.

دوم. وجدانيات عمومي و ثابت: انسان ها درحريم دروني روان خويش از دريافت هايي مشترك برخوردارند؛ دريافت هايي كه انكار آنها براي هيچ كس ممكن نيست كه از آنها به «وجدانيات عام» تعبير مي‏شود.

با تكيه براين مشتركات مي‏توان راهي به سوي گذشتگاني يافت كه آنها نيز حتما همچون ما دل درگرو دريافت هايي دقيقا اين گونه داشته اند. بهره برداري از اين مشتركات جنبه اي علمي و تاريخ كاوانه نيز پيدا خواهد كرد. درعرصه فقه نيز مي‏توان از اين مزيت بشري بهره برد. اين بدان جهت است كه شناخت يك وضعيت فراگير در دوران امامان(ع) ـ خواه از نوع ارتكازهاي عقلايي يا سيره هاي عقلايي مبتني بر ارتكازها ـ بيش از آن كه تفنّني، تاريخي باشد، عاملي تأثير گذار در فرايند اجتهاد به حساب مي‏آيد. درواقع اگر به شهادت وجدان انساني دريابيم كه آنچه امروز به عنوان يافته اي دروني ادارك مي‏شود، بخشي از وجدان و ميراث مشترك روان انسان هاست و به اين نكته نيز توجه كنيم كه دوران امامان(ع) فارغ از فاصله زماني امروز است و آن دوران بخشي از محيط زيست تاريخي بشر بوده است، درخواهيم يافت كه كه در زمان امامان(ع) نيز همين ارتكاز وجداني وجود داشته است.

دراين راه حلّ برخلاف راه حل هاي قبلي، كار كشف بخشي از واقعيت هاي تاريخي در دوران امامان را با نگاه به درون به انجام مي‏رسانيم.

اين راه حلّ از دو جنبه مهم سود مي‏برد: نخست آن كه ما به ارتكازي دروني دست مي‏يابيم و دوم آن كه به عمومي و فراگير بودن اين يافته ـ و به سخن ديگر به خصلت فرا زماني و فرا مكاني بودن آن ـ واقف مي‏شويم.

شهيدصدر اين راه حل را به صورت زير ارائه كرده است:

انسان هنگامي كه مسأله اي را بر وجدان و مرتكزات خود عرضه كرد و دريافت كه وجدان او به اتخاذ يك موضع گيري معين روي مي‏آورد و نيز دريافت كه اين موضع گيري در وجدان او از ضريب بالايي برخوردار است و نيز توانست كه بر پايه تحليل وجداني احراز كند كه اين موضع گيري ، به خصوصياتي كه دريك حال نسبت به حال ديگر و يا دريك خردمند نسبت به خردمند ديگر درمعرض دگرگوني است،ارتباطي ندارد، مي‏تواند به اين اطمينان دست يابد كه دريافت وجداني او يك حالت فراگير نسبت به تمام عقلاست.

/ 9