معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

***** صفحه 11 *****


بخش اول: قرآن کتاب خدا و آنچه بايد درباره آن دانست!


 


***** صفحه 12 *****


فصل اول: وحي و اقسام آن


مستند:آيه 3و8و13و17سوره شوري       " كَذلِكَ يوُحي اِلَيكَ وَ اِليَ الَّذينَ  مِن قَبلِكَ...!"
 الميزان ج 35 ص15و28و45و63
تعريف وحي،  و جنبه هاي مختلف آن
    خداي سبحان در سورة شوري محور اصلي را بيان وحي و تعريف حقيقت آن، و اشاره به هدف از آن، و نتايجي كه دارد، قرار داده است.
ا- تعريف وحي:
    خداي سبحان تعريف مطلق وحي را تشبيه كرده به وحيي كه به آن در سوره مزبور اشاره فرموده است.  يعني مي فرمايد:
- وحي به طور كلي مثل وحي همين سوره است!
     و اضافه فرموده كه نظير وحي اين سوره به همه شما امت هاي بشري وحي مي شد. وحي يك سنت الهي است كه همواره در نسل هاي بشر جريان داشته است و آن يك مطلب نوظهور و بي سابقه نيست:
- " وحيي كه ما به خصوص شما انبياء يكي پس از ديگري مي فرستيم،
يك سنت جاريه و ديرينه است،
مثل همين  وحيي كه در گرفتن اين سوره داري مي بيني! "
2- آثار و نتايج وحي:
    در آيات بعدي سوره مسئلة وحي را معرفي مي كند نه از نظر خود آن بلكه از نظر نتايجي كه مترتب بر آن است.
     در آنجا مي فرمايد:  
غرض از وحي انذار مردم است، مخصوصاً انذاري كه مربوط به روز قيامت است، روزي كه همة مردم در آن جمع مي شوند و فريقي به سوي بهشت

***** صفحه 13 *****
- فريقي ديگر به سوي آتش مي روند!
     چون اگر مردم به چنين روزي تهديد و انذار نشوند، دعـــــوت ديني به نتيجه نمي رسد و تبليغ ديني سودي نمي بخشد!
     آنگاه اين نكته را بيان مي فرمايد كه:
- دو فريق شدن مردم چيزي است كه مشيت الهي بدان تعلق گرفته است و به همين منظور دين را براي مردم تشريع فرمود، و از راه وحي مردم را از روز جمع انذار نمود، چون او وليّ مردم است، و همان خدائي است كه مردم را بعد از مردن زنده مي كند و بين آنان در آنچه اختلاف مي كردند، حكم مي فرمايد:
- " و نيز اين چنين به سويت وحي كرديم قرآني عربي را ،
تا مردم مكه " ام القري " و پيرامون آن را انذار كني و ...! "
3- محتواي وحي:
     در قسمت سوم از آيات سورة شوري، خداي تعالي وحي را از نظر مفاد و محتوي تعريف مي كند، و محتواي وحي عبارت است از دين الهي واحدي كه بايد تمامي ابناء بشر به آن يك دين بگروند، و آن را سنت و روش زندگي خود و راه به سوي سعادت خويش بگيرند!
     البته در اين فصل به مناسبت  اين را نيز بيان مي كند كه:
   - شريعت محمدي جامع ترين شرايعي است كه از ناحية خدا نازل شده است، و نيز اختلافهائي كه در اين دين واحد پيدا شده، از ناحية وحي آسماني نيست، بلكه از ناحية ستمكاري و ياغي گري هائي است كه, عده اي با علم بدانچه مي كنند، در دين خدا به راه انداختند:
- " برايتان از دين همان را تشريع كرد،
   كه نوح را بدان توصيه نمود،
و آنچه ما به تو وحي كرديم،
و به ابراهيم و موسي و عيسي توصيه نموديم،
اين بود كه:
- دين را بپا داريد!
- و در آن تفرقه راه ميندازيد ...! "
در اين آيه بين حضرت نوح و رسول خدا"ص" مقابله افتاده است و ظاهر اين مقابله مي رساند كه مراد به آن چه به رسول خدا"ص" وحي شدهT معارف و احكامي است كه مخصوص شريعت اوست!  در مورد شريعت اسلام فرمود: " وحي كرديم! " ولي در مورد شريعت نوح و ابراهيم عليهما السلام فرمود: " وصيت كرديم! " و اين به دليل آن است كه شريعت نوح و ابراهيم چند حكم بيشتر نبود و تنها به مسائلي كه خيلي مورد اهميت بود

***** صفحه 14 *****
     سفارش شده است ولي دربارة شريعت اسلام همه چيز را شامل است.
4- وحي و انزال كتاب و ميزان
- " خدا همان كس است كه كتاب را بحق و نيز ميزان را نازل كرد...! "
     مراد به كتاب وحيي است كه مشتمل بر شريعت و دين باشد، شريعت قريني كه در مجتمع بشري حاكم باشد.
     منظور از كتاب در قرآن كريم، شريعت و دين است، و معناي انزال آن بحق، اين است كه اين كتاب حق محض است، و آميخته با اختلافهاي شيطاني و نفساني نيست.
     كلمة ميزان به معناي هر مقياسي است كه اشياء با آن سنجيده مي شوند و مراد به آن همان ديني است كه كتاب مشتمل بر آن است و از اين جهت دين را ميزان ناميده كه عقايد و اعمال به وسيلة آن سنجش مي شود و در نتيجه روز قيامت هم بر طبق آن سنجش محاسبه و جزاء داده مي شود!
     پس ميزان عبارت است از دين با اصول و فروع آن !
مستند:آيه51 سورة شوري  " وَ ما كانَ لِبَشَرٍ اَن يُكَلَّمَهُ اللهُ اِلاّ  وَحياً اَو مِن وَراءِ حِجابٍ اَو يُرسِلَ رَسوُلاً...!"
الميزان ج35 ص118
اقسام وحي
    در اين آيه، خداي سبحان وحي را در سه قسم مشخص مي كند و مي فرمايد: - سخن گفتن خدا با بندگانش به يكي از سه طريق زير است:
1- به وسيله وحي،
2- از پس پرده و حجاب،
3- به وسيلة ارسال رسول،
 كه به اذن خود هرچه بخواهد به آن رسول وحي مي كند.
     آنگاه مي فرمايد كه پيام هاي خود را به اين سه طريق بر رسول خدا"ص" وحي مي كند و آنچه از ناحية خداي تعالي به آن جناب وحي شده، قبل از وحي، در نفس آن جناب سابقه نداشته است!  يعني آن جناب به هيچ يك از معارفي كه به وي وحي شد، قبلاً آگاهي نداشته است.  و اين وحي است كه نوري است الهي، و خداي تعالي هر يك از بندگان خود را بخواهد به اين هدايت اختصاص مي دهد و او را مورد وحــــي خود قرار مي دهد و به دنبالش هر يك از بندگان را كه بخواهد به وسيلة پيامبرش و به اذن خودش هدايت مي فرمايد.
اطلاق عبارت " كلام خدا " بر قرآن كريم، كه فعل خاصي از خداست، اطلاق حقيقي يا مجازي است. اين اطلاق به هر جور كه باشد در قرآن كريم آمده است. وحيي هم كه انبيا

***** صفحه 15 *****
     عليهم السلام از خداي تعالي مي گيرند، از مصاديق كلام است.
     " وحي " و دو قسم بعد از آن، يعني " تكلم از وراء حجاب" و " ارسال رسول" هرسه از مصاديق تكلم خداست، البته مصداق اعم از حقيقي و مجازي. پس هر سه نوع تكلمي كه در آية فوق ذكر شده، نوعي از تكلم با بشر است.
     نكتة ديگري كه در اين آيه هست، اين است كه اين سه قسم را با كلمة "يا" به يكديگر عطف كرده، و ظاهر اين كلمه آن است كه سه قسم نامبرده با هم فرق دارند و بايد هم همينطور باشد، چون مي بينيم دو قسم اخير را مقيد به قيدي كرده - يكي را مقيد به حجاب و ديگري را مقيد به ارسال رسول - ولي اولي را به هيچ قيدي مقيد نكرده است، و ظاهر اين مقابله آن است كه مراد به قسم اول تكليم خفي باشد، تكليمي كه هيچ واسطه اي بين خدا و طرف مقابلش نباشد، در حالي كه در دو نوع بعدي تكليم با واسطه انجام شده است.
     چيزي كه هست، در يكي واسطه رسول است، كه وحي را از مبدأ وحي مي گيرد، و به پيامبر مي رساند، و در ديگري آن واسطه حجاب است، كه خودش رسانندة وحي نيست، ولي وحي از ماوراء آن صورت مي گيرد.
     قسم سوم، كه عبارت است از وحي به وسيلة رسول، كه همان فرشتة وحي باشد، پيام خدا نخست به او داده مي شود، و او هرچه را خداي سبحان اذن داده باشد، به پيامبر وحي مي كند.
     قسم دوم از وحي كه وحي از ماوراء حجاب است، وحي با واسطه است، و واسطه اش همان حجاب است.  چيزي كه هست، اين واسطه مانند واسطه در قسم سوم، خودش وحي نمي كند، تنها وحي از وراء آن آغاز مي شود، و آغاز شدنش را از كلمة " مِن - از "  كه براي ابتداء است، استفاده مي كنيم.
     كلمة " وراء " در اينجا به معني " پشت" نيست، بلكه به معني بيرون هرچيزي و آن فضائي است كه محيط به آن چيز است.  و اين قسم تكلم، كه تكلم از ماوراء حجاب باشد، مانند تكلم خداي تعالي با موسي در كوه طور است:
- " همينكه نزديك آن درخت آمد،
از كرانة وادي ايمن،
كه در بقعة مبارك واقع است،
از درخت ندا شد ...."
    و نيز از همين قسم است وحي هائي كه در عالم رؤيا به انبياء "ع" مي شده است.
    و قسم اول از تكلم، تكلمي است كه خداي تعالي با پيامبر گرامي اسلام، و بدون واسطة جبرئيل مي كرد، كه در آن نه رسول ملكي يعني " جبرئيل" واسطه بود، و نه هيچ گونه حجابي كه فرض شود.
     و چون وحي در تمـــــامي اين اقسام مختلف نسبتي به خداي تعالي دارد  لذا مي توان وحي را به طور مطلق به خداي تعالي نسبت داد، و مستند به او كرد.

***** صفحه 16 *****
     ساده تر بگوئيم، مي توان در هر سه قسم از وحي گفت:  خدا چنين وحي كرده است بدون قيدي كه معين كند منظور كدام يك از اقسام وحي است، و به همين عنايت است كه تمامي اقسام وحي در كلام خداي تعالي به خدا مستند شده است:
- " ما به سوي تو  وحي كرديم،
    همچنانكه به نوح،  و انبياء بعد از او وحي كرديم! " ( نساء 163)
- " قبل از تو نفرستاديم مگر مرداني كه،
    به ايشان نيز وحي مي كرديم! " ( نحل 43)                   
مستند:آية52 سورة شوري      " وَكَذلِكَ اَوحَينا اِلَيكَ روُحاً مِن اَمرِنا .... "     


الميزان ج35 ص122
وحي،  و علم به معارف تفصيلي
    ظاهر آيات اين سوره و روايات بسيار تأكيد مي كنند كه رسول خدا "ص" همانطور كه با وساطت جبرئيل وحي الهي را   مي گرفت، همچنين گاهي هم در خواب آن را دريافت مي كرد. و گاهي نيز بدون واسطه آن را تلقي مي فرمود.  با اشاره به اين امر در آية فوق مي فرمايد:
- " و همينطور ما روحي از امر خود را به سويت وحي كرديم،
و گرنه تو نه مي دانستي كتاب چيست و نه مي دانستي ايمان چيست؟
ولكن ما بوديم كه آن را نوري كرديم،
تا به وسيلة آن هركه از بندگان را خواستيم، هدايت كنيم!
و تو به يقين، به سوي صراط مستقيم هدايت مي كني ! "
    آية شريفه در مقام بيان اين معناست كه آنچه رسول خدا"ص" دارد و مردم را هم به سويش مي خواند، همه از ناحية خداي سبحان است، نه از ناحية خودش، و آنچه خدا به وي موهبت فرموده، به وسيلة نبوت، و سپس وحي بوده است، بنابراين مراد به اينكه مي فرمايد:
- تو خودت درايت و فهم حقايق كتاب را نداشتي!
    اين است كه معارف جزئي عقايد و شرايع عملي اش را كه در كتاب آمده، خودت قبلاً نمي دانستي!  درست هم هست، براي اينكه خداي تعالي بعد از نبوت و وحي علم به اين جزئيات را به او داد.
و مراد به اينكه فرمود:
- و تو نه مي دانستي ايمان چيست ؟
    اين است كه تو واجد ايمان و التزام تفصيلي به يك يك معارف حقه و اعمال صالح نبودي، و اگر بپرسي چرا ايمان را به اعمال صالح تفسير كرديم، مي گوئيم در قرآن كريم, اين استعمال آمده است، آنجا كه مي فرمايد:
- ما كانَ اللهَ لِيُضيعَ ايمانُكُم - خدا چنين نبوده كه عمل شما را ضايع كند!
پس معناي آيه اين مي شود كه:

***** صفحه 17 *****
- تو قبل از وحي روح، علمي به كتاب و معارف و شرايعي كه در آن است، نداشتي، و متصف به اين ايمان، كه بعد از وحي،  دارا شدي، نبودي، و ايمان و التزام به يك يك عقايد و اعمال ديني را نداشتي !
     آية مورد بحث منافات ندارد با اينكه آن جناب قبل از بعثت هم ايمان به خدا داشته باشد، و اعمالش همه صالح باشند، چون آنچه در اين آيه نفي شده، علم به تفاصيل و جزئيات معارفي است كه در كتاب آمده، و التزام اعتقادي و عملي به آن معارف است، و معلوم است كه نفي علم و التزام تفصيلي ملازم با نفي التزام اجمالي به ايمان خدا و خضوع در برابر حق نيست!
     پس حال رسول الله"ص" قبل از بعثت با حال آنجناب در بعد از بعثت فرق داشته است و آية شريفه مي فرمايد، آنچه بعد از نبوت دارا شد، خداي تعالي از طريق وحي به او داد و خودش در آن نقشي نداشته است!
مستند:آية3 سورة نجم    " وَما يَنطِقُ عَنِ الهَوي   اِن هُوَ اِلاّ وَحيٌ يوُحي...! "  الميزان ج37 ص54
آيا همه سخنان پيامبر وحي است؟
    " پيامبر از روي هوا سخن نمي گويد و آنچه مي گويد جز وحي نازل شده به او نيست! "
    هرچند عبارت " آنچه مي گويد،" مطلق است، و هواي نفس از مطلق سخنان پيامبر نفي شده، ( حتي در سخنان روزمره اي كه در داخل خانه اش دارد، ) و لكن از آنجائي كه در اين آيات خطاب " همنشين شما، " به مشركين است، مشركين كه دعوت او را و قرآني را كه برايشان مي خواند دروغ و خيال و افتراء بر خدا مي پنداشتند لذا به خاطر اين قرينه مقامي مي توان گفت:
- منظور اين است كه آن جناب در آنچه كه شما مشـــركين را به سوي آن مي خواند و آنچه كه از قرآن برايتان تلاوت مي كند، سخنانش ناشي از هواي نفس نيست و به رأي خود چيزي نمي گويد بلكه هرچه در اين باب مي گويد، وحيي است كه خداي تعالي به او مي كند.
مستند:آية42 سورة آل عمران        " وَ اِذ قالَتِ الْمَلائِكَةُ  يا مَريَمُ ...! "        


الميزان ج6 ص51
مفهوم رسول، نبي، و محدث
    حضرت صادق عليه السلام دربارة تفاوت "رسول" با " نبي" و " محدث يا محدثه" چنين فرموده است:

***** صفحه 18 *****
رسول:
     "رسول" ملك را با چشم مي بيند, كه رسالت الهي را به سوي او مي آورد, و به او مي گويد: خدا چنين و چنان تو را امر مي كند؛ و بسا كه با رسالت رسول " نبوت" هم همراه باشد.
نبيّ :
     " نبي " با چشم ملك را نمي بيند، بلكه وحي به قلبش نازل مي شود پس چون شخص بيهوش شده در خواب آنها را درك مي كند... و خدا چنان آن را آشكار مي نمايد كه بدان علم حاصل مي كند لكن خود ملك را نمي بيند.
توضيح:     آن قسم از وحي كه عبارت از سخن گفتن خداوند سبحان با بنده اش باشد، ذاتاً موجب علم يقيني است و احتياج به دليل ندارد.
    اما موضوع " خواب نبي" يعني خوابي كه شخص نبي در آن وحي الهي را درك مي كند غير از رؤيائي است كه براي افراد عادي انسان در خوابهاي شبــــانه روز پيش مي آيد.  خواب نبي را بيشتر شبيه به حالت بيهوشي معرفي كرده اند. پس آن حالتي است كه در آن حواس شخص نبي سكونت پيدا مي كند و چنانكه ما در بيداري چيزهائي مشاهده مي كنيم، او هم در آن حالت مطالبي را مشاهده و درك مي كند.  خداوند متعال هم طوري او را به  جانب حق و صواب ارشاد مي كند كه به طور يقين مي فهمد آنچه به او وحي شده از جانب خداوند سبحان بوده و از تصرفات شيطاني نيست!
تشخيص القائات ملكي: بايد گفت، كيفيت پيدا كردن علم به اينكه آنچه پيامبر شنيده كلام ملك است نه وسوسة شيطان، با تأئيد الهي و ارشاد و راهنمائي اوست.
وسوسة شيطاني اگر موضوع باطلي باشد، كه در همان صورت باطلش به انسان مؤمن القاء شود، مؤمن آن را حديث ملائكه محسوب نخواهد كرد!
هر حديث و خاطره اي كه به انسان القاء شد و همراهش طمأنينه و وقار بود، خود دليل است بر رحماني بودن آن،  بالعكس اگر اضطراب و تزلزلي همراه داشت، دليل شيطاني بودنش مي شود.
همچنين همراه داشتن عجله و جزع يا سبكي و خفت نيز دليل شيطاني بودن آن است!
1-  محدث يا محدثه :
     " محدث" كسي است كه صوت ملك را بشنود، لكن صاحب صوت را مشاهده نكند و حاضر نبيند. (نقل از زراره دركتاب بصاير)
    اما " محدث يا محدثه " صوت ملك را مي شنود، ولكن شنيدن قلبي نه حسي!  شنيد

***** صفحه 19 *****
صداي ملك مخصوص به خود " محدث يا محدثه " است، و يك امر قلبي است، و ديگران در آن شركتي ندارند.  ملاك اصلي " محدث" بودن آن است كه صوت ملك را بشنود،  و ديدن خود ملك لازم نيست، ولي اگر به كسي اتفاق افتد كه در حين شنيدن صوت، ملك را هم مشاهده نمايد، مانعي نيست، مانند مريم"س" كه در حين شنيدن صداي ملك، خود ملك را نيز مي ديد- فَتَمَثـَّلَ لَها بَشَراً سَوِيّاً - ( كه در واقع، صورت متمثل شدة ملك را مي بيند، نه حقيقت ملك را ! )
محدثين مشهور در تاريخ اديان
     غير از آنچه كه در مورد محدثه بودن حضرت مريم"س" قبلاً بيان شد، در روايات اسلامي چنين آمده است:
     حضرت صادق عليه السلام فرمود:
- " علي " عليه السلام محدث بود،
- "سلمان" هم محدث بود....
     حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود:
- ... علي عليه السلام محدث بود... مثل او مثل " صاحب سليمان" و      "صاحب موسي" عليه السلام است، و مثل او مثل " ذوالقرنين" است ...،
فرمود: از علي عليه السلام پرسيدند:
- آيا ذوالقرنين پيغمبر بود؟  فرمود:
- نه, بلكه بنــــده اي بود كه خدا را دوست مي داشت، خدا هم او را دوست مي داشت!
او مودتش را براي خدا خالص كرد، خدا هم او را همانطور پاداش داد!
آري علي عليه السلام هم مثل ذوالقرنين بود.
      ( نقل از ابي بصير و حمران بن اعين، در كافي )  
مستند:آية1تا18 سورة نجم  " وَ النـَّجمِ  اِذا هَوي ما ضَلَّ صاحِبُكُم وَماغَوي ...! " الميزان ج37 ص52
وحي بدون واسطه درمعراج رسول الله"ص"
    در اين آيات وحيي را كه به رسول خدا"ص" شده تصديق و توصيف مي نمايد.
      در اينجا روايات بسيار زيادي از ائمة اهل بيت عليهم السلام صادر شده است، كه به صراحت فرموده اند: مراد از اين آيات اين نيست كه مطلق وحي را بيان و توصيف كند،  بلكه مراد بيان يك قسم وحي است، و آن وحي به طور شفاهي و رو در روست كه در شب معراج خداي سبحان با رسول گرامي خود داشته است.

***** صفحه 20 *****
     پس اين آيات مي خواهد داستان معراج را بيان كند و ظاهر آيات هم خالي از تأئيد اين روايات نيست و از كلمات بعضي از اصحاب از قبيل ابن عباس و انس و ابي سعيد خدري و غير ايشان، به طوري كه از ايشان نقل شده, نيز همين معـــني استفاده مي شود.
     آيات چنين شروع مي شود:
- " سوگند به نجم !
آن دم كه در كرانة افق براي غروب مي افتد،
همنشين شما - پيامبر - از آن طريقي كه او را به هدف و غايت مطلوبش برساند، بيرون نشده، و در اعتقاد و رأيش از آن طريقه خطا نرفته است!
و از روي هوا و هوس سخن نمي گويد،
آنچه مي گويد به جز وحيي كه به او مي شود، نيست،
اسراري است كه جبرئيل شديد القوا به وي آموخته است،
كسي كه به خاطر رأي و عقل كاملش بر چنين مقامي مسلط شده است،
و در بلندترين افق جاي گرفته است،
و در عين بلندي رتبه اش به خدا نزديك و نزديكتر شده است،
او رسول را آن قدر بالا برد كه بيش از دو كمان و يا كمتر فاصله نماند،
در آنجا بود كه به بندة خود وحي كرد, آنچه را كه كرد،
قلب پيامبر آنچه را كه ديده بود، صادق بود...! "
مفهوم عبارات به كار رفته در آيات معراج
" شَديدُ القوي "
مراد به شديد القوي به طوري كه گفته اند، جبرئيل است. چون خداي تعالي او را در كلام مجيدش به اين صفت ياد كرده و فرموده است:
     " اين قرآن سخن فرستاده اي است كريم, و داراي نيرو, كه نزد خداي ذي     العرش منزلتي دارد! "  ( تكوير 20)
      بعضي هم گفته اند: مراد به آن خود خداي سبحان است.
" ذوُمِرَّةٍ "
منظور از ذومره  شدت و يا پختگي عقل و رأي است، و يا از مادة مرور گرفته شده است.  البته آنهائي كه آيه را وصف جبرئيل دانسته اند، در نتيجه اين طور معنايش كرده  اند كه - همان جبرئيلي كه در راه خدا شدت به خرج مي دهد، و يا آن جبرئيل

/ 17