منظومه شمسي پايدار است و براي بقا نيازي بهدخالت خداوند ندارد. وقتي او كتاب حجيم
ـ چهارهزار صفحهاي ــخود را ــ كه درباره مكانيك سماوي نگاشته بود ــ به ناپلئون
عرضهكرد، ناپلئون به او گفت: «آقاي لاپلاس، به من بگوييد شما كه اين كتاببزرگ را
درباره نظام جهان نوشتهايد، چرا هرگز نامي از خالق آن نبردهايد!» لاپلاس پاسخ داد:«عالي جناب، من به اين فرضيه نيازيندارم».(4)در قرن نوزدهم، فيزيك كلاسيك به كمال خود رسيد و با ظهورداروينيسم، بعضي انديشيدند
كه تنازع بقا ميتواند به ظهور نظم منتهيشود، بدون آن كه نظامي در كار باشد. مجموع
اين عوامل و توفيق علمجديد در گستره عمل باعث شد كه علم، نوعي دين شود؛ ديني كه
عقل،خداي آن، دانشگاهها، معابد و اساتيد دانشگاهها، كشيشهاي آن بودند.در نيمه اول قرن حاضر نيز حاكميت علم برقرار بود و تعداد زيادي ازدانشمندان علم را
مطلق تصوّر ميكردند و ميپنداشتند كه علم ميتواندبه همه امور پاسخ دهد.نظر حاكم
اين بود كه علم ميتواند هر حادثه ياساختاري را در جهان، برحسب قوانين يا
مؤلّفههايش توضيح دهد. درچند دهه اخير، به دلايل زير، علم ابّهت خود را از دست داد و
از حدّتاين تعارضها كاسته شد:1. بعضي از دانشمندان در توانايي مطلق علم در جوابگويي به همهسؤالهاي انسان ترديد
كردند. به قول هويل (Hoyle؛ اختر فيزيكدانانگليسي): علم آمادگي داشته است كه باورهاي
مذهبي را نابود كند درحالي كه چيزي را جايگزين آنها نكرده است كه براي جامعه
رضايتبخش باشد. تا وقتي كه علم از لحاظ مادّي بيش از مصرف توليد ميكرد،اشكالي
وجود نداشت. اما امروزه علم خيلي كمتر از آنچه مصرفميكند، به دست ميدهد... با حذف
مسائلي كه بيشتر مردم احساسشانبا آن پيوندي عميق دارد، علم،فقط دوستان معدودي
خارج ازحوزهخودش پيدا كرده است.(5) همچنين، با گذشت زمان، روشنتر شدهاست كه علم
نميتواند بدون بعضي ازمفروضات علمي كار كند. (فرضاطمينان بخشي تجارب حسّي و نيز
توانايي عقل در شناخت طبيعتو... حاكي از آن است كه روش علمي خودكفا نيست.2. عالمان دين تلاش كردهاند تا به علم جديد آگاهي بيشتري يابند وزمينههاي مشترك
علم و دين را بررسي كنند. پاپ اعظم (ژان پل دوم) درپيامي، بر اين نكته تأكيد دارد:«بايد دست كم بعضي از الهيّون به اندازهكافي در علوم تسلّط داشته باشند تا
بتواننداز منابعي كه نظريههايمقبول ارائه ميدهند استفاده درست و خلاقانه كنند.اين كار، مانع از آنميشود كه براي نقد عجولانه و غير اصولي از نظريههاي اخير
نظيرمِهبانگ (Big Bang) پوزش بطلبند.امّا ضمناً باعث ميشود كه ارتباطاحتمالي اينگونه
نظريهها را در تعمق فهم قلمروهاي سنّتي تفحّصاتكلامي ناديده نگيرند».(6)3. علم، در قرن حاضر به تخصصهاي گوناگون تجزيه شده است كه هريك بخشي از جهان را
توصيف ميكنند. لذا، دانشمندان كمتر از پيش،در پي دستيابي به تصويري كلّي از جهان
فيزيكي بودهاند و بنابراين، بادين كمتر برخورد كردهاند. رواج نگرشهاي عملگرايانه نيز
سبب شدهاست كه به ابعاد عملي علم بيشتر از ابعاد نظري آن توجّه شود و ايناحتمال
درگيري را كمتر كرده است.
رابطه علم و دين از ديدگاه فيزيكدانان غربي معاصر
امروزه، درباره ارتباط علم و دين ديدگاههاي متعددّي وجود دارد:1. ميان علم و دين، تعارضي وجود ندارد. امّا، در چگونگي رابطه ايندو نگرشهاي گوناگونيوجود دارد:الف. عدّهاي براين باورند كه علم و دين دو قلمروي كاملاً مستقلهستند و هر كوششي