بیشترلیست موضوعات نقش زمان در تحول سيره ها و واژگان از نگاه شهيدصدر تحوّل تاريخي واژه ها تطوّر سيره ها راه حل اوّل: مطالعه و تحليل تاريخي 13راه حل دوم: تكيه مستنبط بر عنصر راه حل سوم: رجوع به وجدان توضیحاتافزودن یادداشت جدید
مسأله به گونه اي است كه اگر سيره فرضي ـ كه در مقابل سيره كنوني قرار دارد ـ واقعا در آن دوره وجود ميداشت، بايد در تاريخ منعكس ميشد و به ما ميرسيد؛ امّا اين كه چگونه وكي ميتوان ميان وجود داشتن سيره در آن دوره و انعكاس يافتن آن در تاريخ، ملازمه ديد، پاسخ اين است كه مسأله آن گاه كه از بعدي اجتماعي و فراگير برخوردار باشد، بازتاب شكل گيري يك سيره در آن،نمي تواند سايه بر تاريخ نيفكند و به ما نرسد.مسأله تفهيم و تفهم از همين سنخ است. بدين سان با تكيه برعنصر عدم انعكاس درتاريخ ـ كه به سادگي قابل فهم و اذعان است ـ ميتوان سيره كنوني را سيره زمان امامان(ع) به شمار آورد. البته همان گونه كه بيان شد از اين عنصر تنها در شرايطي خاص ميتوان بهره جست.شهيدصدر اين موضوع را به صورت زير منعكس ميسازد:براي سلوكي كه ميخواهيم آن را به عنوان سلوك عمومي مردم معاصر با امامان(ع) ثابت كنيم سلوك جايگزيني در نظر آيد كه درصورت عدم فرض سلوك نخست فرض سلوك جايگزين تعيّن يابد و سلوك بديل نيز بيانگر پديده اجتماعي غريبي باشد كه اگر واقعا تحقق مييافت [درتاريخ[ ثبت ميشد و به ما ميرسيد، ازآن جهت كه برخلاف سلوك مأنوس است و چون ثبت نشده، دانسته ميشود كه آنچه درخارج وقوع يافته است سلوك نخست است، نه سلوك بديل.14ب) نرسيدن لوازم يك سيره به ما: اگر مسأله اي ويژگي هاي زير را دارا باشد، ميتوان سيرهزمان معصوم(ع) را نسبت به آن كشف كرد:* به گونه اي باشد كه فرض عدم شكل گيري سيره درآن، غير معقول بنمايد(همان ويژگي اوّل درقسم پيشين).* به گونه اي باشد كه بتوان سيره مفروض را تقسيمي ثنايي كرد به همان گونه كه در دسته قبل گذشت؛ با اين تفاوت كه در قسم پيشين، سيره اي را كه هم اكنون و دراين عصر موجود است، در نظر ميگيريم و بي آن كه زحمتي به خود دهيم، غير آن را گونه دوم در نظرمي آوريم و تقسيم ثنايي را به اين صورت شكل ميدهيم؛ درحالي كه دراين دسته لزومي ندارد كه سيرهاي هم اكنون وجود داشته باشد بلكه ميتوان هر دو قسم سيره را فرضي تلقّي كرد و نيز برخلاف دسته اول كه تقسيم ثنايي با اضافه كردن عنوان غير به سيره موجود شكل ميگيرد. در اين دسته هردو سيره به صورتي مشخّص و تعريف شده در نظر گرفته ميشود؛ زيرا با تكيه برهمين مشخّصه ميخواهيم سيره واقعي در عصر معصوم(ع) را شناسايي كنيم، مانند مثالي كه شهيدصدر ذكر ميكند؛ مثال سيره اكتفا به مقداري از كف دست براي مسح در وضو و سيره مسح با تمام كف.15 همان طور كه ملاحظه ميشود اين دو سيره ،مشخص و تعريف شده هستند و همان طور كه به عنوان ويژگي سوم خواهد آمد از مشخصه يك سيره راه به مقصود ميبريم و سيره موجود در عصر امامان(ع) را درك ميكنيم.* ويژگي سوم اين كه بتوان با در نظر گرفتن مشخّصه يك سيره، ميان عدم سيره ديگر و انعكاس آن در تاريخ ملازمه بر قرار كرد.درمثال فوق اگر فرض را بر موجود بودن سيره مسح با تمام كف دست در زمان معصوم(ع) بگذاريم به دست ميآيد كه برپايي اين سيره از آن جا كه توان دلالت بروجوب را ندارد، طبعا بايد در آن روزگار سوءالاتي در باره اين كه آيا تمام كف واجب است؟ متوجه امامان(ع) ميشد. با توجّه به اين مشخّصه ميتوان لازمه اين سيره مفروض را طرح سوءال هاي فراوان از امام(ع) درمورد وجوب مسح با تمام كف دست گرفت.اين لازمه به ما نرسيده است درحالي كه عادتا اگر وجود ميداشت به ما ميرسيد. از اين جا در مييابيم ملزوم ـ يعني سيره ء استقرار يافته برمسح با تمام كف دست ـ اصلا وجود نداشته است.شهيدصدر در پاسخ به اين سوءال كه چگونه اگر لازمه ياد شده وجود ميداشت حتما به ما ميرسيد، به نكاتي چند توجه نشان ميدهد: يكي اين كه درمفروض مسأله، مبتلا بودن مردم به مسأله در نظر گرفته شده است و طبعا يك مسأله مورد ابتلا جنبه اجتماعي و فراگير دارد و دوم اين كه در مسأله انگيزه اخفاي حكم مورد نظر امامان(ع) در كار نبوده است و دلايلي در اختيار نيست كه اين اخفا را توجيه كند، بلكه انگيزه هاي نقل و بازگو كردن آن، به وفور مشاهده ميشود.16 با اين وصف سوءالات ياد شده به ما نرسيده است.بدين گونه از طريق منعكس نشدن اين سوءالات درتاريخ ـ كه لازمه سيره تلقّي ميشوند ـ به نفي طرح و شكل گيري آنها درعصر معصوم(ع) ميپردازيم و با نفي اين لازمه، ملزوم يعني سيره مسح با تمام كف دست ـ نفي ميشود و با نفي اين سيره، سيره ديگر يعني اكتفا برمقداري از كف دست به اثبات ميرسد.
راه حل سوم: رجوع به وجدان
دريافت هاي انسان را ميتوان به دو بخش اساسي تقسيم كرد:يكم. دريافت هاي شخصي و متغيّر: انسان ها علاوه بر حريم خصوصي زندگي، حريم هاي خصوصي رواني نيز دارند. اين حريم ها اگر چه درنهايت با پيوندهاي مشترك بشري، انسان ها را به يكديگر مرتبط ميسازند، ولي رگه هاي مشخّصي از يك نواختي و همساني را در آنها نمي توان پي گرفت.دوم. وجدانيات عمومي و ثابت: انسان ها درحريم دروني روان خويش از دريافت هايي مشترك برخوردارند؛ دريافت هايي كه انكار آنها براي هيچ كس ممكن نيست كه از آنها به «وجدانيات عام» تعبير ميشود.با تكيه براين مشتركات ميتوان راهي به سوي گذشتگاني يافت كه آنها نيز حتما همچون ما دل درگرو دريافت هايي دقيقا اين گونه داشته اند. بهره برداري از اين مشتركات جنبه اي علمي و تاريخ كاوانه نيز پيدا خواهد كرد. درعرصه فقه نيز ميتوان از اين مزيت بشري بهره برد. اين بدان جهت است كه شناخت يك وضعيت فراگير در دوران امامان(ع) ـ خواه از نوع ارتكازهاي عقلايي يا سيره هاي عقلايي مبتني بر ارتكازها ـ بيش از آن كه تفنّني، تاريخي باشد، عاملي تأثير گذار در فرايند اجتهاد به حساب ميآيد. درواقع اگر به شهادت وجدان انساني دريابيم كه آنچه امروز به عنوان يافته اي دروني ادارك ميشود، بخشي از وجدان و ميراث مشترك روان انسان هاست و به اين نكته نيز توجه كنيم كه دوران امامان(ع) فارغ از فاصله زماني امروز است و آن دوران بخشي از محيط زيست تاريخي بشر بوده است، درخواهيم يافت كه كه در زمان امامان(ع) نيز همين ارتكاز وجداني وجود داشته است.دراين راه حلّ برخلاف راه حل هاي قبلي، كار كشف بخشي از واقعيت هاي تاريخي در دوران امامان را با نگاه به درون به انجام ميرسانيم.اين راه حلّ از دو جنبه مهم سود ميبرد: نخست آن كه ما به ارتكازي دروني دست مييابيم و دوم آن كه به عمومي و فراگير بودن اين يافته ـ و به سخن ديگر به خصلت فرا زماني و فرا مكاني بودن آن ـ واقف ميشويم.شهيدصدر اين راه حل را به صورت زير ارائه كرده است:انسان هنگامي كه مسأله اي را بر وجدان و مرتكزات خود عرضه كرد و دريافت كه وجدان او به اتخاذ يك موضع گيري معين روي ميآورد و نيز دريافت كه اين موضع گيري در وجدان او از ضريب بالايي برخوردار است و نيز توانست كه بر پايه تحليل وجداني احراز كند كه اين موضع گيري ، به خصوصياتي كه دريك حال نسبت به حال ديگر و يا دريك خردمند نسبت به خردمند ديگر درمعرض دگرگوني است،ارتباطي ندارد، ميتواند به اين اطمينان دست يابد كه دريافت وجداني او يك حالت فراگير نسبت به تمام عقلاست.