پيامبر هنگامى كه مسجد خويش را ساخت، در اطراف آن براى هر كدام از اصحاب نيز خانه اى بنا نـمـود كـه ايـن خـانـه هـا، هر كدام درى نيز به درون مسجد داشت ؛ افرادى چون على (ع )، عباس، حمزه، ابوبكر و...از جـانب خدا امر شد كه غير از پيامبر(ص ) و على (ع ) بقيه افراد بايد درهاى ورودى به مسجد را ببندند.(149) على (ع ) از طرف پيامبر(ص ) ماءمور ابلاغ اين حكم به اصحاب شد.(150)بـرخـى از اصـحاب پيامبر(ص ) از اين موضوع ناراحت شدند و از اين كه على (ع ) اِستثناء شده است به اعتراض پرداختند.بـراى ايـن مـوضـوع چـنـان جـوّى عـليـه عـلى (ع ) ايـجـاد شـد كه پيامبر(ص ) با اعلام عمومى و فـراخـوانـى هـمـه بـه مـسـجـد، در ضـمـن خـطبه اى فرمود: من از طرف خودم على (ع ) را در مسجد نگذاشته و از جانب خود كسى را بيرون نكردم. من بنده خدا و ماءمور او هستم و جز آنچه او به من وحى مى كند انجام نمى دهم.(151)O پـيـامـبـر(ص ) در جـايـى سـخـن مـى گـفـت. فـرمـود: (هـمـچـنـان كـه مـن بـراى تـنـزيـل قـرآن جـنـگـيـدم، در مـيـان شـمـا كـسـى اسـت كـه بـراى تاءويل و تحقّق آن مى جنگد.) اصحاب كه در ميان آنها ابوبكر و عمر نيز بودند، گردن كشيده و پرسيدند آن فرد كيست؟ابوبكر گفت آن مرد من هستم؟ پيامبر فرمود خير.عمر گفت آن مرد من هستم؟ پيامبر فرمودند خير.او كـسـى اسـت كـه كـفـشـش را وصـله مـى زنـد و عـلى (ع ) در حال وصله زدن به كفشش بود.(152)