بیشترلیست موضوعات گزارشي از سلسله مباحث «رويكرد وجودي به نهجالبلاغه» از استاد مصطفي ملكيان 1 . مرحله زيباشناختي (علم الجمالي) 2 . مرحله اخلاقي 3 . مرحله ديني جدي بودن زندگي و آرزوهاي بر نيامدني آرزوها ياد مرگ وضعيتهاي مرزي نقصهاي انسان توضیحاتافزودن یادداشت جدید
اگر به اين نكته برسيد كه فقط و فقط آنچه بايد براي شما آرامش بياورد انجام وظيفه و عدم انجام وظيفه باشد ، اگر عمل كردهايد ، آرام آراميد و لو «زمنجنيق فلك سنگ فتنه ميبارد .» بيرون به من نه آرامش ميدهد و نه آرامش ميستاند . اوضاع و احوال بيروني حلاوت و شعف دروني نميآورد . اين را بدانيد كه هر كس نعمت دنيوي دارد ، ديگران از آن بيشتر لذت ميبرند ؛ درست برخلاف نعمات معنوي كه خود شخص از آن بهره ميبرد . بايد روزي به اينجا برسيم كه ارتباطمان را با واقع ببريم و اين به اين معنا است كه از واقع تأثير نپذيريم . اما چون درپي انجام وظيفهايم بر واقع تأثير ميگذاريم . پس آرامش ما در گرو امر بيروني نبايد باشد ، بايد در گرو انجام وظيفه باشد .«و لولا الاجل الذي كتب لهم لم تستقر ارواحهم في اجسادهم طرفة عين شوقا الي الثواب و خوفا من العقاب»؛ «فقط مرگ آنها را در اينجا نگه داشته ، اگر جبري كه مرگ حاكم ميكند نبود ، يك لحظه روحشان در بدنشان نميماند؛ به دو دليل : يكي اين كه ثوابها آنها را به رفتن مشتاق ميكند و ديگر اين كه عقابها خيلي در آنها خوف برميانگيزد . خوف از عقاب باعث ميشد كه از شدت ترس قالب تهي كنند و از طرف ديگر شوق به ثواب ميلي براي ماندن در دنيا باقي نميگذاشت .»«عظم الخالق في انفهسم فصغر ما دونه في اعينهم»؛ «چون خداوند در جانهايشان بزرگ شده است ، ساير امور در چشمهايشان كوچك مينمايد .» حضرت ميفرمايد : خدا در جان متقين بزرگ شده است ، چون هر كدام از ما به اندازه ظرفيت وجود خود ادراك ميكنيم . بعد ميفرمايد چون چنين است ، هر چيز ديگري در چشمهايشان كوچك است . ما نميتوانيم دنيا را نزد كساني كه تحت تعليم ما هستند ، دايما مذمت كنيم . با اين كار دنيا در نزد او حقير نميشود . اگر ميخواهيد دنيا حقير شود بايد چيز بزرگتر از دنيا را به او نشان دهيد . به همين دليل حضرت ميفرمايد : «عظم الخالق . . . .» بعد ميگويد : «فصغر . . . .» نتيجه عظمت يافتن خدا در نظرشان ، خرد نمودن چيزهاي ديگر است در ديدهشان . تا دنيا در كام جانمان شيرين است ، آن را از دست نميدهيم .«فهم و الجنه كمن قد رأهافهم فيها منعمون و هم و النار كمن قد رأهافهم فيها معذبون»؛ «حضرت ميفرمايند : متقين جنت را به عنوان امري كه در آينده رخ خواهد داد ، نمينگرند . همين الان جنت را مييابند و از نعمتهاي آن سود ميجويند و جهنم را هم به همين ترتيب . اگر شما همين را بيابيد پيام تمام اديان و مكتبهاي عرفاني دريافت شده است . يعني دريابيد كه «بهشت چيزي جز تجسم روح تو نيست و جهنم هم چيزي جز تجسم روح تو نيست .»بهشت و جهنم جايي نيست كه در آينده من و تو را به آن ببرند . مكتبهاي عرفاني دايما ميگويند : «از خود بطلب هر آنچه خواهي كه تويي» بيرون از تو چيزي نيست . گمان نكنيد در جاي ديگري سرور و غم است . سرور و غم از درون خود تو سر ميزند . اگر سرور نداريد ، كسي نميتواند آن را به شما بدهد .مولوي ميگفت : شما در نظر بگيريد حيواني را كه خار به پايش رفته است . به جاي آن كه ببيند خار به كجا فرو رفته و آن را بيرون بكشد ، دايما پا به زمين ميكوبد و خار را بيشتر به پايش فرو ميبرد . يكي از اوصاف قيامت اين است كه هر كس به فكر خود است . با اين وصف ، اگر آخرت باطن اين دنيا است ، معلوم ميشود كه ما در دنيا همينطوريم .يعني بدانيد كه هيچ كس به فكر شما نيست ، خداوند به زندگي دنيا لعاب زده است . اين لعاب زندگي دنيايي نبايد ما را بفريبد . اين را براي اين زدهاند كه بتوان در دنيا زندگي كرد . در عين حال ، از ما خواستهاند كه به باطن آن بنگريم ، و يكي از لعابهاي اين زندگي اين است كه گمان ميكنيم كه كسي در فكر ما است . نه ، هر كسي به فكر خود است . اگر گفتهاند آخرت اين است ، يعني باطن دنيا اين است ، منتها شما با ظاهر دنيا سر و كار داريد .يكي از تفاوتهايي كه تلقي عرفاني با تلقي اگزيستانسياليسم قرن جديد (اصالت وجودي جديد) دارد اين است كه اگزيستانسياليسم انسان را تنها ميداند ، اما تلقي عارفانه ميگويد بله انسان در مقايسه با انسانهاي ديگر تنها است ، اما اگر او را با خدا مقايسه كنيد و ربط او را با خدا بسنجيد ، تنهايي در كار نيست ؛ جداماندگي در كار است . يعني كسي را دارم اما از او دور افتادهام ، اين دور افتادگي را بايد رفع كرد . حال اگر چشم باطن بين دنيا را پيدا كنيد ، احساس ميكنيد كه هر كس در دنيا نفع خود را ميجويد ؛ پس شما هم به دنبال نفع خودتان برويد .نكته دوم اين كه به خاطر دوست و يا دشمني ، حق را زيرپا نگذاريد . اگر توجه كنيد كه هيچ كس به شما نفع نرسانده است و بنابراين بدهكار كسي نيستيد ، حق را زير پا نميگذاريد .در وصف آخرت گفتهاند كه حتي دست و پاي تو هم بر عليه تو شهادت ميدهند . اين ، يعني دست و پاي تو غير تو است . من و تو دست و پاي خود را «خودمان» ميدانيم . گمان ميكنيم صورت ما «من» ما است . در حالي كه در دنيا هم ، اينها بر عليه ما هستند . خيلي تعجب ميكنم از كساني كه از «من» خود ميكَنند و به «غير خود» ميرسند . يعني سرمايهات را داري خراب ميكني تا آنچه «تو» نيست را آباد كني .خلاصه اين كه من در مقايسه با انسانهاي ديگر تنهايم اما در مقايسه با خدا تنها نيستم ، فقط جدا ماندهام . چون خدا تنها موجودي است كه سود خود را نميجويد ، بلكه سود شما را ميجويد . پس با او احساس تنهايي نداريم ، احساس جداماندگي داريم .تمام پيامي كه اديان و عرفا دارند ، اين است كه به تعبير عرفاني «همه چيز از درون تو بر ميخيزد» و به تعبير ديني ، «آخرت باطن دنيا است .» توجه كنيد كه امور بيروني نميتواند غم يا شادي بياورد ، بايد خود را كاويد . كساني كه از خدا اعراض ميكنند ، همينجا ناراحتند . ما گمان ميكنيم در آخرت جهنمي ميشوند و مهمنان در آخرت به بهشت ميروند و . . . . اما كسي كه مهمن است ، همينجا شاد است ، همينجا در بهشت است و كسي كه از خدا اعراض ميكند همينجا ناشاد است . منتها معمولاً نقابها به ما اجازه نميدهند كه غم درون را به ديگران بگوييم و آنها گمان ميكنند ما شاديم .اما اگر اين نقابها كنار برود ، معلوم ميشود آن كه با خدا نيست هرچه مرفهتر ميشود ، ناشادتر ميشود . رمزش اين است كه هر كه چيزي را نچشيده ، ميگويد اگر بچشم چه لذتي خواهم برد . اما اينها همه چيز را چشيدهاند و ديدهاند ، آن كه ميخواستهاند نيست . چون گمان كردهاند با چيزهاي بيروني لذت ميبرند . به همين دليل گفته ميشود كه «أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»
جدي بودن زندگي و آرزوهاي بر نيامدني
يكي از موضوعاتي كه مورد تأكيد علي عليهالسلام بود و ما به آن سخت نيازمنديم ، بحث «جدي گرفتن زندگي» است . امام در نامهاي كه پس از جنگ صفين اول به امام حسن عليهالسلام مينويسند : «من ديگر در آستانه رفتن هستم ، چون چنين است بايد دامن از مردم برچينم ، مجموع بنشينم و به خود بپردازم ، خود را محاسبه كنم ، اما چون تو را جزو خود و بلكه كل خودم ميدانم به تو هم ميپردازم . من تجارب فراوان دارم و خيلي امور بر من گذشته است و تمام آنچه در زندگي بر من گذشته مرا به اينجا رسانيده كه «در زندگي بايد جدي بود» .