شماره مقاله:3042
اَخىجوق مق 61ق/260م، از امراي مغولى تبار ملك اشرف چوپانى كه پس از
كشته شدن وي يك چند بر آذربايجان فرمان راند.
مقارن سقوط دولت چوپانيان در آذربايجان، دودمانهاي محلى مجاور مانند آلتين
اردو، جلايريان و آلمظفره م م هر يك مىكوشيدند تا بر آذربايجان دست يابند.
در منابع از اخى جوق به هنگام يورش جانى بيك، خان آلتين اردو، در 58ق
به آذربايجان سومر، /4 ياد شده است؛ پيش از اين تاريخ از زندگى وي اطلاعى
در دست نيست و آنچه مىدانيم، منحصر به وقايع سالهاي پايانى عمر اوست. به
گفتة حافظ ابرو ص 33-34، اخى جوق كه از لشكريان ملك اشرف چوپانى بود، پس
از چيرگى جانى بيك بر آذربايجان به آلتين اردو پيوست. سيطرة آلتين اردو بر
اين ديار ديري نپاييد، زيرا جانى بيك به زودي حكومت آنجا را به پسر خود
بيردي بيك سپرد و خود عازم دشت قبچاق شد و اندكى بعد همانجا درگذشت و بيردي
بيك نيز بىدرنگ تبريز را ترك گفت. در اين زمان اخى جوق از سوي سراي
تيمور، وزير بيردي بيك مأموريت يافت تا جواهرات گرانبهايى را كه گفته مىشد
از ملك اشرف در مرند بر جاي مانده است، به تبريز بازگرداند، اما او پس از
دستيابى بر اين جواهرات آنها را بين زيردستان خود تقسيم كرد و با بهرهگيري
از غيبت جانى بيك و بيردي بيك سر به شورش برداشت و پيروزمندانه وارد تبريز
شد قطبى، 79؛ حافظ ابرو، 36؛ قس: اشپولر، 43 و ياران ملك اشرف گرد او فراهم
آمدند. او با فرستادن امراي اشرف به حكومت شهرهاي آذربايجان، بر همة آن
نواحى چيرگى يافت و مانند اشرف دست ستم بر گشود و با مصادرة مردم، لشكري
عظيم گرد آوردقطبى، 80؛نيز نك: حافظ ابرو،همانجا.
در بهار 59ق، سلطان اويس فرمانرواي جلايريان در بغداد، پس از آگاهى از
رويدادهاي تبريز به آنجا سپاه برد. هرچند اخى جوق نخست در مقابل اويس
مقاومت نمود و حتى بخشى از سپاه جلايري را نيز منهزم كرد، اما سرانجام شكست
خورد و به نخجوان گريخت. اويس در رمضان همين سال، اميرعلى پيلتن، يكى از
امراي خود را به مقابله با اخى جوق كه بر آن بود تا بار ديگر تبريز را فرا
چنگ آورد، فرستاد. اميرعلى كه با اويس رابطة خوبى نداشت، در نبرد با اخى
جوق درنگ كرد و در نتيجه لشكريان قراباغ به اخى جوق پيوستند و اميرعلى را
منهزم كردند. آنگاه اخى جوق كه دريافت، اويس به سبب سرماي سخت زمستان
به بغداد بازگشته است، بار ديگر بر تبريز دست يافت قطبى، 82-83؛ حافظ ابرو،
37- 38؛ عبدالرزاق، 93-94.
در بهار 60ق اين بار مبارزالدين محمد مظفري نك: ه د، آل مظفر در رقابت با
جلايريان، به تسخير آذربايجان طمع بست. او پس از آگاهى از بازگشت اويس به
بغداد و نيز كشمكشهاي بازماندگان جانى بيك بر سر تاج و تخت در دشت قبچاق،
به آذربايجان تاخت و در شهر ميانه، اخىجوق را سخت شكست داد. او به نخجوان
گريخت و مبارزالدين «به تبريز آمد و يك هفته در آنجا بود و نماز جمعه بگزارد»
قطبى، 83؛ كتبى، 7 -9؛ حافظ ابرو، 38. از آن سوي اويس نيز براي مقابله با
مبارزالدين به آذربايجان تاخت و او بى درنگ به عراق عجم عقب نشست. اويس
چون به تبريز وارد شد، اينبار به اخى جوق كه در خانة پدر خواندهاش پنهان
شده بود، امان داد، اما او به اتفاق على پيلتن و خواجه علاءالدين قزوينى،
از امراي اويس، برضد سلطان جلايري توطئهاي چيد كه سرانجام با كشف شدن
آن، اخى جوق به همراه دو امير كشته شدند همانجا؛ نيز نك: ميرخواند، /71.
اخى جوق در مدت كوتاه امارتش با دستگاه مملوكان مصر مكاتبه داشت. به
روايت قلقشندي از سوي ديوان رسايل مملوكان نامههايى با خطاب «اخى» براي
وي فرستاده مىشد /61؛ قس: دانشنامه . شگفت است كه شهرت او حتى به ناحية
آسياي صغير نيز رسيده بود. چنانكه احمدي شاعر عثمانى فصلى از كتاب
اسكندرنامة خود را به اخىجوق اختصاص داده است نك: گ 4 ب به بعد.
مآخذ: احمدي، ابراهيم، اسكندرنامه نك: مل ، احمدي؛ اشپولر، برتولد، تاريخ
مغول در ايران، ترجمة محمود ميرآفتاب، تهران، 365ش؛ حافظ ابرو، عبدالله، ذيل
جامع التواريخ رشيدي، به كوشش خانبابا بيانى، تهران، 350ش؛ دانشنامه؛
سومر، فاروق، قراقوينلوها، ترجمة وهاب ولى، تهران، 369ش؛ عبدالرزاق سمرقندي،
مطلع سعدين و مجمع بحرين، بهكوشش عبدالحسين نوايى، تهران، 353ش؛ قطبى
اهري، ابوبكر، تاريخ شيخ اويس، بهكوشش ي. ب. وان لون، لاهه، 373ق؛
قلقشندي، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 363ق/983م؛ كتبى، محمود، تاريخ آل
مظفر، بهكوشش عبدالحسين نوايى، تهران، 335ش؛ ميرخواند، محمد، تاريخ روضة
الصفا، تهران، 339ش؛ نيز: A h mad / , Iskander-N ? me, Ankara, 1983.
عليرضا علاءالدينى