40- آية الله علامه نائينى
(متولد1276-متوفى 1355 ه.ق)گفتار استاد:
«حاج ميرزا حسين نائينى از اكابر فقهاء و اصوليين قرن چهاردهم هجرى است. نزد ميرزاى شيرازى سابق الذكر و سيد محمد فشاركى اصفهانى تحصيل كرده است و خود مدرسى عالى مقام شد.شهرت بيشتر او در علم اصول است.به معارضه علمى با مرحوم آخوند خراسانى برخاست و از خود نظرات جديد درعلم اصول آورد.بسيارى از فقهاء زمان،شاگرد اويند.او كتابى نفيس به فارسى دارد به نام «تنزيه الملة و تنبيه الامة »يا حكومت در اسلام كه در دفاع ازمشروطيت و مبانى اسلامى آن نوشته است.او در سال 1355 هجرى قمرى درنجف وفات كرد.» (1) آية الله علامه حاج ميرزا محمد حسين نائينى،يكى از بزرگترين و نامورترين مراجع عصر خويش و يكى از رجال تحقيق و تدقيق در اصول و فقه مى باشد،به حدى كه او را«مجدد علم اصول و نوآور آن »ناميده اند و با صراحت مى توان گفت كه اغلب مراجع فعلى،و فضلاى كشور، نوعى از افاضات علمى و رشحات فكرى اين مردفضيلت و دانش،مستقيم يا غير مستقيم تلمذو بهره بردارى نموده اند و به شاگردى اش افتخار و تظاهر مى ورزند.ولادت:
او در17 ذيقعده سال 1276 ه.ق در نائين،در يك خانواده روحانى چشم به جهان گشود و نشو و نماى خود را تحت تربيت پدرش حاج ميرزا عبد الرحيم از فاميل بزرگ منوچهرى،آغاز كرد و تحصيلات ابتدايى را در زادگاه خود،نائين اصفهان به انجام رساند و در پى گيرى سطوح عاليه و خارج،به حوزه نجف رهسپار گرديد و دررديف شاگردان نامدار آية الله حاج ميرزا محمد حسن شيرازى بزرگ و مرحوم آية الله سيد محمد اصفهانى قرار گرفت و در درس آية الله آخوند ملا محمد كاظم خراسانى به عنوان ادب و احترام حضور به هم رساند،نه از باب تعلم وتلمذ.مقام علمى او:
مرحوم ميرزاى نائينى در اثر اطلاعات وسيع در علوم رياضى،حكمت و فلسفه و عرفان،واحاطه به كليات فقه،امتيازات خاصى ميان علماء نجف اشرف داشت. ايشان علم اصول را با دقت تام و جديت خاص،طورى منظم و خالى از اعوجاج وپيچيدگى، تهذيب و تنقيح نمود كه مطلعين اين فن،وى را در اين امر ستوده و استادى او را در اين فنپذيرا شده اند.شاگردان و تاليفات او:
فضل و دانش وى،چنان در افق بالايى قرار داشت كه طلاب از اقطار مختلف كشورهاى اسلامى به درس ايشان حاضر گشته و از نظرات دقيقشان استفاده مى كردند،وجود هماندقت نظر،و تحقيقات علمى،ايشان را محور حركت علمى در نجف اشرف گردانيد. از سوى ديگر،مرحوم ميرزا عنايت خاصى نسبت به شاگردان خود داشته واهتمام كامل در تربيت و پرورش آنان بذل مى نمود.در تهذيب و تعليم آنان،طبق برنامه و اصول صحيح اهتمام كامل داشت.شاگردان آن مرحوم نظرات ايشان را حفظ كرده يا به تحرير درآورده و به طبع رسانيده اند و به حوزه هاى علميه خود القاء مى نمودند و اين امر حيات علمى ميرزاى نائينى را زنده نگه داشته است و با وجود اين آثار او هميشه باقى و جاويد است.در اينجا ما به ذكر اسامىتنى چند از مشاهير تلامذه ايشان كه به درجه اجتهاد رسيده اند اكتفاء مى كنيم: 1-آية الله آقا سيد جمال الدين گلپايگانى 2-آية الله آقا سيد محمود شاهرودى 3-آية الله آقا شيخ موسى خوانسارى 4-آية الله آقا شيخ محمد على كاظمى خراسانى 5-آية الله سيد محمد حجت كوه كمرى. 6-آية الله سيد محسن طباطبائى حكيم 7-آية الله علامه سيد محمد حسين طباطبائى. و جمعى ديگر از بزرگان و مراجع معاصر ايران...» از تاليفات آن مرحوم در فقه و اصول كه به طبع رسيده است،مى توان از رساله «لباس مشكوك »،«رساله لاضرر»و كتاب «وسيلة النجاة »نام برد.همچنين سؤال وجوابهاى استدلالى فقهى كه مرحوم حجة الاسلام آقا شيخ حسين حلى آنها راجمع آورى نموده،ولى تا به حال بهطبع نرسيده است.اخلاق و ملكات آية الله نائينى:
آية الله نائينى،توجه خاصى به تربيت نفس و تهذيب و آراستن آن به انواع فضايل اخلاقى داشت،نماز شب ايشان هيچ گاه ترك نمى شد،نه در حضر،و نه درسفر.هر كسى كه چند روزى ملازم ايشان مى گشت،حالات عرفانى و تعبدهاى خاص آن مرحوم را مشاهده مى نمود،ايشان را در درجه اعلى از وارستگى و تقوى و صلاح وارشاد و اخلاص مى ديد،گويا همه چيز در آن وجود جمع گشته بود:علم و فضل وشايستگى و آراستگى به كمال و رشد معنوى و فضايلاخلاقى و معنوى. در طول ساليان خدمتگزارى به جهان علم و مقام روحانيت،فردى از ايشان يك كلمه ناشايست نشنيده بود.او فردى نبود كه حق كسى را ضايع كند يا بى توجه به حقوق ديگران باشد.هرگز اوقات گرانبهايش را بيهوده صرف نمى نمود،او يا مشغول مباحثه مسائل علمى بود، و يا با شرح صدر و گشاده رويى در ميان مردم به گفت و شنود ورسيدگى به نيازها و مشكلات آنان اشتغال داشت،هميشه در مصرف،اقتصاد را رعايت مى نمودو در صرف بيت المال مسلمانان،روش زهد و تقوى و صرفه جويى را داشت تا آنجا كه مقدور بود،از سهم مبارك امام(ع)و ساير حقوق شرعيه استفاده خصوصى نكرده و هزينه زندگى شخصى را از درآمدهاى خويش تامين مى نمود.او نمونه بارزى از تقوى و صلاح و رستگارى بود،آن چنان كه نمونهبارزى از بلند انديشى در علم اصول و فقه به شمار مى آمد.
خدمات سياسى و اجتماعى او:
آن روزى كه مردم مسلمان ايران زير پاى شاهزادگان و درباريان قاجار در اطراف و اكناف كشور،پامال بودند و ملوك و پادشاهان و فرمانروايان،مالكين رقاب مردم بى پناه بودند،و مردم بى دفاع از خود صاحب اختيار و حركتى نبودند و عين الدوله ها وشمس الملوكها،شاه ناتوان و بى اراده را آلت دست خودخواهى و هوس بازى خويش قرار داده و تركتازى را به حد اعلاى خود رسانده بودند.در آن شرايط خفقان وخودسرى،تنها علماى بزرگ دينى بودندكه ناله هاى مردم را از دور و نزديك مى شنيدند و مى توانستند كمكى به حال آنان انجام دهند.آن چنان كه در تهران و تبريز وساير شهرها و بلاد،علماء به ناله هاى مردم پاسخ مثبت داده و خواهاناجراى قانون ونظم برگيرنده عدالت و قسط اسلامى شدند. به تعبير شادروان آية الله طالقانى: «فرهنگ و معلومات لازم در آن روزگار آن چنان در مردم ضعيف بود كه اگر ازعموم مردممى پرسيدند چه مى خواهند؟نمى توانستند جواب روشن و يكسان بدهند. گاهى مى گفتند بايد قوانين وضع و تدوين گردد و حدود تعيين شود،و گاهى اسيس «عدالت خانه »يعنى محل مراجعه و دادرسى عمومى را مى طلبيدند،ولى آنچه مورداتحاد و اتفاق كلمه بود،يك چيز بيشتر نبود و آن جلوگيرى از خودسرى و استبدادوتنظيم قانون و نظام نامه،به عبارت ديگر مشروطيت بود.» (2) آرى در چنين روزگار سياه و خفقان بود كه آية الله نائينى،آن فقيه دلسوز و آگاه،كتاب شريف «تنبيه الامة و تنزيه الملة »را نوشت و انواع استبداد و خودسرى وحكومت خودكامه پادشاهان مستبد را با منطق و حكمت،نشان داد و وظايف علماء وفقهاء را نسبت به دين و اوضاع جارى بيان نمود
و با تبيين فصول مختلف عهدنامه مالك اشتر حدود و اختيارات حاكم و حكومت اسلامى را نشان داد و اين كتاب باحاشيه و تقريظ دو تن از مراجع بزرگ و استوانه هاى فقه و فقاهت آن روز،زينت يافت و همانند دستور العمل و بيانيه حكومت اسلامىتلقى گرديد. آرى،دو مرجع مبارز و مجاهد آن روز،آية الله آخوند خراسانى و آية الله شيخ عبد الله مازندرانى بر آن كتاب تقريظ نوشتند و ماخوذ بودن اصل مشروطيت را از متن شريعت محمدى(ص)مورد تاييد و امضاء قرار دادند،به اين ترتيب گامى در راه برانداختن استبداد مطلق برداشته شد و هر چند ديرى نپائيد كه با دخالت اجانب وبيگانگان و توطئه و تلاش ستون پنجم و روشن فكر نمايانى مانند تقى زاده و ملكم خان و همدستان او،باز از مسير انقلاب خارج گرديد
و به تعبير خود ايشان،انگورى كه انتظار و اميد سركه بودن در آن منظور بود، يك باره «شراب »گرديد كه غير قابل استفاده مؤمنين بود.اين تعبير را يكى از بزرگان فقه و فقاهت روز،از خود آقاى نائينى نقل مى نمود. (3) ولى هر چه بود،با توجه به آن روزگار سياه،گامى به جلو و حركتى به سوى اسلامى و الهى شدن و عدالت اجتماعى بود. مرحوم آية الله نائينى در يكى از فصول كتاب نامبرده،با صراحت كامل چنين مى نگارد: «قلع شجره خبيثه شاه پرستى و ترويج علم و دانش و مرجعيت امور نوعيه را تابع لياقت و درايت قرار دادن،و ريشه چپاول و مملكت فروشى شاه پرستان را برانداختن،هدف است.ناچار تا شجره ملعونه استبداد برقرار و بنيان استعباد(بنده گرفتن)درمملكت اسلامى استوار است، سلب اين قوه و تبديلش به علم و دانش،از محالات است
،و مادامى كه حقيقت سلطنت و لايت بر حفظ نظم و به منزله شبانى گله بودن آن،به واسطه شدت در هوى پرستى بر شخص سلطان مجهول و سلطنتش را عبارت ازمشاركت با ذات احديت عزت كبريائه در مالكيت و قاهريت و فاعليت «ما يشاء»و عدم مسئوليت «عما يفعل »پندارد،و تمكين امت را از اين فرعونيت دوست خواهى شماردلا محالة به استيصال افراد آگاه،و تقويت دولت خواهان همت خواهد گمارد و مفاد«الملك يبقى مع الكفر و لا يبقى مع الظلم »بالعيان مشاهد و محسوس خواهدبود...» (4) او اين كتاب را در سال 1327 ه.ق،درست 18 سال پس از فتواى پر حادثه استادبزرگش ميرزاىشيرازى نگاشت و آن كتاب مبدا تحول و تغيير در نظام سلطنتى مستبددر ايران گرديد. علاوه بر كتاب مزبور،كتابهاى فقهى و اصولى و تقريرات درسى او،به نام «تقريرات نائينى »از پرخواننده ترين كتابهاى اصول است كه بارها مورد تجديد چاپ درايران و نجف گرديده است و شاگردان نامدار و دانشمندى از مكتب فقهى و حوزه اصولى او برخاسته اند كه هر كدام از مشعل داران علم وفقه و فقاهت مى باشند و حوزه درسى او يكى از پربارترين حوزه هاى درسىنجف اشرف بوده است.
انقلاب عراق و نقش آية الله نائينى:
در جنگ اول جهانى،دولت عثمانى به كمك دولت آلمان،عليه قواى انگليس وفرانسه وارد جنگ شد،دامنه جنگ به عراق كشيده شد و آن كشور اسلامى در معرض خطر و زوال قرار گرفت.در اين هنگام علماى شيعه مقيم عراق(كربلا و نجف)،اعلام جهاد نمودند و خود شخصاوارد جنگ گرديدند و در سنگرهاى اطراف بغداد به دفاع از مملكت اسلامى پرداختند. اين نيروى متشكل به رهبرى روحانيت مبارز،در طى مبارزات خود،شكستها وعقب نشينى هايى را به قواى انگليس دادند و از آنان اسير گرفتند،تا اينكه دولت عثمانى شكست خورد و قواى مجاهدين نيز رو به ضعف و انحلال نهاد و بالاخره پس از دوماه مقاومت در يك حمله سنگين و همه جانبه از انگليسها شكست خورده و ناگزير ازعقب نشينى شدند.در نتيجه مناطق شرقى عراق،به تصرف قواى انگليس درآمد ودست دولت عثمانى از عراق به كلى قطع گرديد.متعاقب آن،دولت انگليس،«ويلسون »انگليسى را به حكومت عراق تعيين نمود،اما مسلمانان عراق عليه اين امر،دست به قيام زدند.دولت انگليس ناچار براى فرو نشاندن احساسات مردم عراق،يك حكومت ائتلافى،مركب از رجال انگليس و عراق تشكيل داد و از مردم خواستند كه ضمن انتخابات عمومى،يك حاكم انگليسى را براى رياست دولتعراق انتخاب كنند. فتواى مرجع بزرگ آن روز شيعه،مرحوم آية الله حاج ميرزا محمد تقى شيرازى (5) مبنى بر اينكه مسلمانان حق ندارند غير مسلمان را براى حكومت خودانتخاب كنند،بار ديگر مسلمانان عراق را به قيام واداشت و در چندين شهر عراق تظاهرات دامنه دارى صورت گرفت. لكن با دخالت نيروهاى اشغالگر و سركوب آنان،تظاهرات فرو نشست و عده اى از علماء تبعيد و عده اى نيز بازداشت شدند.در اين بحران سياسى و در اين هنگام هنگامه ها كه دشمن از هر طرف به حوزه مسلمين يورش آورده بود
،رئيس مسلمانان و رهبر عاليقدر و مرجع تقليد آنان، ميرزاى شيرازى نيزوفات نمود و مرحوم «شيخ الشريعه اصفهانى »از علماء طراز اول نجف به جاى وى نشست و رهبرى انقلاب عراق را به عهده گرفت.هنگامى كه انگليسيها ثبات قدم علماى شيعه ايرانى را ديدند،ناگزير از انتخاب حاكم انگليسى صرف نظر كردند و به جاى آن تصميم گرفتند كه پادشاهاى كه به ظاهر مورد رضاى شيعه و سنى باشد،براى عراق تعيين كنند.مناسب تر ديدند كه «امير فيصل »سنى را كه از اهل حجاز بود،به سلطنت برگزينند.اماشيعه نسبت به وى احساس گرمى نداشته و او را تحميلى مى دانستند.
تبعيد مراجع شيعه به ايران:
در سال 1341 ه.ق،«ملك فيصل »كه قصد انجام انتخابات و تاسيس مجلس شوراى ملى را داشت،از فعاليتهاى انتخاباتى علماى شيعه،سخت به زحمت افتاد،چون اعتقاد علماى شيعه بر اين بود كه انتخابات زير نظر روحانيت صورت گيرد ونسبت به شيعيان عراق كه دو ثلث ملتعراق را تشكيل مى دادند،توجه بيشترى شود. اما ملك فيصل زير بار نمى رفت،لذا«آية الله شيخ مهدى خالصى »كه از علماى بزرگ عراق مقيم كاظمين بود،حكم تحريم انتخابات را صادر نمود.اين حكم را مرحوم آية الله نائينى و سپس آية الله سيد ابو الحسن اصفهانى(ره)امضاء نمودند و در اثر امضاى اين دو بزرگوار،سر و صداى عجيبى در عراق برپا شد و دولت عراق تصميم گرفت شيخ مهدى خالصى و سايرروحانيون طراز اول و سرشناس را كه مؤثر در اين امربودند،به ايران تبعيد كند. در اواخر سال 1341 ه.ق،تحت اقدامات و پوششهاى نظامى،تبعيد علماء به طرز فجيع صورت گرفت.آية الله نائينى،آية الله اصفهانى،آية الله خالصى و جمعى ديگر از اصحاب و شاگردان مبرز آية الله نائينى،مانند:آقا سيد جمال الدين گلپايگانى،سيد حسن تهامى بيرجندى،آقا سيد حسن بحر العلوم و آقا شيخ اسد الله زنجانى وجمعى ديگر از بستگان نائينى به صوبايران تبعيد و اخراج گرديدند. مردم متدين و مبارز ايران،تا از خبر ورود علماء و مراجع اطلاع يافتند،بى درنگ به استقبال آنان شتافتند،در قصر شيرين،كرمانشاه،همدان و قم،استقبال عظيمى از اين قافله تبعيد شده علم و فضيلت به عمل آمد.آية الله نائينى مدتى در كرمانشاه اقامت گزيد و پس از چندى،به سوى همدان حركت كردندو مدتى در آنجا به سر برده وسپس وارد قم گرديدند.آية الله نائينى در مدت ده ماه توقف خويش در قم،به تدريس و امامت جماعت اشتغال ورزيدند.قريب يك سال پس از تبعيد مراجع،درست درسال 1341 ه.ق بود كه ملك فيصل در اثر فشار مردم مسلمان عراق،توسط نمايندگان خود از علماء عذرخواهى كرد و درخواست بازگشت مجدد آنانرا به عراق نمود. علماء نيز براى خالى نگذاشتن حوزه علميه نجف،و ادامه مبارزات مردم مسلمان،تصميم برمراجعت گرفتند. آية الله نائينى،پس از بازگشت به عراق همچنان به پى گيرى امور اجتماعى واقدامات اصلاحى پرداخت و همانند يك رزمنده آگاه همواره خويش را مكلف به اصلاح امور مسلمانان و رفع نيازمنديهاى روحى و اجتماعى آنان مى دانست و در اين باره اقدام علمى و عملى و فكرىمى كرد.
وفات او:
او پس از آن همه خدمات به جهان علم و تقوى،و پس از عمرى زحمت وكوشش در راه تعليم و تربيت شاگردان مكتب توحيد و قرآن،شمع وجود اين عالم ربانى و فقيه نامدار اسلام،در26 جمادى الاول سال 1355 ه.ق،مطابق با 24 مرداد1315 ه.ش به رحمت حق پيوست و ممالك اسلامى را عموما،و ايران،عراق وپاكستان را خصوصا در سوگ خود گرياند و جهان اسلام فقيهبزرگوارى را از دست داد. (6) رحمت حق بر روانش باد و پيروان راهش فراوان1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 311. 2- پيشگفتار تنبيه الامة،ص 12. 3- متن اظهارات آية الله العظمى مرعشى نجفى در سال 1409 ه.ق. 4- اعيان الشيعه،ج 42،ص 257. 5- الثورة العراقية و رسالة الاسلام،شماره 1،سال 6. 6- شرح حال او را در:اعيان الشيعة،ج 42،ص 257- ريحانة الادب،مدرس تبريزى،ج 6،ص 127، پيشگفتار تنبيه الامة به قلم آية الله طالقانى- مجله نور علم و كتابهاى تراجم معاصر مى توانمطالعه نمود.