آيين مقدس اسلام به تمام اين افسانهها و خرافات خاتمه داد و قربانى را به عنوان مظهرى از مظاهر تقواى الهى و سپاس از نعمت و طاعت از فرمان خدا مقرر كرد و آن را به صورت فرصتى در احسان به فقرا و تهيدستان و نيكى به بينوايان خاطر نشان ساخت. قرآن كريم را به اين حقيقت، اشارتى است، آنجا كه مى فرمايد: 1 ـ «فَكُلُوا مِنْها وَأطعِمُوا البائِسَ الفَقيرَ»; «از اين قربانى بخوريد و به افراد بىنوا و تهيدست اطعام كنيد.»2 ـ «لَنْ يَنالَ اللهَ لُحُومُها وَلا دِماؤُها ولكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ» «گوشتها و خونهاى قربانى به خدا نمى رسد، بلكه اين تقواى شما است كه خدا در خور آن است كه به او برسد.»در آيه اخير، خداوند متعال ميان قربانى و تقواى قلوب، پيوند و ارتباطى را خاطر نشان مىسازد; تقوايى كه هدف نهايى مناسك حج است. اين مناسك و شعائر صرفاً رموزى است كه توجه ربّالبيت و خانه خدا و طاعت از او را گوياست و در لابلاى خود يادگارانى كهن از دوران ابراهيم(عليه السلام) و دعاهايى را كه آن حضرت خوانده بود در بردارد; يادگاران طاعت و انابه و توجه به خداوند از آغاز پيدايش «امّتِ مسلمه». بنابراين مناسك حج و دعا و نماز به صورت يك حقيقت سازنده بايد تلقى گردد. راههايى كه حاجى به عنوان «هدى» در پايان ايام احرام انتخاب مى كند رواست از آن سودمند گردد و اگر بخواهد مىتواند قبل از قربانى چون مركبى از آن استفاده كند، و از شير آن بنوشد تا به جايگاه خود; يعنىقربانگاه برسد و سپس به ذبح و قربانى آن دست يازد و از گوشت آن بخورد و به بائس فقير (تهيدستان وبينوايان) اعطا و اطعام كند. اين قربانىها كه قرآن كريم از آن ياد مىكند شعارى معروف و رايج در ميان جوامع مختلف به شمار مى رفت، منتهى اسلام آن را در روند صحيح و سازنده قرار داد چرا كه از رهگذر آن، توجه حاجى به سوى خداى يگانه بايد معطوف شود و ماسواى او را بايد جداً ناديده گيرد و در اين طريق راهى را جز راه رسيدن به خدا نپويد. 3 ـ «وَلِكُلِّ اُمَّة جَعَلنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسم اللهِ على ما رَزَقَهُم مِنْ بَهيمَةِ الأنعامِ فإلهُكُم إلهٌ واحِدٌ فَلَهَ أسلموا وَبشّر الُمخْبِتينَ. الّذين إذا ذُكرَ الله وَجِلَتْ قُلُوبِهِمْ والصّابِرينَ عَلى ما أصابَهُمْ والمُقيمي الصّلوةَ ومِمّا رَزَقناهُم يُنفِقُونَ». ترجمه آن را در ضمن گزارش زير مىبينيد: اسلام احساسها و روندها و راه و رسمها را به هم مأنوس و متحد مىسازد و رويكرد همه آنها را به خدا محدود مى گرداند. از همين جا به روند آفرينى در احساس و شعور و جنبش و عبادت و حركت و عادت در سوى اين وجهه يگانه عنايت دارد. با اين كار است كه زندگانى با صبغه عقيده و ايمان رنگ مى گيرد و بر همين اساس است ذبائحى كه نا بسمله و يا به نام غير خدا قربانى مى شوند حرام اعلام شده است و بايد حتماً نام خدا به هنگام قربانى آنها بر زبان آيد تا ياد خدا به عنوان هدف بارز و نمودار، تلقى گردد. و گويا اين قربانى كردن به آهنگ ياد خداوند انجام مىگيرد:«وَلِكُلِّ اُمَّة جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذكُرُوا اسم اللهِ على ما رَزَقَهُم مِن بَهيمَةِ الأنعامِ»; «براى هر امتى راه و رسمى را در عبادت مقرر كرديم تا به خاطر دامهايى كه خداوند به آنها ارزانى داشته خداى متعال را ياد كنند.»به دنبال اين سخن، قرآن كريم بر وحدانيت خدا تأكيد و آن را تأييد مىكند: }فَإلهُكُم إلهٌ واحِدٌ}; «پس معبود شما معبودى يگانه است.» آنگاه به تسليم و اسلام در برابر خداى يگانه فرمان مى دهد: }فَلَهُ أسلِموا} اين اسلام و تسليم، اسلام و تسليم اجبارى و اضطرارى نيست; بلكه اسلام و تسليم و اطمينان و آرامش است و به مجرد ياد نام خداوند، وَجَل و خشيت خدا درون و احساس آنان را متحرك و پويا مىسازد:«وبَشِّر الُمخبتين الذين إذا ذكر الله وجلت قلوبهم»; «به تواضع پيشگان نويد ده، آن كسانى كه وقتى از خدا، ياد مىشود قلوبشان سرشار از بيم و ترس مى گردد»و از سوى آنان اعتراض بر قضاى الهى در باره آنها وجود ندارد:«والصابرين على ما أصابهم»; «به آنچه بر آنها وارد مىآيد صبر و شكيبايى در پيش گيرند»و خداى را آنگونه كه سزاست عبادت مى كنند:«والمقيمى الصلوة»; «بر پادارندگان نمازند».و براى خاطر خدا در انفاق آنچه در اختيار دارند به هيچوجه بخل و دريغى را روا نمىبينند:«وممّا رزقناهم ينفقون»; «از آنچه به آنها ارزانى داشتيم در باره ديگران هزينه مىكنند».و بدينسان ميان عقيده و شعائر، پيوند بر قرار مىسازد و اين شعائر ريشه در عقيده دارد و بر آن مبتنى است. شعائر نيز تعبير و جلوهاى از اين عقيده و رمز و نشانه آن است. مهم اين است كه سراسر زندگانى و تحركات و جنبشهاى آدمى با چنين مايهاى عقيدتى رنگآميزى شود و توان و قدرت و نيز روند و راه و رسم او همبستگى يابند و روح و جان آدمى در ره گيريهاى گوناگون، دستخوش پريشى و از هم گسيختگى نشود. سر انجام به اين نتايج تاريخى و عرفانى مىرسيم كه قربانى، يك امر بىسابقهاى نبوده كه اسلام از نو آن را بنياد كرده باشد، از زمان ابوالبشر تا ظهور اسلام، شيوهاى بود كه مستمراً با انواع گوناگون، معمول و متداول بوده است. خداوند متعال براى هر امتى مناسكى را در قربانى مقرر فرمود و نيز مناسك ويژهاى در ايام مخصوص يا عبادات و اوامر و نواهى قالبى وقلبى و رياضتهاى بدنى و نفسانى رابنياد كرد. جمله }ليذكروا الله على ما رزقهم من بهيمة الأنعام} اشاره به آن دارد كه هدف همه عبادات و تمام انتفاعات و التذاذات، ياد كردن خدايى است كه بايد صرفاً او را مورد پرستش قرار داد. اگر عبادات انسان، گوناگون است نبايد سر از اختلاف و شكاف و كينه بر آورد، چون معبود شما در اين عبادات، يگانه است و اين حقيقت بايد انسانها را بر محور خود متحد سازد. «فله اسلموا» بايد منقاد و مطيع فرمان خدا بود تا جانهاى سالم از هر گونه آفات و بندهايى كه لجاج و عناد را موجب مىشود در خود بپرورانند. اينجاست كه بايدرسولخدا(صلى الله عليه وآله) به كسانى كه خويشتن را در برابر عظمت الهى حقير احساس مى كنند و در آنها نرمش و انعطاف و خشوع به هم مى رسد، مژدهو نويد دهد و نيز به كسانى كه گشاده دل و صابرند و بليّات را رهيده از جزع و شِكْوه و ناله به جان مىخرند و قضاى الهى را با آغوشى باز پذيرا هستند. صبر بدين معنا است كه انسان حالت عادى و نخستين خود را بپايد و از آن نگاهبانى كند و هيچ رويدادى چنان حالت رام و آرام را دگرگون و طاغى نسازد و با اقامه نماز توجه خويش را به خداوند استمرار بخشد و روزيهايى را كه خدا بدو ارزانى داشته است از رهگذر انفاق در اختيار ديگران قرار دهد و بدينسان نعمت و منت او را سپاس دارد. «پس فرمان او را بپذيريد و قربان را به شرك آميخته نسازيد»، «و بشارت ده اى محمد، فروتنان را به بزرگىِ آن سرا، يا ترسكاران را به رحمت بىمنتهى» يا «مژده ده مشتاقان را به سعادت لقاء كه هيچ مژدهاى از اين فرح افزاتر نيست» چون اينان خداى را از رهگذر قربانى هدى و نفس خود شناختند و خشيتشان فزونى گرفته است:هر كه را نور تجلى شد فزون خشيت و خوفش بود از حد برونلذا صبر را پيشه كنند و در شدايد ننالند: اگر به لطف بخوانى مزيد الطاف است و گر به قهر برانى درون ما صاف استدرون حج گزاران واقعى با تسليم شدن در برابر اوامر الهى زلال مى گردد و «فله أسلموا» را رمزى بايد دانست به چنين سلامت و صفاى روح و جان كه جز ره دوست نجويند و پوياى ماسوى الله نباشند.عاشقان را گر در آتش مى نشاند قهر دوست تنگ چشمم گر نظر از چشمه كوثر كنم و در مصايب به نزد كسى جز خدا شكوه نيارندآشنايان ره عشق اگرم خون بخورند ناكسم گر به شكايت سوى بيگانه رومو در سر نوشت آفرينى خدا هرگز نمى نالند: حافظ از جور تو حاشا كه بنالد روزى كه از آن روز كه در بند توأم دلشادمو بالاخره اين قربانى به چنان تقرّبى شگرف بارور مىشود و اين جستجو و فداكارى و درنورديدن در چنان بيابان و رسيدن به قربانگاه براى آرميدن دوست در كنار دوست ـ دوستى چون خليلالله ـ ضرورتى است كه از آن گزير و گريزى نيست:بىطلب نَتَوان وصالت يافت آرى كَىْ دهد دولتِ حج دست جز راهِ بيابان برده را
حلق و تقصير
حلق يعنى تراشيدن و ستردن موى سر، و يا تقصير يعنى چيدن مو يا ناخن از مناسك حج به شمار است كه بايد پس از قربانى كردن و رمى جمره عقبه انجام داد. آدم ابوالبشر(عليه السلام) با سر تراشيدن، مراسم حج را به پايان برده: از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود:«أمر جبرئيل أن ينزل بياقوتة من الجنّة فهبط بها، فمسح بها رأس آدم فتناثر الشّعر منه، فحيث بلغ نورها صار حرماً»(67): به جبرئيل فرمان رسيد كه ياقوتى از بهشت با خود فرو آورد، و او آنرا بر زمين فرود آورد، و به وسيله آن با سر آدم تماس بر قرار ساخته، و بر سر او ياقوت مذكور را گذراند، و در نتيجه موى سر آدم از هم پراكند و فرو ريخت و تا آنجا كه نور ياقوت. پرتو خود را مى گستراند و آن قسمت در محيط پيرامون خود را كه منور ساخت به صورت حرم در آمد. پيداست كه اكثر فقها حلق و تراشيدن سر را براى كسانى كه براى اولين بار، حج بر گزار مى كنند واجب مى دانند، بنا بر اين اينگونه افراد طبق فتاوى چنان فقهائى نمى توانند به تقصير و كوتاه كردن موى سر يا صورت ياناخن دست ياپا بسندهكنند اصولاً حلق داراى فضيلت بيشترى از تقصير مى باشد; از امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود: حلق و تراشيدن سر در حج از تقصير، افضل است; زيرا رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در حجةالوداع و عمره حديبيه، حلق رأس كرده و موهاى سر خود را تراشيد»(68). چنانكه از امام سجاد(عليه السلام) نيز روايت شده كه فرمود: «رسول خدا(صلى الله عليه وآله)براى كسانى كه تراشيدن سر را بر تقصير ترجيح دادند سه بار استغفار كرد، و براى كسانى كه به تقصير بسنده نمودند به يك بار استغفار و طلب آمرزش براى آنها اكتفاء كرد»(69). و رواياتى نظائر آن در كتب احاديث جلب نظر مى كند. اين كار يعنى حلق يا تقصير كه در منى و به قصد قربت و با بسمله و رو به قبله و از سمت راست جلوى سر انجام مى گيرد بهتر است چيدهشدهها در همان سر زمين زير خاك پنهان گردد، و اين عمل بر طبق روايات حاكى از آن است كه حاجى علاوه بر آنكه درون خود را از هر موانعى براى ذكر خدا مى پيرايد به پيرايش ظواهر نيز روى مى آورد و جمله «ليقضوا تفثهم»(71) را كه در قرآن كريم آمده است امام رضا(عليه السلام)تفسير فرمودند كه حاجى موظف است با چيدن ناخنها و چرك زدايى، (خويشتن را پاكيزه ساخته) و آنچه كه به خاطر محرم بودن نمى توانست آنرا از خويشتن دور سازد از خود طرد نمايد. از رهگذر حجى بدينسان نورانيتى در وجود آدمى پديد مى آيد كه گويا تازه از مادر زاده شده و پلشتيهاى گناه و نا فرمانيهاى كه از پيش بدانها دچار آمده است از وجود او رخت بر مى بندد.