آنگاه كه خويشتن را در برابر كعبه مىيابيم بايد بدانيم بر خانهاى درآمدهايم كه خداوند متعال در قرآن كريم آن را خانه ويژه خود معرفى كرده است. هيچ كانونى بر رُبع مسكونِ گيتى وجود ندارد كه خداوند متعال آن را صرفاً از آن خويش شناسانده باشد جز كعبه و مسجدالحرام; كعبهاى كه نخستين خانه مردمِ خداجو و مايه هدايتِ مردمِ جهان و كهنترين كانونى است كه از ديرباز آزاد بوده و همواره نوين و پررونق و برخوردار از طراوت و نيز فرسايش ناپذير است.
خانه من (بَيْتى)
اين خانه در دو جا از قرآن كريم، «بيتِ مخصوصِ خدا» معرفى شده و صاحبِ بلامنازع آن; يعنى خداوند متعال مىفرمايد: «بَيْتى» (خانه من). در قرآن كريم هيچ كانونى را سراغ نداريم كه حضرت بارى تعالى با تعبير «بيتى» از آن ياد كرده باشد، جز كعبه كه علاوه بر عناوينِ ويژه ديگر، خانه منسوبِ به خودِ او است. شايد تعبير «بيتى» اشاره به همان نكتهاى باشد كه در }إنّ اوّل بيت وُضعِ للنّاس} بدان تصريح شده مبنى بر اين كه: چون خانه من است و من به همه مردم تعلق دارم، اين خانه نيز از آنِ همه مردم مىباشد; هرچند اضافه «بيت» به ياى متكلم ـ كه خداست ـ اضافهاى است تشريفى و خداوند در هيچ خانهاى نمىگنجد; ليكن اين وضع درباره هيچ بيت و خانهاى در قرآن وجود ندارد. فقط در دو مورد از آيات قرآن كريم درباره كعبه، تعبير «بيتى» بدين شرح به كار رفته است:* «... وَعَهِدنا اِلى اِبراهيمَ وَاِسماعيل أنْ طَهِّرا بَيتِىَ للطّائفين والعاكفين والرُّكَّعِ السُّجود». «ما به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و ساكنان وراكعانى ـ كه پيشانىِ خود را فروتنانه و در مقام تعظيم من بر خاك مىسايند ـ پاكيزه سازيد.»** «وَإذْ بَوَّأنا لابراهيم مَكانَ البَيت أن لا تُشْرِك بى شيئاً وَطَهِّر بَيتِى لِلطّائِفين وَالقائمين وَالرُّكَّعِ السُّجود». «وبه يادآور زمانى را كه براى ابراهيم، اقامت و استقرار در خانه (خود) را مهيا وفراهم كرديم، و با او قرار گذارديم كه: خانه مرا براى طواف كنندگان و به پاى خيزانِ پرستشگر و يا ساكنان و راكعانى كه در برابر عظمتِ من پيشانى خود را بر خاك مىسايند، پاكيزه گردان.»ابراهيم موظف شد خانهاى را كه صرفاً از آنِ خدا; يعنى در واقع از آن همه مردم شناسانده شده است، از هرگونه آلايشهاى ظاهرى و روحى پالايش كرده و پاكيزهاش گرداند. طى احاديث متعددى به آهنگ كنندگان اين خانه و زُوّار و ديدار كنندگان بيتالله الحرام، ذيل يادكردِ اين دو آيه، توصيه شده است كه با تن و بدنى پاكيزه و پوشاك و جامه لطيف و جان و دلى پالوده از هرگونه آلودگى و پليدى و پلشتى، بر اين خانه درآيند. امام صادق(عليه السلام) ذيل آيه «أَنْ طَهِّرا بَيتِىَ ...» فرمود: مشركان را از اين خانه بران و دور ساز. و همچنين فرمود: وقتى ابراهيم خانه خدا را بنا كرد، كعبه از دَم و نَفَسهاى مشركان كه با آن تماس برقرار مىكرد، به سوى خداشِكوه آورد. خداوند به كعبه خاطرنشان ساخت: آرام باش كه درآخرالزمان گروهى را كه خويشتن را نظيف و پاكيزه و با كام و دهانى كه دندانهايش خلال و مسواك خورده است، به سوى تو گسيل مىدارم، مسواكى كه از شاخههاى درخت برمىگيرند. آرى بايد دل را از هرگونه آلودگى به هنگام ديدار و درآمدنِ بر بيتالله الحرام پاكيزه ساخت و بايد با بيرون و درونى نظيف بر آن وارد شد. در كشف الاسرار آمدهاست:«وَطَهِّر بَيتِىَ; يعنى: (الكعبة على لسان العلم، وعلى بيان الإشارة، معناه: فرِّغْ قلبك عن الأشياء سِوى ذكرالله): ]وَطَهِّر بَيتِىَ، به زبان علم; يعنى كعبه، اما با بيان اشاره، مقصود اين است كه دل و جانِ خود را از هر چيزى ـ جز خدا ـ خالى و پاكيزهساز[ مىگويد: دل خويش را يكبارگى با ذكرِ من پرداز، هيچ بيگانه و غيرى را بدو راه مده كهدل پيرايه شراب مهر و محبت ما است; «القُلُوب أوانى الله فىالأرض، فأحبّالأوانى إلىالله أصفاها وأرقّها وأصلبها» «دلها ظرفها و گنجورهاى خدا در زمين هستند، محبوبترين ظرفها در پيشگاه خدا زلالترين و رقيقترين و ظريفترين و محكمترين و استوارترينِ آنها است» هر دلى كه از مكوّنات، صافىتر و بر مؤمنان، رحيمتر، آن دل به حضرتِ عزّت عزيزتر و محبوبتر است. دل سلطان نهاد تو است تا او را عزيز دارى و روى وى از كدورت هوا و شهوت نگاه دارى، و به ظلمت و شهوت دنيا آلوده نگردانى. به داود(عليه السلام) وحى آمد كه: «يا داود طهِّرْ لى بيتاً أسكنه»; «اى داود! خانه پاك گردان تا خداوند خانه به خانه فرو آيد». گفت: بار خدايا! چگونه پاك گردانم؟ گفت: آتشِ عشق در او زَن تا هرچه نَسَبِ ما ندارد سوخته گردد و آنگَه به جاروب حسرت بروب تا اگر بقيّتى مانده بود پاك بروبد. اى داود! از آن پس اگر سرگشتهاى بينى در راه طلبِ ما، آنجاش نشان ده كه خرگاه قدس ما آنجا است; «أنا عند القلوب المحمومة.» خانه خدا به گواهى احاديث، محاذى عرش الهى است; و قلب و دل مؤمن نيز عرش خدا است، با طوافِ كعبه، طواف دل را نبايد از دست نهاد، و هر دو را سزاست پاكيزه نگاهداشت. آنجا كه خداى را اقامتى است. و مقامى كه مىتواند از گنجايشى درخورِ اقامتش برخوردار باشد، قلبى است كه سرشار از ايمان و پاكيزه از هرگونه شوائب و مبرّى از هر نوع آلايش است; خداوند متعال مىفرمايد:«لا يَسَعنى أرضى ولا سَمائى ولكن يسعنى قلب عبدى المؤمن.» «زمين و آسمانم گسترهاش مرا پذيرا نيست و نمىتواند در خود جاى دهد; اما قلبِ بنده با ايمانم ظرفيت پذيرش مرا دارا است.»آلودهتنان و قلوبى كه از پلشتيهاى دنياوى و شركمدارى شسته و رُفته نيست، نشايد كه عرش خدا بوده و در مقامى كه محاذى عرش او است درنگى كارساز و اقامتى سعادتآفرين و شقاوتسوز را درپيش گيرد.