بايد
بايد به فكر غصه گل ها بودفكر غروب ساكت يك خورشيد
بايد ز درد آينه ويران شد
از غصه ي سپيده به خود لرزيد
بايد به فكر كوچ پرستو بود
در فكر يك كبوتر بي پروازبايد به جاي يك دل تنها بود
آرام و ارغواني و بي آغاز
بايد به حرمت غم يك گلدان
آشفته بود و خم شد و ويران شد
وقتي دلي ز غربت غم تنهاست
بايد شكسته گشت و پريشان شد
بايد ميان خاطره كودك
چيزي شبيه لطف عروسك بود
بايد براي پنجره اي تنها
يك سايبان ز ساقه ي پيچك بود
بايد براي تشنگي يك ياسزيباتر از تصور باران شد
بابد براي تازه شدن گل داد
تسكين روح خسته ي ياران شد
بايد فضاي نيلي رويا را
گاهي براي پونه مهيا كرد
بايد هواي سرخي رز را داشت
از آسمان ستاره تمنا كردبايد ترانه هاي رهايي را
در كوچه هاي عاطفه قسمت كرد
بايد فداي خنده ي يك گل شد
در خوابهاي آينه شركت كرد
بايد به خاطر گل يخ پژمرد
فكر پرنده هاي طلايي بود
بايد سكوت آينه را فهميد
در انتظار صبح رهايي بود
بايد به فكر حسرت شبنم بود
فكر سپيدي غزل يك ياسفكر پناه دادن يك لاله
فكر غريب ماندن يك احساسبايد ميان خواب گلي گم شد
آيينه بود و عاشق بارانيبايد شبي ز روي صداقت رفت
در كلبه ي نسيم به مهمانيبايد براي پونه دعايي كرد
زير عبور تند زمان تنهاست
بايد شنيد قصه ي دريا را
تا ديد او براي چه در غوغاستبايد به فكر عمر شقايق بود
فكر نياز آبي نيلوفر
فكر هجوم ممتد يك اندوه
فك هواي ابري چشمي تر
بايد به فكر زردي دلها بود
فكر حضور دائمي پاييزفكر غريب بودن شمتي برف
باريدني عجيب و كم و يكريز
بايد براي عاطفه فكري كرد
پشت حصار فاصله ها مانده
آيا كسي به تازگي از احساس
شعري براي تازه شدن خوانده ؟بايد به فكر رسم نوازش بود
آرام ومهربان و تماشاييبايد براي عاطفه شعري ساخت
با خانه هاي آبي و روياييبايد فشرد دست محبت را
آن گاه آسماني و زيبا شد
وشيد شهد عشق ز يك چشمه
با احترام دريا شد
بايد پناه و پر از احساسبايد دلي به وسعت دريا داشت
بايد به اوج رفت و براي دل
يك خانه هم هميشه همانجا داشت