ياد مرگ - گزارشی از سلسله مباحث «رویکرد وجودی به نهج البلاغه» از استاد مصطفی ملکیان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گزارشی از سلسله مباحث «رویکرد وجودی به نهج البلاغه» از استاد مصطفی ملکیان - نسخه متنی

سوسن رضایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گناه اول ، اين است كه انسان طالب خدايي كردن مي‏شود . آن چيزي كه همه انسان‏ها بايد در طلبش باشند خدا است و همه بايد به سوي خدا در سير و حركت باشند . حالا اگر من بخواهم طوري زندگي كنم كه همه نگاه‏ها متوجه من شود ، در واقع من خدايي كرده‏ام ، يعني آنچه را كه از آن خدا است براي خود خواسته‏ام .

گناه ديگري كه ناشي از محبوبيت‏طلبي است اين است كه محبوبيت‏طلبي ما را در مرحله نفاق و ريا مي‏افكند و نفاق و ريا چيزي جز فاصله افتادن ميان «بودن»هاي آدمي و «نمود»هاي آدمي نيست . علت اين كه محبوبيت‏طلبي فاصله مي‏اندازد ميان بودها و نمودهاي ما اين است كه اولاً ما هيچ وقت نمي‏توانيم معصوم و بي‏خطا باشيم ، در عين حال مي‏خواهيم مردم ما را دوست بدارند . و مي‏دانيم كه مردم انسان‏هايي را دوست دارند كه كم‏تر خطا مي‏كنند و اين سبب مي‏شود خطاهايي را كه داريم بپوشانيم ، لذا ميان بودن ما و نمودن ما فاصله مي‏افتد .

عيب ديگر محبوبيت‏طلبي اين است كه انسان را به اموري مي‏كشاند كه خلاف مصلحت او است . محبوبيت‏طلبي باعث مي‏شود مصالح خودمان را فداي خوشايند ديگران كنيم .

به علاوه اين كه محبوبيت‏طلبي حاصل شدني هم نيست . يعني هيچ وقت نمي‏شود تمام انسان‏ها از شما خوششان بيايد . آخرين نكته در باب محبوبيت‏طلبي آن چيزي است كه در عرفان توصيه مي‏شود . عارفان مي‏گويند : «محبوبيت‏طلبي» يك بديل ارزشمند دارد و آن «محبيت‏طلبي» است . محبوبيت‏طلبي يعني اين كه همه مرا دوست داشته باشند اما محبيت‏طلبي يعني اين كه همه را دوست داشته باشيم و اين چيز خوبي است و بايد به سوي آن حركت كنيم .

آرزوي سوم : عالم شدن به تمام معنا است . در هر كه آرزوي عالم شدن به تمام معنا حاصل شود آرزوي مهلكي است .

آرزوي چهارم : قدرت‏طلبي است . وقتي گفته مي‏شود قدرت ، يعني حالتي كه انسان در آن حالت هرچه بخواهد ، بكند . قدرت مطلق برنيامدني است و اين آرزو آثاري دارد و بايد از آن آثار دوري كرد . يكي از آثار قدرت‏طلبي اين است كه انسان اگر قدرت‏طلب شد به جاي مقوله «حق و باطل» مقوله «ضعيف و قوي» برايش مطرح مي‏شود . از ديگر عوارض قدرت‏طلبي اين است كه موجب مي‏شود كه چشممان از قدرت ديگران بسته بماند . در نتيجه از همان ناحيه سيلي بخوريم ؛ مثل مادري كه شتابان به سوي فرزندش كه مدت‏ها او را نديده است مي‏دود ؛ او فقط فرزندش را مي‏بيند و ديگر موانع را نمي‏بيند . قدرت‏طلب «قدرت» را خوب مي‏بيند اما «قدرتمندان» ديگر را نمي‏بيند و آنها را ناچيز مي‏شمارد .

بزرگ‏ترين قربانيان قدرتمندان آنها هستند كه او را به قدرت مي‏رسانند و يكي از دلايل سقوط ديكتاتورها همين است كه از قدرت مردم غافل مي‏مانند و قدرت آنها را ناچيز تصور مي‏كنند و از همان ناحيه ضربه مي‏خورد . عارضه سوم قدرت‏طلبي اين است كه چون قدرت‏طلبي حد يقف ندارد ، شما را در عطشناكي باقي مي‏گذارد . در حق به ميزاني كه از آن حمايت مي‏كنيم به همان ميزان ارضاء مي‏شويم، اما قدرت هميشه انسان را تشنه نگه مي‏دارد .

ياد مرگ

بحث «ياد مرگ» با بحث آرزوها كاملاً مرتبط است . حضرت علي عليه‏السلام نزديك به 80 مورد درباره مرگ سخن گفته‏اند . در جايي با تأكيد فراوان مي‏فرمايند : «مرگ را به ياد آر» . در جايي مي‏فرمايند : «اگر مي‏خواهي نفس را خوار و ذليل كني مرگ را به يادش آر و كاري كن كه به آن مقر شود .» در جايي مي‏فرمايند : «هرچه بيش‏تر ياد مرگ بكنيد بهتر است . مرگ يك سلسله آثار «روان‏شناختي» دارد و يك سلسله آثار «جامعه شناختي ، اجتماعي» .

نخستين اثر ياد مرگ اين است كه ما را به موقت بودن زندگي اين دنيا متوجه مي‏كند . ياد مرگ يادآور محدود بودن فرصت است و درك محدوديت فرصت ، موجب مي‏شود از فرصت محدود ، كمال استفاده را بكنيم .

دومين اثر يادكرد مرگ اين است كه از بسياري از ظلم‏هايي كه مي‏كنيم دست برمي‏داريم . نه به اين صورت كه بگوييم ما مي‏ميريم و چون ظلم كرده‏ايم ، پس چنين و چنان مي‏شود . بلكه ، هرچند از جهان پس از مرگ غافل باشيم و يا هرچند به جهان ديگر معتقد باشيم ولي آن را دار كيفر و پاداش ندانيم ، باز هم ياد مرگ جلو ظلم‏ها را مي‏گيرد . چرا ؟ چون ظلم‏هايي كه ما مي‏كنيم براي مالكيت است . ما در واقع درپي «داشتن»ايم نه در پي «بودن» و وقتي مي‏بينيم داشتن بعضي چيزها در گرو ظلم است ، ظلم مي‏كنيم . انسان‏هاي معنوي البته چنين نيستند . آنها درپي «بودن»اند نه «داشتن» . تقويت ياد مرگ ما را متوجه مي‏كند كه همه اين مالكيت‏ها مربوط به مملوك‏هاي 0گذراست نه ماندني .

و اين توجه ، انگيزه مالكيت را كم مي‏كند . در نتيجه ، انگيزه ظلم كم مي‏شود . افزون بر اين اثر روان شناختي ، ياد مرگ اثر جامعه شناختي هم دارد . بدين صورت كه جامعه‏اي با چنين تلقي جامعه «مسالمت جوي‏تر» خواهد بود . در آن جامعه به حق ديگران احترام بيش‏تر گذاشته مي‏شود و تعدي به امور ديگران كم‏تر رخ مي‏دهد ، مرگ همه چيز را يكسان مي‏كند . زندگي را مثل بياباني مي‏كند كه مانند كف دست صاف و مساوي است .

يكي ديگر از آثار و خواص ياد مرگ اين است كه مرگ در واقع ناماندگاري هر چيزي را كه در زندگي پيش مي‏آيد يادآوري مي‏كند . يعني بهتر از هر پديده‏اي به ما تذكر مي‏دهد كه هرچه پيش مي‏آيد رفتني و ناماندگار است . هرچه در زندگي خود ، به روندگي و ناپايداري و شتاب ورزيدن امور غم‏انگيز و امور شادي‏انگيز اقرار كنيم ، زندگي براي ما بسيار مطلوب‏تر مي‏شود . ياد مرگ باعث مي‏شود كه هم غم امور غم‏انگيز كم‏تر شود و هم شادي امور شادي‏انگيز . بنابراين ياد مرگ نه مي‏گذارد غم‏ها ما را از پا درآورد و نه شادي‏ها ما را دچار سرمستي كند .

از ديگر آثار ياد مرگ اين است كه موجب تسليم انسان مي‏شود . ياد مرگ به ما مي‏آموزد كه آن‏قدرها هم كه فكر مي‏كنيم قاهر و غالب نيستيم . اگر بوديم مي‏توانستيم جلو مرگ خود را بگيريم ، چون نمي‏خواهيم بميريم، اما مي‏ميريم .

امام علي عليه‏السلام فرمودند : «ذلّل نفسك بذكر الموت»؛ «خود را با ياد مرگ خوار و ذليل كنيد .» اگر ياد مرگ از ذهن شما برود خيلي طغيان مي‏كنيد با ياد مرگ مي‏فهميم كه واقعيت‏هايي هست كه در مشت ما نيست .

وضعيت‏هاي مرزي

اگزيستانسياليست‏ها «مرگ» را يكي از وضعيت‏هاي مرزي مي‏دانند . آنها معتقدند كه ما وضعيت‏هايي به نام وضعيت‏هاي مرزي در زندگي خود داريم ، آن چيزي كه اين وضعيت‏هاي مرزي را در نظر آنها ممتاز كرده اين است كه ما در آن وضعيت‏ها خود واقعي‏مان را مي‏يابيم . بنابراين اگر اين موقعيت‏ها در زندگي ما پيش نيايد ممكن است تا آخر زندگي خود در توهم زندگي كنيم . يعني خود را به گونه‏اي بيانگاريم كه آن‏گونه نيستيم .

امام علي عليه‏السلام فرموده‏اند : «في تقلب الاحوال تعرف جواهر الرجال» يعني وقتي زندگي فراز و نشيب پيدا مي‏كند انسان‏ها خود را مي‏شناسند . بنابراين حسن موقعيت‏هاي مرزي به اين است كه «من واقعي» را به ما مي‏شناساند . در اين كه موقعيت‏هاي مرزي چند تا است بين اگزيستانسياليست‏ها اختلاف است . نظر «كركگور» ، «ياسپرس» ، «هايدگر» ، «ژان پل سارتر» ، «گابريل مارسل» در مورد تعداد موقعيت‏هاي مرزي متفاوت است .

/ 13