***** صفحه 21 *****
كه عقلي پخته دارد، و يا جبرئيلي كه به نوعي از رسول خدا"ص" مرور و عبور مي كند، با اينكه خودش در هواست.
بعضي هم گفته اند: مراد به " ذومِرَّة " خود رسول خدا"ص" است، و اوست كه در مقابل دستورات الهي شديد و سخت است و يا داراي عقل و رأئي محكم است, و يا داراي نوعي مرور و عبور است كه با داشتن آن مي تواند به معراج برود.
" فَاستَوي "
منظور از فَاستَوي كه به معناي استقامت و مسلط شدن بر كار است، اين است كه جبرئيل به همين صورت خلق شده، درآمد. همچنانكه در روايات هم آمده، جبرئيل براي رسول الله"ص" به صورتهاي مختلفي ظاهر مي شد، و تنها دو نوبت به صورت اصلي اش خود را به آن جناب نشان داد. ممكن هم هست كه معنايش اين باشد كه جبرئيل با قوت خود مسلط شد بر آنچه مأمور انجامش شده بود.
در صورتي كه فاعل جمله را رسول الله"ص" بگيريم معنايش اين مي شود كه رسول الله"ص" استقامت ورزيده و بر انجام مأموريت خود مستقر شد.
4- " اُفُقِ الاَعلي "
منظور افق اعلاي آسمان است، بدون اعتبار اين كه طرف شرقي آن باشد كه به گفتة بعضي ها افق شرقي از افق غربي بلندتر است، كه حرف صحيحي نيست.
5- " ثُمَّ دَنا فَتَدَلّي "
ثُمَّ دَنا فَتَدَلّي به معناي اين است كه جبرئيل سپس نزديك رسول الله"ص" شد و به دامن وي دست آويخت تا با آن جناب به آسمانها عروج كند. ( اين در شرطي است كه ضمير را به جبرئيل برگردانيم،) ولي اگر ضمير را به رسول الله"ص" نسبت دهيم، معني جمله اين مي شود كه:
- رسول خدا به خدا نزديك شد، و قرب خود را بازديد كرد!
6- " قابَ قَوْسَينِ "
عبارت قاب قوسين براي نشان دادن نزديكي رسول خدا"ص" به كار رفته است، كه مي فرمايد:
- " دوري او به قدر دو قوس، يا به قدر دو ذراع و يا كمتر از آن بود ! "
و در اين حالت، خداوند تعالي مي فرمايد:
***** صفحه 22 *****
- " خداي تعالي وحي كرد به بنده اش، آنچه را كه وحي كرد! "
" ما كَذَبَ الفُؤادُ ما رَاي "
يعني رؤيت فؤاد رسول خدا"ص" در آنچه كه ديد رؤيتي صادقانه بود.
ديدار با چشم دل يا ادراك شهودي
اين تازگي ندارد كه رؤيت را كه در اصل به معناي ديدن چشم است، به فؤاد نسبت داده شود، چون براي انسان يك نوع ادراك شهودي هست كه وراي ادراك هائي است كه با يكي از حواس ظاهري و يا باطني خود دارد، ادراكي است كه نه چشم و گوش و ساير حواس ظاهري واسطه اند، و نه تخيل و فكر و ساير قواي باطني، مانند اينكه مشاهده مي كنيم كه ما موجودي هستيم كه مي بينيم، كه در اين درك عياني و شهودي نه چشم ما واسطه است و نه فكر ما، و همچنين از خود مي بينيــــم كه ما مي شنويم، مي بوئيم، مي چشيم، و لمس مي كنيم، و خيال مي كنيم و فكر مي كنيم، كه در هيچ يك از اين ادراك هاي شهودي ما با اينكه رؤيت و شهود است اما نه چشمي در كار است، و نه هيچ حواس ظاهري و باطني ديگر!
آري, ما همانطور كه محسوسات يكي از اين حواس ظاهري و باطنـــي را درك مي كنيم، اين را هم درك مي كنيم كه فلان محسوس را با فلان حس درك مي كنيم. و اين درك ديگر ربطي به آن حس ندارد، بلكه كار نفس است، كه در قرآن كريم از آن به فؤاد تعبير فرموده است.
در آية شريفه هيچ دلالتي كه نشان دهد متعلق رؤيت خداي سبحان است، و خدا بوده كه مرئي براي رسول الله"ص" واقع گرديده، نيست، بلكه آنچه مرئي آن جناب واقع شده، همان " افق اعلي" و " دَنا " و " تَدَلّي " بوده و نيز اين بوده كه آنچه به وي وحي مي شود، خدا وحي كرده است و اينها همانهائي هستند كه در آيات قبلي آمده بود، كه همه اش از نوع و سنخ آيات خدائي براي آن جناب بوده است! و مؤيد اين گفتار آية شريفة :
- " ما زاغَ البَصَرُ وَ ما طَغي, لَقَد رَاي مِن آياتِ رَ بــِّهِ الكُبري! "
است كه مي فرمايد:
- " آنچه ديده بود از آيات كبراي پروردگارش بود! "
علاوه بر اينكه اگر هم فرض كنيم كه منظور ديدن خود خداي تعالي است باز اشكال ندارد، زيرا ديدن خدا را به قلب نسبت داده است، و ديدن قلب غير از ديدن چشم است، كه تنها مربوط به اجسام است و تعلقش به خداي تعالي محال است!
***** صفحه 23 *****
عروج تا سِدرَةِ المنتهي
- " با اينكه او را يك بار ديده بود،
نزد سدرة منتهي،
كه جنات المأوي آنجاست،
و هنگامي ديده بود كه آنچه بر سدره احاطه داشت، آن را پوشانيده بود،
چشم او نه به كجي گرائيده بود،
و نه در ديدن طغيان كرده بود،
تا در نتيجه چيزي را ديده باشد كه حقيقت نداشته باشد،
و چطور ممكن است چشم او دچار كژبيني و طغيان شده باشد؟
با اينكه آيات چندي از آيات كبراي پروردگارش را ديده بود! "
در اين آيات مي خواهد از يك نزول ديگر خبر دهد، غير آن نزولي كه در آيات سابق بود.
به نظر برخي از مفسرين، منظور از " نزله " نازل شدن جبرئيل بر رسول الله"ص" خواهد بود، نازل شدنش براي اينكه آن جناب را به معراج ببرد، و " رؤيت" در اين آيه را هم تفسير كرده اند به رؤيت جبرئيل به صورت اصلي به وسيلة آن جناب، و در اين حالت قسمت اول آيات را چنين تفسير مي كنند كه: " جبرئيل يك بار ديگر به صورت اصلي اش در برابر رسول خدا"ص" در آمد تا به معراجش ببرد، و اين جريان كنار سدرة منتهي واقع شد."
نظر ديگري نيز هست كه آيه را چنين معني مي كند:
- " رسول خدا يك بار ديگر نزد سدرة المنتهي نازل شد و اين وقتي بود كه به معراج مي رفت و در آن نزله خدا را مانند نزلة اول با قلب خود ديدار كرد! "
مراد از رؤيت در اين تفسير رؤيت قلبي است و مراد به نزلة اخري هم نازل شدن رسول الله"ص" در معراج به كنار سدرة المنتي است.
سِدرَةِ المُنتَهي كجاست؟
منظور از " منتهي" در اين آيه شايد منتهاي آسمانها باشد، به دليل اينـــكه مي فرمايد: جنت المأوي پهلوي آن است. و ما مي دانيم كه جنت مأوي در آسمانهاست، چون در آية: " وَ فيِ السَّمآءِ رِزقُكُم وَ ما توُعَدونَ !" ( ذاريات22) فرموده:
- " هم رزق شما در آسمانهاست،
و هم آن بهشتي كه وعده داده شده ايد! "
***** صفحه 24 *****
اما اينكه اين درخت سدره چه درختي است، در كلام خداي تعالي چيزي كه تفسيرش كرده باشد، نيافتيم، و مثل اين كه بناي خداي تعالي در اينجا بر اين است كه به طور مبهم و با اشاره سخن گويد.
مؤيد اين معنا جملة: " اِذ يَغشيَ السِّدرَةَ مايـَغشي! " است، كه در آن سخن از مستوري رفته است.
در روايات هم تفسير شده به درختي كه فوق آسمان هفتم قرار دارد و اعمال بندگان خدا تا آنجا بالا مي رود!
جنت المأوي كجاست؟
آن بهشتي است كه مؤمنين براي هميشه در آن منزل مي كنند، چون بهشت ديگري هست موقت، و آن بهشت برزخ است، كه مدتش تا روز قيامت تمام مي شود و جنت مأوي بعد از قيامت است!
- " مؤمنين جنت مأوي دارند،
و به پاداش كارهاي نيكي كه مي كرده اند،
در آنجا نازل مي شوند! " ( سجده 19)
- " چون قيامت بيايد ...
پس به درستي جنت منزلگاه خواهد بود! " ( نازعات 41)
اين جنت به طوري كه آيه 22 سورة ذاريات دلالت مي كند در آسمان واقع است:
- " آن زمان كه احاطه مي يابد به سدره، آنچه احاطه مي يابد! "
در اين آيه هم خداي تعالي مطلب را مبهم گذاشته و نفرموده كه چه چيز به سدره احاطه مي يابد، چون گفتيم بناي خداي تعالي در اينجا بر ابهام است.
او هرچه ديد، درست ديد!
مجدداً مطلب به رؤيت رسول خدا"ص" بر مي گردد و مي فرمايد:
- " ما زاغَ البَصَرُ وَ ما طَغي! - چشم كژ نديد و طغيان نكرد! "
در اين آيه مي خواهد بفرمايد: چشم رسول خدا"ص" آنچه را ديد بر غير صفت حقيقي اش نديد و چيزي را هم كه حقيقت ندارد، نديد، بلكه هرچه ديد درست ديد! مراد به اين ديدن هم رؤيت قلبي است، نه رؤيت با ديدة سر، چون مي دانيم كه منظور از اين ديدن همان حقيقتي است كه در آية :
- " وَلَقَد رَاهُ نَزلَةً اُخري ! - يكبار ديگر او را ديده بود! "
***** صفحه 25 *****
منظور است، چون صريحاً مي فرمايد:
- رؤيت در اين نزلة كه نزلة دومي است،
مثل رؤيت در نزلة اولي بود،
و رؤيت نزلة دومي با فؤاد بود،
كه فرمود:
- " ما كَذَبَ الفُؤادُ ما رَاي - دل تكذيب نكرد آنچه ديد! "
- " سوگند مي خورم كه او بعضي از آيات پروردگارش را بديد،
و با ديدن آنها مشاهدة پروردگارش برايش تمام شد! "
چون مشاهدة خدا به قلب با مشاهدة آيات او دست مي دهد، زيرا آيت بدان جهت كه آيت است به جز صاحب آيت را حكايت نمي كند و از خودش هيچ حكايتي ندارد وگرنه از جهت خودش اگر حكايت كند، ديگر آيت نيست!
و اما ديدن ذات متعالي حق بدون حجاب، يعني بدون وساطت آيت، امري است محال، زيرا فرموده است:
- " وَ لا يُحيطوُنَ بِهِ علماً
- به هيچ وجه به او احاطة علمي نمي يابند! "
***** صفحه 26 *****
فصل دوم: جبرئيل، فرشته وحي، و آورنده روح
مستند:آية192تا227سورة شعرا" وَ اِنَّه ُ لَتَنزيلُ رَبِّ العالَمينَ نَزَّلَ بِهِ الرّوُحُ الاَمينَ ...!"
الميزان ج 30 ص 200
روح امانت دار
" اين قرآن, كتابي است،
كه از ناحية پروردگار جهانيان نازل شده است،
و آن را روح امانت دار،
به زبان عربي واضح،
بر قلب تو نازل كرده است،
تا از بيم دهندگان باشي ...! "
" روح الامين " جبرئيل عليه السلام است كه فرشتة وحي مي باشد. اگر جبرئيل را " امين" خواند، براي اين بود كه دلالت كند بر اين كه او مورد اعتماد خداي تعالي، و امين در رساندن رسالت او به پيامبر اوست، نه چيزي از پيام او را تغيير مي دهد، و نه جا به جا و تحريف مي كند، نه عمداً و نه سهواً، و نه دچار فراموشي مي گردد!
اگر فرمود: " نَزَّلَ بِهِ الرّوُحُ الاَمينَ ! " براي اين بود كه كلمة " نزل" را با حرف " باء " متعدي كند تا معناي جمله اين باشد كه قرآن را به همراهي جبرئيل نازل كرده است.
قرآن كلامي است تركيب شده از الفاظ و البته آن الفاظ هم داراي معاني حقه اي است، و رسول خدا"ص" همانگونه كه معاني را از طريق نزول وحي از ناحية خداي تعالي دريافت كرده، الفاظ را هم از جانب خدا دريافت كرده است، نه اينكه معاني را خود او در قالب الفاظ ريخته است، چون در سورة قيامت مي فرمايد:
- " چون آن را مي خوانيم تو نيز خواندنت تابع خواندن ما باشد،
يعني آنطور بخوان ! "
و واضح است كه الفاظ خواندني و تلاوت كردني است، نه معاني !
***** صفحه 27 *****
مفهوم قلب در قرآن
منظور از " قلب" در كلام خداي تعالي هرجا كه به كار رفته آن حقيقتي است از انسان كه ادراك و شعور را بدان نسبت مي دهند، نه قلب صنوبري شكل كه در سمت چپ سينه آويزان است و يكي از اعضاي رئيسة بدن آدمي است.
وقتي در سورة احزاب مي فرمايد:
- " و قلب ها به حنجره ها مي رسد! "
معلوم است كه مراد به آن جان آدمي است!
جبرئيل، و نزول قرآن به قلب پيامبر
وقتي مي فرمايد: " روح الامين آن را به قلب تو نازل كرده است، " شايد اشاره به اين باشد كه رسول خدا"ص" چگونه وحي و قرآن را تلقي مي كرده است، و از آنجناب چيزي كه وحي را از روح مي گرفته نفس او بوده، نه مثلاً دست او, يا ساير حواس ظاهري اش كه در امور جزئي به كار بسته مي شود.
پس رسول الله"ص" در حينــــي كه به وي وحــــي مي شد، هم مي ديد و هم مي شنيد، اما بدون اينكه دو حس بينائي و شنوائي اش به كار گرفته شود، همچنانكه در روايات آمده كه حالتي شبيه به بيهوشي بر آن جناب دست مي داد كه آن را " برخاء الوحي" نام نهاده بودند.
پس آن جناب همانطور كه ما شخصي را مي بينيم و صدايش را مي شنويم فرشتة وحي را مي ديد و صدايش را مي شنيد اما بدون اينكه دو حس بينائي وشنوائي جسماني خود را چون ما به كار گيرد.
و اگر رؤيت او و شنيدنش در حال وحي عين ديدن و شنيدن ما مي بود بايستي آنچه مي ديده و مي شنيده، ميان او و ساير مردم مشترك باشد، و خلاصه اصحابش هم فرشته وحي را ببينند و صدايش را بشنوند، و حال آنكه نقل قطعي اين معنا را تكذيب كرده و حالت وحي بسياري از آن جناب سراغ داده كه در بين جمعيت به وي دست داده است، و جمعيتي كه پيرامونش بوده اند هيچ چيزي احساس نمي كرده اند، نه صداي پائي و نه شخصي و نه صداي سخني كه به وي القاء مي شده است.
مستند:آية1 تا11 سوره صافات" وَالصّافّاتِ صَفّاً فَالزّاجِراتِ زَجرًا فَالتّالِياتِ ذِكراً...!"
الميزان ج33 ص193
فرشتگان وحي
مراد از " صافات، زاجرات و تاليات " سه طايفه از ملائكه هستند كه مأمور نازل كردن وحي هستند، و راه اين كار را از مداخلة شيطانها ايمن مي كنند، و آن را به پيغمبران و يا خصوص پيامبر اسلام محمد "ص" مي رسانند.
***** صفحه 28 *****
اين احتمالي است كه ما مي دهيم و از آية ديگر قرآن كريم نيز چنين استفاده مي شود، آنجا كه مي فرمايد:
- " خدا داناي غيب است، و او احدي را بر غيب خويش مسلط نمي كند مگر تنها آن كسي را از رسولان كه شايستة اين كار بداند، چون او همراه آن فرشتة رسول، و بعد از او جاسوساني مي فرستد تا معلوم كنند آيا آن فرشتگان و رسولان رسالت پروردگار خود را ابلاغ كردند يا نه؟ و به آنچه مي كنند احاطه يابد! " ( جن 28)
بنا به احتمال فوق، معني آيات اول سورة صافات چنين مي شود:
- " قسم به فرشتگاني كه در سر راه وحي صف بسته اند!
و قسم به فرشتگاني كه شيطانها را زجر مي دهند، تا نتوانند در كار وحي مداخله نمايند!
و قسم به فرشتگاني كه وحي را بر پيغمبر مي خوانند! "
البته منظور از پيغمبر نامبرده در آية فوق و وحي مذكور، مي تواند عموم وحي هائي باشد كه بر پيغمبران مي شده و يا اختصاصاً وحيي است كه به پيامبر گرامي اسلام مي شده، و آن عبارت است از قرآن كريم، زيرا در قرآن كريم كلمة " ذكر" به معني "قرآن" آمده است، و در آية فوق نيز " تاليات ذكر" را مي توان وحي قرآن دانست.
مي توان گفت: ملائكة صافات و تاليات اعوان جبرئيلند كه در نازل كردن قرآن او را ياري مي كنند. خداوند متعال دربارة اين فرشتگان مي فرمايد:
- " قرآن در صحيفه هائي مورد احترام و بلندپايه و پاك،
و به دست سفيراني بزرگوار و نيك سرشت نازل شد! "
لذا معلوم مي شود متصدي آوردن وحي يك نفر نيست. و اين منافاتي ندارد با اينكه نزول وحي را به جبرئيل نيز نسبت مي دهد.
مستند:بحث روايتي
الميزان ج35 ص128
چگونگي دريافت وحي رسول الله"ص"
در روايات اسلامي چگونگي دريافت وحي به وسيلة رسول الله "ص" را چنين بيان داشته اند:
1- حارث بن هشام از رسول خدا"ص" پرسيد:
- چگونه وحي بر تو نازل مي شود؟ فرمود:
- احياناً فرشته اي نزدم مي آيد به صورت سلسلة جرس، كه در پيش رويم صدا مي كند، و من از صداي او آنچه را مي خواهد بفهماند، حفظ مي كنم.
***** صفحه 29 *****
- اين قسم از وحي از هر قسم ديگري بر من سخت تر است، و احياناً فرشته اي به صورت مردي نزدم ممثل مي شود، و با من حرف مي زند، و من سخنانش را حفظ مي كنم.
عايشه گفته:
- من خود ديده ام كه گاهي در روزهاي بسيار سرد، وحي بر آن جناب نازل مي شد، و چون از او جدا مي شد، با اينكه روز سردي بود عرق از پيشاني مباركش سرازير مي گشت. ( از در منثور)
1- زراره از امام صادق عليه السلام پرسيد:
- آن غشي كه به رسول خدا"ص" هنگام وحي دست مي داده، چگونه بوده است؟
امام فرمود:
- اين در آن قسم از وحي بوده كه بين آن جناب و خداي تعالي هيچ واسطه اي نبوده است. و خداي تعالي خودش براي آن جناب تجلي مي كرده است.
سپس امام در حالي كه اظهار خشوع مي كرد، فرمود:
- اين همان نبوت است! ( نقل از كتاب توحيد)
2- از ابي عبدالله عليه السلام روايت شده كه فرمود:
- جبرئيل هر وقت بر آن حضرت نازل مي شد، مانند يك غلام پيش رويش مي نشست, و هر وقت هم داخل مي شد، اجازه مي گرفت.
( نقل از كتاب علل)
3- امام صادق عليه السلام در پاسخ سؤالي دربارة وحي به وسيلة جبرئيل و وحي در حالت بيهوشي رسول الله"ص" فرمود:
- هر وقت مستقيماً و بدون وساطت جبرئيل به آن حضرت وحي مي شد، آن حالت به آن جناب دست مي داد، به خاطر اينكه گرفتن وحي از خداي تعالي سنگين و دشوار بود.
- و هر وقت جبرئيل بين خداي تعالي و آن جناب واسطه مي شد، آن حالت دست نمي داد، و در حال طبيعي مي فرمود:
" جبرئيل به من چنين گفت! " و يا مي فرمود: " جبرئيل است كه چنين مي گويد!"
( نقل از كتاب امالي )
چگونه پيامبر جبرئيل را مي شناخت؟
5- امام صادق عليه السلام فرمود:
رسول خدا"ص" تشخيص نمي داد كه اين شخصي كه با او سخن مي گويد جبرئي
***** صفحه 30 *****
- است و از جانب خداي تعالي آمده، مگر به توفيق!
( نقل از كتاب توحيد)
6- از امام صادق عليه السلام سؤال شد كه:
- چطور رسول خدا"ص" هنگامي كه پيامي از ناحية خدا به سويش مي آمد، از اين معنا نمي ترسيد كه اين پيام از طرف ابليس باشد، و اين شيطان است كه در قلب او مداخله مي كند؟
امام عليه السلام فرمود:
- خداي تعالي وقتي بنده اي را رسول خود قرار مي دهد،
سكينت و وقار بر او نازل مي كند،
و در نتيجه پيام آور خدا نزدش مي آيد،
و رسول او را با چشم خود مي بيند،
مثل اشخاص ديگري كه به چشم مي بيند. (نقل از تفسير عياشي)
همراهي روح با رسول الله"ص" و ائمّه
7- امام صادق عليه السلام فرمود:
- روح عبارت است از خلقي كه در خلايق از جبرئيل و ميكائيل هم بزرگتر است، و اين روح همواره با رسول الله"ص" و ائمة بعد از آن جناب هست، و كارش تسديد و تأئيد آن حضرات است. ( نقل از كافي)
8- در نهج البلاغه آمده است:
- و خداي تعالي از روزي كه رسول الله"ص" از شير گرفته مي شد، بزرگترين فرشتة خود را قرين او ساخت، تا آن جناب را شب و روز به طريق مكارم و به سوي محاسن اخلاق عالم سوق دهد!
مستند:آية15 سورة تكوير " وَلَقَد رَآهُ بِالاُفُقِ المُـبــينَ ...! "
الميزان ج40 ص86
افـق مبين، و مشاهدات رسول الله"ص"
" سوگند مي خورم كه رسول الله جبرئيل را قبلاً هم ديده بود، جبرئيل آن زمان در افق مبين و ناحية ظاهر قرار داشت، و آن همان افق اعلي است، افقي كه بلندتر از ساير افق هاست! "
بلندي در افق مبين يا افق اعلي در اين آيات نه به معناي بلنـــدي است كه ما مي شناسيم بلكه به آن معنائي است كه مناسب با عالم ملائكه باشد.