بیشترلیست موضوعات گزارشي از سلسله مباحث «رويكرد وجودي به نهجالبلاغه» از استاد مصطفي ملكيان 1 . مرحله زيباشناختي (علم الجمالي) 2 . مرحله اخلاقي 3 . مرحله ديني جدي بودن زندگي و آرزوهاي بر نيامدني آرزوها ياد مرگ وضعيتهاي مرزي نقصهاي انسان توضیحاتافزودن یادداشت جدید
يكي از نقصهاي ادبيات عرفاني و حتي مذهبي ، اين است كه هميشه يك وضع بسيار مطلوب و دلانگيزي را براي ما تصوير ميكنند ، اما نميگويند شما چگونه ميتوانيد به اين وضع برسيد . دقت كنيد كه رسيدن به درجات بسيار ارزشمند از طريق كارهايي است كه به نظر بسيار بيقدر ميرسد . بايد اين گامهاي كوچك را برداريم . حضرت علي عليهالسلام ميفرمايند گاه ميبينيد معنويت به شما هجوم ميآورد ، اين هجوم مرهون آن گامهاي آهسته است .توجه كنيد كه هيچ كس نميتواند گام خيلي بزرگ بردارد ، گام بزرگ چيزي جز گامهاي كوچك نيست . همين گامهاي كوچكند كه گام بزرگ را نتيجه ميدهند . حضرت نيز از متقين همين گامهاي كوچك را ميخواهد .«فالمتقون فيها هم اهل الفضائل» چه فضائلي ؟ «منطقهم الصواب و ملبسهم الاقتصاد و مشيهم التواضع» سخنشان صواب است . هر سخن صدقي صواب نيست البته هر سخن صوابي صدق است .سخن صواب پنج ويژگي دارد : 1- در سخن صواب هيچ دروغي راه ندارد 2- هرچه گفته ميشود مهر است (مطابق با واقع) 3- همه حقيقت گفته ميشود 4- سخن صواب به ضرورت گفته ميشود . هيچ چيزي به اندازه پرگويي روح انسان را كدر نميكند . هيچ چيزي به اندازه پرگويي روح انسان را در ظلمات فرو نميبرد .حضرت علي عليهالسلام در جايي از نهجالبلاغه ميفرمايند : «تا ميتوانيد كم سخن بگوييد ، آن كه سخن زياده ميگويد به ميزان زيادي سخنش زياد خطا ميكند و آن كه لغزش زياد ميكند غفلتش زياد ميشود و آن كه غفلتش زياد شود ، حيايش كم ميشود ، و آن كه حيايش كم ميشود ، خدا او را به جهنم وارد خواهد كرد . 5- سخن صواب نبايد كسي را به «من» دعوت كند . بلكه بايد سبب دعوت به «ديگري» شود . توجه بكنيد كه چرا حضرت در مورد خود ميفرمود : «انا آيتاللّه العظمي» من آيت بزرگ خدايم ، همه بايد آيتاللّه باشيم . «آيت» يعني «تابلو» يعني «علامت» و «نشانه» . ما متأسفانه تابلو نيستيم . چون تابلو ميگويد به من نگاه كنيد ، اما مرا نبينيد ، بلكه جاده را به وسيله من ببينيد و به تعبير ديگر به من ننگريد ، بلكه با من بنگريد . هر كه به تابلو بنگرد و در آن خيره شود ، در واقع نقض غرض كرده است . كسي از تابلو نفع ميبرد كه به تابلو خيره نشود .ما وقتي سخن ميگوييم كمبودي در ناحيه خود احساس ميكنيم ، سخن ميگوييم تا جلب نظر كنيم . اما به گفته آن عارف بزرگ «سخن بگوييد تا خودتان را مخفي كنيد» و اين خاصيت تابلو بودن است . حضرت ميفرمود من تابلوي خدايم ، يعني هيچ كس را به خود دعوت نميكنم . اما سخنان ما معمولاً ديگران را به «ما» جلب ميكند نه به «حق» و نه به «وظيفه» .«ملبسهم الاقتصاد»؛ «لباس ميانه دارند»، اسلام از ما ميخواهد كه نه مثل فراتران باشيم و نه مثل فروتران . بلكه مثل مردم باشيم . حال چرا فراتر از حد متوسط نبايد بپوشيم ؟ اين آثار خيلي ناپسندي دارد ، عليالخصوص وقتي جهت معيشتي امر را در نظر بگيريم . اولاً به اين امر دامن زدهايم كه ديگران نسبت به او احساس ذلت كنند و خودش نسبت به آنها احساس عجب كند . چرا ميدان به دست ديگران بدهيم كه به دست ما خوار شوند ؟ لباس فاخر و اشرافي پوشيدن باعث ميشود كه اولاً زمينه خودبيني در ما به وجود آيد و ثانيا ديگران خود را در مقابل ما خوار ببينند . يعني عجب من و ذلت ديگران .دليل ديگري كه براي اين معنا بايد گفت اين است كه وقتي ما لباس فاخر بپوشيم ، ديگران كه نميتوانند آن نوع لباس بپوشند از وضع خود به تنگ ميآيند . اگر من با يك لباس يا كفش يا يك نوع تجمل خاص وضع نابسامان فقرا را برايشان غير قابل تحمل كنم ، كم جنايتي نيست .«و مشيهم التواضع»؛ «اگر «مشي» را به معناي حقيقي بگيريد ، معناي عبارت يعني «متواضعانه راه ميروند» و اگر به معناي مجازي بگيريد يعني «رفتار متواضعانه دارند .» تواضع البته فرق دارد با اين كه انسان در مقابل ديگران كوچكي كند . گاه ما در مقابل ديگران كوچكي ميكنيم ، تا چيزي را كه در اختيار او است به دست آوريم . اما اين در واقع تذلّل است نه تواضع .حضرت علي عليهالسلام به تواضع توصيه ميكردند و متواضع هم بودند . همان كسي كه ميگفت : «اگر كوهي مرا دوست بدارد ، از هم ميپاشد» آنقدر براي خود عزت قائل بود ، اما دايما رفتاري از خود نشان ميداد كه معلوم ميشد واقعا خود را كم گرفته است . با اين كه در جاي خود ، خود را عزيز ميدانست ، چون بنده خدا فقط در برابر خدا ذليل است .«غضوا ابصارهم عما حرّم اللّه عليهم»؛ «چشمان خود را از آنچه خدا بر آنها حرام كرده است فرو ميبندند» . «غضّ بصر» يعني چشم را از جهتي كه حرام است ، به جهت ديگر متوجه كنيم . اين كه گفتهاند به نامحرم نگاه نكنيد به اين دليل نيست كه به نامحرم آسيب ميرسانيم ، نه بلكه به خودمان آسيب ميرسانيم . در مورد حجاب هم همين است ، بعضي گمان ميكنند وقتي حجاب را رعايت ميكنند به ديگران خدمت ميكنند . اما اينطور نيست . آنچه ممنوع است نظر سوء كردن است . صرف «نظر كردن» ممنوع نيست . اگر طمع بستن در كار نباشد ، نه نظر ، نه سخن ، نه شنيدن هيچ كدام ممنوع نيست . اما اگر طمع در كار بيايد ، اگر نظر هم نباشد ، ممنوع است .«وقفوا اسماعهم علي العلم النافع لهم»؛ «گوشهايشان را وقف كردهاند ، بر علمي كه براي آنها سودبخش است» . يعني اولاً اگر سخني ، علمي بر معلومات سابق آنها نميافزايد ، به آن گوش نميدهند ؛ به سخنان لاطائل و بيسود گوش نميدهند و ثانيا به علمي كه سودمند است گوش ميدهند علمي كه سود دنيوي يا اخروي بر آن مترتب ميشود .«نزلت انفسهم في البلاء كالتي نزلت في الرخا»؛ «پارسايان در هنگام بلا و سختي چنانند كه ديگران در هنگام آسودگيها» . متقين چه در بلا باشند و چه در رخا و آسايش ، طمأنينه و وقار را از دست نميدهند . گرچه در بيرون دچار ناآرامي باشند ، شغلشان را از دست داده باشند ، دچار گرفتاري شده باشند و . . . اما سكون و آرامش قلب را از دست نميدهند .