آنگاه امام برخاست تا به سوي میدان برود باز هم رقیه سلام الله علیها دامن پدر را گرفت و با گریه گفت: یا أبه أینَ تَمضی عنَّا ؟ (بابا جان کجا میروي ؟) امام یکبار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلی پر خون از او جدا شد. (1)
3. از کتاب سرور المؤمنین نقل شده است: حضرت رقیه سلام الله علیهاهر بار هنگام نماز سجاده پدر را پهن میکرد و آن حضرت بر روي آن نماز میخواند ظهر عاشورا نیز طبق عادت، سجاده پدر را پهن کرد و به انتظار پدر نشست. ولی پس از مدتی ناگهان دید شمر وارد خیمه شد رقیه سلام الله علیها به او گفت: آیا پدرم را ندیده اي؟
شمر بعد از آنکه آن کودك را در کنار سجاد علیه السلام چشم بهراه پدر دید، به غلام خود گفت: این دختر را بزن غلام به این دستور عمل نکرد شمر خود پیش آمد و چنان سیلی به صورت آن بیبی زد که عرش خداوند به لرزه در آمد. (2)
4. عصر عاشورا که دشمنان براي غارت به خیمه ها ریختند در درون خیمهها مجموعاً 23 کودك از اهل البیت را یافتند، به عمر سعد گزارش کردند که این 23 کودك بر اثر شدت تشنگی در خطر مرگ هستند.
عمر سعد اجازه داد که به آنها آب بدهند وقتی که نوبت به رقیه سلام الله علیها رسید، ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوي قتلگاه حرکت کرد، یکی از سپاهیان دشمن پرسید: کجا می روي؟
فرمود بابایم تشنه بود میخواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم.
او گفت: خودت آب بخور پدرت را با لب تشنه شهید کردند.
رقیه سلام الله علیهادرحالیکه گریه میکرد فرمود: پس من هم آب نمیآشامم. (3)
5. ابن جوزي در مفاتیح الغیب مینویسد: وقتی که خیمه ها را آتش زدند یکی از سربازان دشمن به نام صالح بن عبدالله میگوید: دختر کوچکی را دیدم که جامهاش آتش گرفته بود و به اطراف میدوید، دلم به حالش سوخت، به سوي او رفتم و از اسب پیاده شدم او وقتی که مرا دید مضطرب شد گفتم: نترس آمده ام لباست را خاموش کنم. آتش دامنش را خاموش کردم و او را دلداري دادم وقتی از من محبت دید فرمود: اي مرد از شدت تشنگی
لبهایم کبود شده است اندکی آب به من بده.
از کلام او دلم سوخت ظرفی پر از آب کردم و به او دادم او آن ظرف را گرفت ولی از آن آب نیاشامید. . . در این هنگام به من فرمود: سؤالی دارم: پدرم تشنه بود آیا وقت کشته شدن آبش دادند؟گفتم نه، تا این سخن را از من شنید از آن آب نیاشامید، بعضی از بزرگان میگویند: این دختر همان رقیه سلام الله علیها بوده است. (4)
****************
1. همان: ص 24-25
2. همان: ص 25-26
3. همان: ص 28
4. همان ص 29