1 . مرحله زيباشناختي (علم الجمالي) - گزارشی از سلسله مباحث «رویکرد وجودی به نهج البلاغه» از استاد مصطفی ملکیان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گزارشی از سلسله مباحث «رویکرد وجودی به نهج البلاغه» از استاد مصطفی ملکیان - نسخه متنی

سوسن رضایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1 . مرحله زيباشناختي (علم الجمالي)

انسان در اين مرحله خواهان برخورداري از هر نعمتي است . مثل زنبوري است كه مي‏خواهد از هر گلي بچشد و راضي نيست كه از بعضي نعمت‏ها بگذرد . عموم ما انسان‏ها در اين مرحله زندگي مي‏كنيم .

2 . مرحله اخلاقي

در اين مرحله التفات انسان از اشياي خارجي مي‏برد و تمام هم و غمش مصروف يك سلسله «اصول اخلاقي» مي‏شود . البته به نظر كركگور اين اصول را انسان بايستي خودش وضع كند و به آن‏ها عمل نمايد . زندگي انسان در اين مرحله دو ويژگي دارد كه در مرحله اول نداشت :

الف . آرامش : در مرحله اول انسان دائما دَوان است و دنبال به دست آوردن . اما در مرحله دوم انسان به آرامش مي‏رسد چون كاري به رويدادهاي خارجي ندارد . انسان است و اصول اخلاقي‏اش .

ب . در مرحله اول انسان دلباخته «اشياي خارجي» بود اما در مرحله دوم دلباخته «اصول دروني» است . از حضرت علي عليه‏السلام مي‏پرسيدند شما چگونه به اين حالت رسيده‏ايد ؟ پاسخ مي‏داد : از ابتداي كودكي «دربان دل» خود بودم ، مواظب بودم چه كسي مي‏آيد و چه كسي مي‏رود آن كه مي‏آيد چرا مي‏آيد و آن كه مي‏رود چرا مي‏رود .

اين حالت درباني حالتي است كه در اين مرحله حتما انسان بايد داشته باشد .

3 . مرحله ديني

در اين مرحله انسان از اصول به عالم خارج برمي‏گردد اما اين بازگشتن به عالم خارج با مرحله اول تفاوت دارد . در مرحله اول انسان دلباخته همه چيز بود و دوست داشت از هر نعمتي استفاده‏اي ببرد اما در مرحله سوم عاشق يك چيز است به معناي واقعي عشق مي‏ورزد . در اين مرحله است كه انسان ديني مي‏شود . بنابراين اخلاق مقدمه دين است نه دين مقدمه اخلاق .

آدم بايد اول اخلاقي شود اگر در اخلاقي شدن استكمال پيدا كرد ، آن‏گاه متدين مي‏شود . انساني كه مرحله اخلاقي را پشت سرنگذاشته است ، اگر هم وارد دين شود ، تلقي او از دين ، تلقي عبد و مولا است . تلقي نوكر و آقا است . اما اگر بعد از مرحله اخلاقي وارد دين شود ، رابطه او رابطه عاشق و معشوق است و اين دو ارتباط با هم فرق مي‏كنند ، يك نوكر البته از دستور ارباب خود تخطي نمي‏كند ، چون مي‏ترسد كه تأديب شود و اما اگر همين نوكر عاشق شود ، از معشوق خود هم فرمان مي‏گيرد . اما اين فرمانبري خيلي متفاوت است با فرمانبري از اربابش ، در آن حالت ترس وادارش مي‏سازد و در اين حالت «مهر» . در آن حالت اگر از تيررس ارباب دور شود ، كارهاي خلاف دستور او انجام مي‏دهد ، اما براي فرد عاشق حضور فيزيكي معشوق مطرح نيست در حالت اول فرد اگر هم اظهار نكند اما منّت مي‏گذارد ، اما عاشق منّت هم مي‏كشد .

در مرحله ديني حتي اصول اخلاقي هم به چيزي گرفته نمي‏شود . اگر فرمان معشوق با اصول اخلاقي در تضاد بيفتد ، عيبي ندارد ، مثل «ابراهيم و اسماعيل» . بنابر «مرحله اخلاقي» بريدن سر انساني بي‏گناه توسط ابراهيم خلاف قواعد اخلاقي است . اما در مرحله ديني اين فرامين را با موازين اخلاقي نمي‏سنجند . اختلاف بين موسي و عبدصالح كه در قرآن ذكر شد نيز از همين نوع است . موسي با ضوابط اخلاقي عمل مي‏كرد اما آن عبدصالح در مرحله ديني بود . كشتن فرد به اين جرم كه در آينده پدر و مادر خود را مي‏كشد ، با هيچ قاعده اخلاقي و عقلي سازگار نيست . قصاص بدون جنايت است . اما در مرحله ديني اطاعت از خداوند بي‏چون و چرا است .

در سخنان و دعاهاي حضرت علي عليه‏السلام نيز به وفور ديده مي‏شود . خود امام در دعاي كميل به خدا خطاب مي‏كند كه آنچه مرا مضطرب مي‏كند ، اصلاً جهنم نيست ، فقط دوري از تو است . هبني صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك . «فرض كن خداي من كه بر عذابت تاب آوردم (فرض است وگرنه عذاب خدا كه تاب آوردني نيست ، اين سخن يك عاشق است) چگونه دوري تو را عمل كنم .» اصلاً سخن بهشت و جهنم نيست . اگر به بهشت هم برود خدا نباشد جهنم است .

يكي از اصحاب حضرت روزي به وي گفت : چنان متقين را وصف كن كه گويي آنها را مي‏بينم . حضرت بعد از كمي درنگ جواب مجملي داد و فرمود : اتق اللّه‏ و احسن . «نسبت به خدا تقوا بورز و احسان كن»

ويژگي اول به بُعد باطني انسان مربوط مي‏شود و ويژگي دوم به بُعد ظاهري ، حضرت مي‏خواستند بگويند در درون پارسا باش و در بيرون احسان كن . وقتي آن صحابه قانع نشد و اصرار كرد كه حضرت سخن را ادامه دهد . در اين‏جا حضرت پس از حمد و ثناي الهي بر پيامبر صلوات فرستادند و فرمودند : خداي متعال مخلوقات را آفريد اما هنگامي كه آنها را مي‏آفريد دو ويژگي در خداي متعال بود : يكي اين كه از فرمانبرداري مخلوقات بي‏نياز بود و ديگر اين كه از عصيان آنها در امان بود . حضرت اين جمله را مي‏فرمايند براي اين كه بگويند اگر شما را به تقوا توصيه مي‏كنم ، نه براي آن است كه از شما نوكراني براي خدا بيافرينم . اگر تمام شما هم گناه كنيد بر دامن كبريايش ننشيند گرد و اگر هم اطاعت كنيد براي خدا سودي ندارد . اينها را مي‏گويم تا بدانيد سود متوجه خود شما است ، نه متوجه خدا . . . . خداوند بعد از خلق ، معيشت‏هاي مردم را در ميانشان تقسيم كرد و در دنيا به هر مخلوقي يك موضع عطا كرد . و در قرآن هم آمده است كه : «اينها گمان كرده‏اند رحمت خدا را چه كسي بايد تقسيم كند ؟ رحمت خدا بايد توسط خود خدا تقسيم شود .» آن كه معطي است ، هم او بايد مقسم باشد . علم را به كسي و ثروت و شهرت و محبوبيت و جمال را به كساني ديگر داده است و همه اينها از مقوله رحمت است .

اين كه مي‏فرمايد : «رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ» مطلق نيست ، يعني گفته نشده كه انسان‏هايي را هم علم بيش‏تر مي‏دهيم ، هم جمال و قدرت و . . . بيش‏تر و انسان‏هاي ديگر را از همه اين جهات ، كم‏تر مي‏دهيم . بلكه اين نعمت‏ها را تقسيم مي‏كنيم . و اگر اين تقسيم نعمت‏ها نباشد زندگي اجتماعي امكان‏پذير نيست . هر انساني خادم است و مخدوم و همين داير مدار زندگي اجتماعي است . بايد نيازي من و شما را به هم الصاق دهد ، اگر اين نياز نباشد من و شما با هم پيوند اجتماعي پيدا نمي‏كنيم . البته آن رفعت درجات ، «تكويني» است نه «تشريعي» . بنابراين ، اين رفعت درجات به هيچ وجه مجوز بهره‏كشي و ظلم نيست و اين بسيار مهم است . آنچه باعث ظلم و اجحاف و بي‏عدالتي مي‏شود ، خود تفاوت‏هاي تكويني نيست ، بلكه سوء استفاده از آن تفاوت‏ها باعث ظلم است . اين سوء استفاده‏ها در ناحيه «تشريع» است .

/ 13