تعريف
پيش از آنكه درباره اين دو جهان بينى به گفتگو پردازيم لازم است تعريفى از مفهوم (( جهان بينى )) به دست دهيم كه اساسا جهان بينى يعنى چه ؟بديهى است كه از واژه (( ديدن )) كه در كلمه (( جهان بينى )) به كار رفته نبايد به اشتباه بيفتيم و جهان بينى را با جهان احساسى يكى بگيريم .
جهان بينى , جهان شناسى است نه جهان احساسى و به مساله معروف (( شناخت )) مربوط ميشود , لهذا از مختصات انسان است و به نيروى انديشه و تفكر و قدرت ارزيابى انسان از مجموع هستى بستگى دارد , بر خلاف جهان احساسى كه مشترك ميان انسان و حيوان است .
بسيارى از حيوانات از نظر (( جهان احساسى )) از انسان پيشرفته ترند يا از آن نظر كه از برخى حواس برخوردارند كه انسان فاقد آنها است و يا از آن نظر كه در حواس مشترك با انسان بسى حساسترند .احساس يك چيز غير از شناخت او است , ممكن است چيزى را احساس كنيم و نشناسيم , همچنانكه ممكن است چيزى را بشناسيم بدون آنكه آنچيز را احساس كرده باشيم , بلكه آثار و نشانه هاى آنرا احساس كرده باشيم .