شیخ فضل ‏الله نوری نسخه متنی

شيخ فضل‏اللّه: محمدعلي ميرزا شاه بود و در راس استبداد. در ظاهر هم كه مشروطه مخالف استبداد است. چطور است كه به او امان داديد تا از ايران خارج شود. و تمام قتل و غارت‏هاي او را بي‏ملاحظه نديده گرفتيد؟ مقرري هم كه تعيين كرده‏ايد تا ساليانه صد هزار تومان براي او بفرستيد. آيا اين همان حرفي نيست كه از اول مي‏زديم؟ مشروطه‏اي كه در سفارت انگليس به عمل بيايد عاقبتي جز اين ندارد.

زنجاني گفت: فرصت كم است از خودتان دفاع كنيد:

شيخ فضل‏اللّه گفت: اما با عين‏الدوله چه كرديد؟ به خاطر معاونت در كشتار و ظلم بي‏حد به مردم. شما مي‏دانيد چه كسي باعث شد مردم در گوشه و كنار، دختران خود را بفروشند.

زنجاني: وصيت خود را بگوييد. به شما مربوط نيست كه با ديگران چه كرده‏ايم.

شيخ فضل‏اللّه: بهتر است به عين‏الدوله يك پست وزارت بدهيد. از امثال او خوب برمي‏آيد.

اما با لياخوف چه كرديد؟ ديگر مجلس را كه من به توپ نبستم. مردم تهران را كه من نكشتم. با او چه كرديد؟ شنيده‏ام كه او هم به حضور سپهدار و سردار اسعد رسيده، شمشير خود را باز كرده و تسليماً به زمين انداخته و سردار اسعد مجدداً شمشير را به كمر او بسته! اين را چه مي‏گوييد؟

زنجاني: او به وظيفه سربازي خود عمل مي‏كرده!

شيخ فضل‏اللّه: پس تنها به وظيفؤ اسلامي عمل كردن جرم است!! غرض من اين است كه بگويم مشروطه‏اي كه با پناه بردن به اجنبي پيش برود، پيروزيش را مستبدين جشن مي‏گيرند. اگر شما مرا خواهان استبداد مي‏دانيد كه مي‏دانم نمي‏دانيد و در دلتان به اين امر واقفيد، چرا با من لااقل همان رفتاري را كه با محمدعلي ميرزا و عين‏الدوله و لياخوف كرديد نمي‏كنيد؟ اما مي‏دانيد كه از من خواسته شده بود كه به سفارت روسيه و عثماني پناه ببرم و جانم در امان باشد و باز هم مي‏دانيد كه من نپذيرفتم. خودتان هم گفتيد كه من از اول با مشروطه همراه بودم، اما بعداً جدا شدم و دليل جدا شدنم را هم مي‏دانيد.امام باقر عليه‏السلام هم در ابتدا با بني‏عباس و عليه بني اميه جنگيد اما وقتي انحراف آنها را ديد از آنها جدا شد و آخر سر هم به دست بني‏عباس كشته شد.

زنجاني: خودت را با امام مقايسه مي‏كني؟

شيخ فضل‏اللّه: نخير، شما را با بني‏عباس مقايسه مي‏كنم.