گزارشی از سلسله مباحث «رویکرد وجودی به نهج البلاغه» از استاد مصطفی ملکیان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گزارشی از سلسله مباحث «رویکرد وجودی به نهج البلاغه» از استاد مصطفی ملکیان - نسخه متنی

سوسن رضایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

الف . در ناحيه علم ، نادانسته‏هاي ما بيش‏تر از دانسته‏هاي ما است .

ب . در ناحيه قدرت : فقط خدا فعال ما يشاء است.

ج . در اين جهت كه از خود فراتر نمي‏توانيم رفت ، نمي‏توانيم موجود ديگري شويم . دشمنان تمام اين محدوديت‏ها را به ما نشان مي‏دهند :

الف . محدوديت در مقام نظر

دشمن به من خصومتي مي‏ورزد كه نمي‏دانم چگونه بايد با آن مقابله كنم ، به جهل خود پي مي‏برم .

ب . محدوديت در مقام عمل

مي‏دانم چگونه بايد مقابله كنم ، اما نمي‏توانم .

ج . محدوديت وجودي

كه از همه عميق‏تر است . ما واقعا توجه نداريم كه من ، وجودي دارم كه بعضي انسان‏ها را نمي‏توانم دوست بدارم و بعضي را نمي‏توانم دشمن بدارم . اين را وقتي مي‏فهميم كه علم مقابله با دشمن و قدرت مقابله با او را نداريم و مي‏خواهيم دست از مقابله برداريم و دشمن خود را دوست بداريم . در اين‏جا پي به محدوديت وجودي خود مي‏بريم . دشمني دشمنان به من عجز مرا نشان مي‏دهد كه «ببين تو مرا نمي‏تواني دوست بداري .» تا به اين توجه نكنيم سعي در سعه بخشيدن به وجود خود نمي‏كنيم .

خدمت ديگر دشمنان اين است كه دشمني دشمنان زندگي ما را زهرآگين مي‏كند ؛ زندگي ما را همراه با رنج مي‏كند . اگر بپذيريم كه رنج در صيقل دادن روح آدمي بسيار مهثر است ، خواهيم پذيرفت كه مخدوم دشمنان خود هستيم .

رنج براي ما سودمند است ؛ نبايد از آن گريخت ؛ راه مقابله صحيح با آن را بايد آموخت . آنها كه ناهمواري‏ها را تحمل مي‏كنند نوعي تيزهوشي و كياست پيدا مي‏كند .

با اين تحليل روحي و وجودي در مي‏يابيم كه هيچ چيزي زيانمند نيست . به شرط اين كه من موضع درست اتخاذ كنم . سررشته همه چيز به دست خود ما است . تمام آنچه را ما زيانمند مي‏دانيم مثل رنج ، غربت ، دشمني ديگران با ما ، گمنامي و . . . مي‏تواند سودمند باشد . بستگي به موضع من دارد .

نياز انسان‏ها به دعا و مناجات

غرض عمده ما در «دعا» غالب آمدن بر «احساس نقص» و در «مناجات» غرض عمده ما غالب آمدن بر «احساس تنهايي» است و چون هيچ انساني نيست كه «ناقص» و «تنها» نباشد ، هيچ انساني نه از دعا و نه از مناجات بي‏نياز نيست . در مناجات مي‏خواهيم براحساس تنهايي فائق آييم . احساس مي‏كنيم در ميان انسان‏ها تنهاييم و چون تحمل تنهايي بر ما دشوار است ، به مناجات رومي‏آوريم و هيچ انساني نيست كه اين احساس تنهايي را درون خود نيابد .

تنهايي انسان

اگر معتقد شويم كه انسان به لحاظ وجودي ، در واقع «تنها» است ، آن كه احساس تنهايي نمي‏كند ، بيمار است . پس بايد ديد واقعيت كدام است . رأي بنده اين است كه «هر انساني في‏الواقع تنهاست» . آن كه احساس تنهايي مي‏كند ، هوشيارتر از آن است كه اين احساس را ندارد . تنهايي چند معنا دارد :

الف . تنهايي فيزيكي

ب . تنهايي به معناي درك نشدن ؛ به اين معنا كه ديگران وضع و حال مرا درك نمي‏كنند . ممكن است انسان در ميان جمع هم باشد ، اما اين احساس باشد . اين معناي دوم عميق‏تر از معناي اول است .

ج . تنهايي به معناي ناتواني ديگران در از بين بردن نقايص و ضعف‏هاي وجودي من . اين تنهايي از دو معناي پيشين عميق‏تر است .

د . تنهايي به اين معنا كه ديگران حتي در آن‏جا كه وضع مرا مي‏فهمند و در آن‏جا كه كاري هم براي من مي‏كنند ، به فكر خودشان هستند . اين تنهايي ، عميق‏ترين معناي تنهايي است .

تنهايي نوع اول از محل بحث ما خارج است اما تنهايي نوع دوم قابل رفع نيست ، چون اوضاع و احوال من چنان نيست كه ديگران بتوانند وقوف كامل به آن پيدا كنند ؛ چون همواره بخشي از وجود من از ديگران مخفي مي‏ماند . من نمي‏توانم تمام حالات دروني و ساحات وجودي خود را بر شما آفتابي كنم و چون اين تنهايي ناشي از جهل ديگران نسبت به ساحتي از ساحت‏هاي وجودي من است ، بايد گفت به اين معنا هميشه تنهاييم .

تنهايي نوع سوم ناشي از اين نكته است كه با اين كه شما از وضع و حال من باخبريد ، اما نمي‏توانيد كاري در جهت بهبودي انجام دهيد . وضع من در اين حالت مثل كسي است كه در يك قفس شيشه‏اي در حال شكنجه شدن است . همه او را مي‏بينند ، اما گويا نمي‏بينند . تنهايي نوع چهارم عميق‏ترين معناي تنهايي است و از آن عميق‏تر ديگر وجود ندارد .

اين معناي عميق تنهايي را كسي مي‏تواند دريابد كه قادر باشد كارهاي ديگران را تجزيه و تحليل رواني دقيق بكند . «كانت» جمله‏اي بسيار عميق دارد و آن اين كه مي‏گويد : اگر مي‏خواهيد اوج تنهايي خود را احساس كنيد ، به اين نكته دقت كنيد كه در شديدترين مصايبي كه بر عزيزترين دوستانتان وارد مي‏شود ، وقتي در حال فداكاري براي او هستيد ، آيا با خود نمي‏گوييد خوب شد اين مصيبت بر سر من نيامد ؟ !

خوب است اين احساس تنهايي را دست مايه يك خيزش معنوي قرار دهيم و اين خيزش در «مناجات» صورت مي‏گيرد .

/ 13