بیشترلیست موضوعات گزارشي از سلسله مباحث «رويكرد وجودي به نهجالبلاغه» از استاد مصطفي ملكيان 1 . مرحله زيباشناختي (علم الجمالي) 2 . مرحله اخلاقي 3 . مرحله ديني جدي بودن زندگي و آرزوهاي بر نيامدني آرزوها ياد مرگ وضعيتهاي مرزي نقصهاي انسان توضیحاتافزودن یادداشت جدید
«حق» دو خاصيت دارد : هم «سخت» است و هم «تلخ». آن كه به حق عمل ميكند نميتواند مشهور شود . گمان نكنيد اهل حق عامدا و عالما از شهرت گريزانند . نه ، اصلاً به حق عمل كردن با شهرت سر سازگاري ندارد .به تعبير حضرت علي عليهالسلام «هيچ وقت از اين نوع غربتها (غربتهاي ناشي از عمل كردن به حق) نهراسيد كه من فراوان كساني را ميشناسم كه در زمين كسي آنها را نميشناسد اما در ملكوت همه آنها را ميشناسند .»خدمتي كه به دشمنان ميكنند«ولا يكبرن عليك ظلم من ظلمك و انه يسعي في مضرته و نفعك و ليس جزاء من ان تسوء»؛ «ظلم ظالمان بر تو گران نيايد . چه آنها كه بر تو ستم روا دارند ، به خود زيان ميرسانند و به تو سود و پاداش ، آن كه به تو سود ميرساند بدي نيست .» اين يكي از مباحث مهم اخلاقي است كه مخصوصا در ارتباط انسان با انسانهاي ديگر طرح ميشود . براي آشنايي با اين مطلب استدلال سقراط را بيان ميكنيم : دليل اول : هر كس به شما بدي ميكند يك ضرر مادي و بدني به شما ميرساند ، بنابراين نهايت كاري كه دشمن با شما ميكند رساندن آسيب مادي و بدني است . شما در مقابل او دو كار ميتوانيد كرد :يكي مقابله به مثل ، ديگر اين كه چشمپوشي كنيد . سقراط ميگفت : اگر كار اول را بكنيد ظلمي در حق خود كردهايد كه دشمن با شما نكرده بود . چون وقتي بدي را با بدي جواب ميدهيد به خود يك ضرر روحي ميرسانيد و ضرر روحي به مراتب بدتر و شديدتر از ضرر مادي و بدني است . چون سقراط اصل را روح ميداند .دليل دوم اين كه وقتي بدي را با بدي جواب ميدهيد طرف مقابل با اين كار بهتر ميشود يا بدتر ؟ اين را در نظر بگيريد . شما كه نميتوانيد فرد را با بدي بهتر كنيد . او كه با بدي اصلاح نميشود .بسياري گفتهاند اسلام دين «عدالت طلب» و مسيحيت و بودايي گرايي دو دين «محبت جو» هستند . برخلاف چيزي كه شايع است اسلام هيچ وقت نگفته جواب بدي را با بدي بدهيد . و عدالتطلبي چنين نتيجهاي را نميدهد .حال امام چگونه ميفرمايند آن كه به تو بدي ميكند يك ضرر به خود ميرساند و يك سود به تو ؟ اين از بيانات ديگر امام مفهوم ميشود ؛ آن كه به من بدي ميكند زياني كه به خود ميرساند كاملاً معلوم است چون به گفته قرآن : «لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت»؛ «هر خوبي و بدي ميكنيد به خودتان ميكنيد .» اما چگونه اين بدي به ما سود ميرساند ؟1 . نخستين سودرساني دشمنان به شما اين است كه «تنهايي» شما را به شما نشان ميدهد و فهم اين كه «ما تنهاييم» خيلي مهم است . آنها كه دور و بر ما ميپلكند و به ما سودي ميرسانند ، احساس تنهايي را از ما ميگيرند ، نميگذارند تنهايي فيالواقع ، به مرحله وجدان و آگاهي ما برسد . تنهايي ما از بين رفتني نيست ، احساس تنهايي را از بين ميبرند . توجه نكردن به اين نكته كه «ما تنهاييم» مادرِ تمام گرفتاريهاي ما است . بسياري از ظلمهايي كه ميكنيم به پشتگرمي دوستها است . اگر بدانيم تنهاييم ، نه ظلم ميكنيم و نه عدول از حق .امام علي عليهالسلام كه در برابر تقاضاي برادرش عقيل فرمودهاند : «چگونه به پشتگرمي تو - كه از حرارت تكه فلزي ميگريزي - خود را به آتش افكنم ؟» متوجه «تنهايي» خود بودهاند . اين را خوب فهم كنيد و آن را به جد بگيريد كه «تنهاييد» براي همين در نزديك شدن به ديگران به احوال خود نظر كنيد و قياس بگيريد احوال ديگران را وقتي به شما نزديك ميشوند . شما در نزديكي به ديگران يا سود مادي ميجوييد و يا سود معنوي . ديگران هم در نزديك شدن به شما همينطورند . هر كس به شما نزديك ميشود تا چيزي مادي يا معنوي از شما بگيرد ؛ نميخواهد چيزي به شما بدهد .به تعبير قرآن ما مثل تكه گوشتي هستيم كه از آسمان به قعر درهاي پرتاب شدهايم . هر پرندهاي كه در فاصله آسمان تا زمين به ما نزديك ميشود به ميزان قوت منقارش تكهاي از وجود ما را ميكند و چه بسا وقتي به قعر دره ميرسيم چيزي از ما باقي نمانده باشد . دقيقا همه ما همينطوريم . هر كس به ما نزديك ميشود ميخواهد چيزي از ما دريافت كند و اين ، البته هيچ قبح اخلاقي ندارد چون اين ، عين سرشت ما است .ما را با حب ذات سرشتهاند . همه ما اينطوريم و طبق سرشت خود عمل ميكنيم . استثنا هم ندارد . پيامبران هم همينطورند . پيامبر ميخواهد به خدا نزديك شود و ميداند كه راه نزديك شدن به خدا عمل به وظيفه است و يكي از وظايف او هدايت من و تو است . توجه كنيد كه در تمام اين موارد منظور «خود فرازين» است نه «خود فرودين» .فقط يك موجود مستثنا است و آن خدا است ، خدا ديگر در نزديكي به ما ، چيزي نميخواهد بگيرد بلكه ميخواهد چيزي بدهد . خدا غني است و بنابراين به هر موجودي نزديك شود براي «دادن» است نه «گرفتن» به همين جهت گفته ميشود :«ما تنها هستيم مگر اين كه به خدا باور آوريم»، ما در باور آوردن به خدا ، تنهايي خود را جبران ميكنيم . در عين حال كه به لحاظ وجودي ما تنهاييم، اما يك نكته بسيار مهم در اينجا هست و آن اين كه با ديگران چنان رفتار كنيم كه آنها بفهمند تا آنجايي كه يك انسان ميتواند به انسان ديگر اتكاء كند ، او ميتواند به ما تكيه كند . شكي نيست كه بالمآل پنجرههاي ما به روي هم بسته است و فقط پنجرهها به سوي خدا باز است .2 . خدمت ديگري كه دشمنان به ما ميكنند اين است كه در دشمني ديگران ، به نقاط ضعف خود پي ميبريم . ما معمولاً معايب خود را از زبان دشمنان خود ميشنويم و اين ، خدمت كمي نيست . ما در حلقه دوستان و علاقهمندان به عيوب نفساني و اخلاقي خود پي نميبريم . اين كه اينقدر ميگفتند «خاك به چهره مداحان بپاشيد» يا «فقط احمق با ستايشگران فربه ميشود» به خاطر اين است كه واقعا ستايشگران به ما ظلم ميكنند .انسان به ادله مختلف ميخواهد عيوب خود را نبيند . حال اگر اين را به ستايش ستايشگران اضافه كنيم ، ما به طريق اولي و به طريق مضاعف عيوب خود را نميبينيم .اما دشمنان اين خدمات را به ما ميكنند . متفكر معروف فرانسوي جمله بسيار ارزشمندي دارد ، ميگويد : هيچ اوضاع و احوال خوبي نيست كه يك احمق آن را به زيان خود تمام نكند و هيچ اوضاع و احوال بدي نيست كه حكيم نتواند سود خود را از آن بجويد و آن را به سود خود تمام كند .ما در واقع پيكرتراشي هستيم كه صخره بيشكلي را ميخواهيم شكل دهيم و با هر ضربه چكش آن را به شكل نهايي خود نزديكتر ميكنيم . روح ما آن صخره است . ما پيكرتراش صخره روح خود هستيم ، دشمنان ما ناظراني هستند كه ناهنجاريها و بيتناسبيهاي اين صخره را به ما ميگويند و اين خدمت كمي نيست .3 . دشمنان ما با دشمني خود ضعفهاي وجودي ما را به ما مينمايانند . اينها البته عيب ما نيست اما محدوديت ما است . اين براي آن كه انانيت ما از ما گرفته شود ، بسيار مفيد است . ما واقعا گاهي در درون خود ، فرياد «يا من الملك» سر ميدهيم . واقعا به نظرمان ميرسد كه قاهريم ، بر سرنوشت خود سواريم . ضربههاي دشمنان به ما نشان ميدهد كه ضعيفيم . ما در درون خود سه نوع محدوديت داريم :