ما نظر به اينكه به هر حال اين نوع از شناخت منطقى مورد قبول همگان است , بحث درباره مكانيسم تعميم را , از نظر فلسفه اسلامى , ضرورى نمى دانيم . آنچه اينجا لازم است ياد آورى شود اينست كه شناخت منطقى منحصر به شناخت تجربى تعميمى نيست , در شناخت تجربى , ذهن نخست مواردى را در عمل مى آزمايد و سپس حكم را از موارد آزموده شده به موارد مشابه گسترش ميدهد , در حقيقت , عمل شناختى ذهن به صورت يك حركت افقى صورت ميگيرد .شناخت منطقى آيه اى
ولى ذهن , نوعى ديگر فعاليت شناختى دارد كه آنرا بايد حركت (( عمقى )) ناميد , در اين حركت , ذهن امور شناخته شده را وسيله و آيه قرار ميدهد , و به ماوراء آنها نفوذ و عبور مى نمايد . آنچه قبلا به آن اشاره شد , يعنى شناخت نيرو و عاملى به نام حيات از روى آثار خاص , شناخت روان ناخود آگاه از راه يك نوع فعاليتها در سطح روان خود آگاه , شناخت گذشته و دور به وسيله آثار و علائم و آثار مستقيم حسى كه در حواس ما پيدا ميشود , همه از اين قبيل است , اين نوع شناخت همان است كه ما نام آنرا شناخت استنباطى يا استدلالى يا به تبع قرآن آيه اى نهاديم . شناخت آيه اى , بر خلاف تصور افراد ناوارد , يك نوع شناخت تعقلى و فلسفى است , درست است كه آنچه وسيله و آيه قرار گرفته است , محسوس و مشهود و از نوع طبيعت است , ولى متد و روش عمل ذهن در عبور و نفوذ به ماوراء محسوس و مشهود , صد در صد فلسفى و تعقلى است ( 1 ) . 1 - رجوع شود به كتاب علل گرايش بماديگرى تاليف نويسنده .