3- عبرت سوم
پايان پاكي
گويند ابن سيرين جوان زيبائي بود و به شغل بزازي ميپرداخت، روزي زني آمد براي خريد پارچه، تا نگاهش به او افتاد دلش فريفتة او شد و به بهانه خريدن جنس او را به خانه خود دعوت كرد تا از او كام گيرد، ولي وي نپذيرفت و هرچه ابن سيرين براي زن از مضرات زنا و فساد سخن گفت فايده نكرد، تا سرانجام به بهانه رفتن به توالت به دستشوئي رفت و خودش را به نجاسات آلوده نمود، همين كه آن زن او را با اين وضع ديد از او متنفر شد و او را از خانه بيرون كرد.گويند خداوند متعال به پاداش اين عمل كه براي پاكي و عفت خود انجام داده بود به او علم تعبير خواب عنايت فرمود (تازه اين بخشي از پاداش دنيوي او بوده است.)[1]پادشاه و نگاه!
انوشيروان معروف به عادل كه يكي از ستمكاران عصر خود و تاريخ ايران بوده، در كاخ خود ايستاده بود، ناگاه چشمش به زني زيبا و جذاب افتاد پس از ديدن دلش نيز ميل پيدا كرد و شيفته او گرديد،بابا طاهر عريان گويد:
ز دست ديده و دل هر دو فرياد
بـسازم خنجري نيشش ز فولاد
زنم بر ديده تـا دل گردد آزاد
هر آنچه ديده بيند دل كند ياد
زنم بر ديده تـا دل گردد آزاد
زنم بر ديده تـا دل گردد آزاد
چشمپوشي از حلال
جرياني را در تاريخ مسلمين از يكي از مسلمانان واقعي، شايسته است در اينجا نقل كنيم كه قهرمان اين صفحه طلائي جواني است بنام حنظله.او در اولين روز ازدواجش وقتي فرياد منادي پيامبرخدا ـ صلي الله عليه و آله ـ را ميشنود كه مسلمانان خود را مهيا سازند براي نبرد با كفار، او همسر تازهعروس خود را رها ميسازد و به سوي جبهه ميشتابد و در آن نبرد شهيد ميشود كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: ديدم ملائكه حنظله را با آب مخصوص و در ظرفهاي طلائي بين زمين و آسمان غسل ميدهند.[3]اين جوان براي بدست آوردن رضاي خدا و پيامبرخدا ـ صلي الله عليه و آله ـ از همسر شرعي و حلال خود صرفنظر كرد كه براي همه ما درس است مخصوصاً براي آنان كه خود را نميتوانند از مناظر جذاب اما حرام حفظ كنند.آري او را ملائكه غسل ميدهند و اينگونه افراد به آتش خشم و غضب الهي در دنيا و آخرت گرفتار نميشوند.آبروريزي دنيوي
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: به هنگام طواف در خانه كعبه زني دستش را روي حجرالاسود گذاشت و مردي (از روي شهوت) دست خود را روي دست آن زن نهاده بود كه ناگهان هر دودست به گونهاي به يكديگر چسبيد كه به هيچ عنوان جدا نميشد، مردم جمع شدند و تنها راه را در قطع دست يكي از اين دونفر ديدند.در اين هنگام امام سجاد ـ عليه السلام ـ وارد مسجدالحرام شد، مردم نزد ايشان رفتند و جريان را گفتند امام ـ عليه السلام ـ دست مبارك خود را بر دست آنها گذاشت و آن دو دست از هم جدا شد.[4]آري آنان كه دنبال اينگونه امورند بايد توجه داشته باشند گاه ممكن است زمان، مكان حالت و... گناه به گونهاي باشد كه غضب الهي را برانگيزاند و چنين آبروريزي دنيوي را بوجود آورد صرفنظر از آبروريزي اخروي.نگاه و حيله
يكي از دوستان نقل ميكرد، در مغازه فردي كه تظاهر به تدين ميكرد ايستاده بودم با هم حرف ميزديم، يك مرتبه زن جواني آمد و وسايل داخل ويترين را مشاهده ميكرد، وضع ظاهريش هم خيلي جذاب بود يك مرتبه متوجه شدم دوستم چنان سرگرم نگاه كردن اين خانم است كه اصلاً به حرف من گوش نميدهد، تعجب كردم گفتم آقاي... چه خبره، بگم بياد داخل مغازه از پشت شيشه خوب نميشود ديد!دوستم گفت: نگاه ميكنم ببينم خجالت نميكشد اينگونه از خانه بيرون آمده؟!بلهبله اين هم يك توجيه شيطاني براي انجام گناهش ميباشد.مرد ظاهرنمائي را در مغازه ديدند ايستاده و مشغول ذكر خداست، گاهي ميگفت: لا اله الا الله... مشتري آمد داخل مغازه ديد مغازهدار مشغول چشمچراني است و ذكر خدا هم ميگويد، هر دختر و زني كه عبور ميكند تاجائي كه ميتوانست نگاه ميكرد بعد ميگفت: لا اله الا الله، وقتي مرا ديد گفت بفرمائيد، تا من خواستهام را گفتم و او خواست برايم بياورد يك خانمي عبور كرد و او نديد، من گفتم: آقاي... يك لا اله الا الله عبور كرد، گفت عجب سبحان الله.ضربه سازنده
امام باقر ـ عليه السلام ـ در شأن نزول آيه 29 سورة نور فرمود:جواني از انصار پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در مسير خود با يك زني روبرو شد، نگاهش به آن زن افتاد چهره جذاب آن زن، جوان را چنان به خود جلب كرد و چشم خود را پيوسته به او متوجه ساخت، زن كه عبور كرد جوان نگاهش را از زن برنداشت و به راه خود ادامه ميداد، ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزي ديوار صورتش را شكافت.هنگامي كه زن از ديدگاه او دور شد جوان بخود امد و ديد خون از صورتش جاري است و به لباسهايش ريخته، متأثر شد با خود گفت: به خدا سوگند من خدمت پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ ميروم و اين ماجرا را بازگو ميكنم.هنگامي كه چشم رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ به او افتاد فرمود: چه شده؟چوان ماجرا را نقل كرد، در اين هنگام جبرئيل ـ عليه السلام ـ نازل شد و اين آيه را از سوي خداي متعال قرائت فرمود:[5]اي پيامبر به زنان و مردان مؤمن بگو كه ديدگان خود را از نامحرمان ببندند.[6]دام، شيطان، عابد
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: عابدي بود در ميان بنياسرائيل كه توجهي به دنيا و امور مربوط به آن نداشت و پيوسته مشغول عبادت و راز و نياز با خداي خويش بود.شيطان از اين حالتش سخت ناراحت گرديد روزي تصميم گرفت برايش چارهاي انديشه كند تا از نيايش با خدا محروم گردد، فريادي برآورد لشكريانش گرد او جمع شدند، خطاب به آنها گفت: از دست من كاري برنميآيد ميخواهم مشورت كنم كه چه بايد كرد تا او از روش خود دست بردارد.برخي از آنها گفتند او را به ما واگذار تا منحرفش سازيم.شيطان گفت: به چه طريقي؟يكي گفت: او را در معرض شهوت و زن قرارش ميدهم و او را تحريك ميكنم.شيطان گفت: نه از اين روش موفق نخواهي شد.ديگري گفت: از طريق شراب و لذائذ اين گونهاي.شيطان گفت: نه از اين نميتواني به نتيجه برسي.سومي گفت: من با نيكي و خوشرفتاري و... او را از عبادت بازش ميدارم.شيطان گفت: برو كه تو ميتواني يار نيكوئي برايش باشي تا به خواسته من او را برساني.مأمور شيطان فرشي برداشت و كنار عابد پهن كرد، مرتب مشغول نماز شد، عابد گاهي استراحت ميكرد، غذا ميخورد، اندكي استراحت ميكرد، اما مأمور شيطان پيوسته عبادت ميكرد و لحظهاي استراحت نميكرد، عابد چون بسوي او ميرفت كه از او سؤال كند، وقت نميشد، تا سلام نماز را ميداد بلافاصله دوباره شروع به نماز ميكرد، تا آنجا كه دل عابد را ربود، عملش را كوچك شمرد، متوجه مأمور شيطان شد، مدتي در كنار شيطان نشست وقتي كه مأمور تشخيص داد زمينه مهيا شده است، تا نمازش تمام شد و سلام را داد فوري عابد سخن را آغاز كرد، اي بنده خدا تو چگونه به اين مقام نائل آمدي كه هيچ خستگي و رنج در تو راه ندارد و مرتب مشغول عبادت هستي؟شيطان پاسخي ندارد، مشغول عبادت شد، دوباره عابد پرسيد، جوابي نداد، مرتبه سوم كه پرسيد شيطان گفت:اي بنده خدا من گناهي انجام داده آنگاه توبه كردم، خداي متعال مرا به چنين مقامي نائل فرموده، پس هرگاه از آن گناه يادم ميآيد فوراً به عبادت ميپردازم تا بلكه خدا از آن گناه و عصيان من درگذرد (نقشه شيطان به ثمر نشست، تير به هدف خورد، عابد بيچاره قبول كرد) آنگاه عابد گفت مرا به آن گناه آگاه نما تا اينكه آن گناه را انجام دهم شايد به اين مقام برسم.[1] . الكني و القاب، ج 1، ص 319.[2] . كيفر كردار، ج 2، ص 238.[3] . بحار الانوار، ج 17، ص 26؛ و بحار الانوار، ج 82، ص 181.[4] . المحجه، ج 4، ص 240.[5] . نورالثقلين، ج 3، ص 588؛ و البرهان، ج 3، ص 130.[6] . سوره نور، آيه 29.