در حریم کعبه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در حریم کعبه - نسخه متنی

سید محمد باقر حجتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بايد خانه خدا را در محاذى سمتِ چپِ بدن خود، به هنگام طواف قرار دهد و طواف خود را ميان كعبه و مقام ابراهيم برگزار نمايد. مستحب است طواف را با سكينه و وقار انجام دهد و گامهاى كوتاه بردارد و خود را تا مىتواند به كعبه نزديك سازد و بر روى «شاذروان» هنگامِ طواف گام ننهد; چرا كه «شاذروان» يعنى برآمدگى پايين ديوارههاى كعبه، جزئى از كعبه به شمار است. اگر ميسور بود در هر شوطى حجر الاسود را با نثار بوسه و دست كشيدن استلام كند و همه اركانِ كعبه: (ركن اسود، ركن شامى، ركن غربى، و ركن يمانى) بهويژه، ركن اخير را در آغوش گرفته و بدانها چنگ آورد. * با شروع طواف، وقتى به باب كعبه مىرسد، خويشتن را در كنار مظهرى از درگاه الهى احساس مىكند، در كنار چنين درگاهى است كه سزا است فقر و بينوايى و نيازمندىِ خود را در اين جايگاه به خداوند متعال عرضه دارد و همت خويش را در عرضِ حاجت بر فرازد و نيازى بس بزرگ و حاجتى سترگ را با حضرت بارى تعالى در ميان گذارد و به خدا عرض كند:«سائلك، فقيرك، مِسكينك ببابك، فتصدَّق عَليه بالجنَّة. أللّهمَّ البيت بيتك، والحَرَمُ حَرَمُك، والعبدُ عبدُكَ. وَهذا مقامُ العائذ المستجير بكَ من النّار، فأعتقنى و والدىَّ وأهلي وَوُلدى وإخواني المؤمنين مِنَ النّار، يا جوادُ يا كريم». «خدايا! خواهنده و گداى تو، فقير و تهى دستِ تو، مسكين و بىنواى تو در كنار درگاهِ تو براى درخواستِ حاجت آمده، پس بوستان بهشتى را به عنوان صدقه و موهبتى حاكى از صداقت، بدو ارزانى دار; و با اين عطا و بخشش بر او منت گذار. بار خدايا! خانه، خانه تواست. حَرَم، حرم تواست. وبنده، بنده تواست. اينجا پايگاه پناهنده و خواهان امان و زينهار از آتش دوزخ، آنهم به مدد تو است. پس من و پدر و مادر و خاندان و فرزندان و برادران با ايمانم را از اين آتش رهايىبخش; اى خدايى كه با جود و كرامتى»* آنگاه كه برابر ميزاب و ناودان مىرسد; يعنى به جايى مىرسد كه باران رحمت الهى با تجمع در بام كعبه از اين نقطه فرو مىريزد، بارانى كه ارزاق و نعمتهاى زمين مديون ريزش آن است و وسيله شست و شو از پليديهااست و دور ساختن ناپاكيها و ناپاكها است، چنين بخواند:«ألّلهمَّ أعتِق رَقَبَتي من النّار، وَوَسِّع عَلىَّ مِنَ الرِّزق الحَلال، وادرأ عنّي شرَّ فسَقة العَرب والعَجم وَشرَّ فَسَقةِ الجِنِّ والإنسِ». «بار خدايا! وجودم را از آتش دوزخ رهايى بخش و از روزىِ حلال برمن گسترده و فراوان گردان و شرِّ گناه پيشگانِ عرب و عجم و جن و انس را از من دور نگاهدار و از آسيبِ آنها مرا در حمايت خويش قرار ده.»* و در همانحال كه براى طواف، گامها را به جلو مىراند بگويد:«ألّلهم إني إليك فقير، وإنّي منك خائفٌ مُستَجيرٌ، فلا تُبدِّلِ اسمي و لاتُغيِّرْ جسمي» بار خدايا! تحقيقاً مرا به تو نياز است و مسلماً از تو بيمناك و به تو پناهندهام; پس اسم و رسمم را جا به جا نفرما و جسم و تنم را دگرگون مساز.» * و به هنگام رسيدن به ركنِ يمانى كه در خويشتن آمادگى بيشترى احساس مىكند، خداى را به اسمِ اعظمِ او ياد كند; چرا كه اسمِ اعظمِ او براى همه امور مهم، كار ساز و نيز گشاينده هرگونه مشكل و معضلى است، سزا است اين چنين خداى را بخواند:«ألّلهم إنّي أسألك باسمك الذي يُمشى على طَلَل الماء; كما يُمشى به على جُدَدِ الأرض، وأسألُك باسمك الَمخزون المَكنون عندَكَ، وَ أسألك باسمِكَ الأعظم الأعظم الأعظم، إذا دُعيتَ به أجَبتَ، وإذا سُئلتَ بِهِ أعطيتَ أن تُصلّي على محمّد وآل محمّد». «خداوندگارا! از تو درخواست مىكنم به آن نامى از تو كه بر امواجِ بلند آب چنان مىتوان راه در نورديد كه در جادههاى هامون و هموار. و از تو مىخواهم به آن نامى از تو كه نزد تو براى بشر نهان مانده و در خواستِ خود را با نامى از تو در ميان مىگذارم كه بسى بزرگ و بسى بزرگ و بسى بزرگ از بزرگتر است، نامى كه اگر بدان تو را بخوانند به در خواست كننده پاسخ مثبت مىدهى و اگر از رهگذر آن به درگاه تو روى آورند خواستههايشان را بدانان اعطا فرمايى. با اين نامها تو را مىخوانم كه بر محمد و خاندان او درود فرستى».و پس از آن هرگونه حاجتى كه دارد به خداوند متعال عرضه كند. * وقتى خود را نزديك «ركنِ يمانى» يافت، در هر شوطى آن را در آغوشش گرفته ببوسدش و بر پيامبر و خاندانش درود فرستد. و ميان اين ركن و ركنِ اسود ـ كه حجر الأسود بر آن نصب شده است و در آن جاى دارد، خير دنيا و آخرت ـ هر دو ـ را از حضرت بارى تعالى درخواست كند و بگويد: «ربّنا آتِنا فى الدُّنيا حَسَنة وفى الآخرة حسنة وقنا عذاب النّار»* در شوط هفتم در «مستجار» ـ كه نزديك ركن يمانى و محاذى باب كعبه استدرنگ كند، دستهايش را بر ديوار كعبه بگشايد و بگسترد، گونهها و شكمش را بر كعبه نهد و براى اين كه خاكسارى و تواضع خويش را به خداوند اظهار دارد و زبان به ناتوانى خويش بگشايد، با اين مقال با حضرت خداوندگار خويش گفتگو كند كه:«ألّلهم البيت بيتُك، والعبد عبدك، وهذا مقامُ العائذ بك من النار، ألّلهم انّى حَللتُ بِفنائكَ فاجعل قِراىَ مغفرتك، وهَب لى ما بينى و بينك واستوهبنى من خلقك» «بار خدايا! اين خانه، خانه تو است و اين بنده بنده تو است، و اينجا پايگاهى است كه به تو از آتش دوزخ از رهگذر آن بايد پناه بريم. پروردگارا! من بر حريمِ تو فرود آمدم و پذيرايى تو از من، آمرزشِ تو باشد، و آنچه ميان من و تو است براى من ببخشاى.»به دنبال اين دعا، هر چه از خدا مىخواهد با او در ميان نهاده و بر گناهانِ خود در برابر خداوندگارش اعتراف كند. و به دنبال دعا و درخواست و نيازِ خود همه عواملِ خوشبختى خود را از آنِ حضرت بارى تعالى دانسته و رهايى از آتش دوزخ را به عنوان آخرين درخواست و مهمترين حاجات به خدا عرضه دارد و با خدا كه برآورنده همه نيازها است اين حوائج را بدينسان در ميان گذارد:«ألّلهم مِن قِبَلِكَ الروح والرّاحة والفَرجُ والعافية. أللّهم إنّ عمَلى ضعيف فضاعِفْهُ لى واغفر لي ما اطَّلعت عليه منّي وخَفى على خلقك، أستجير بِكَ مِنَ النّار». «بار خدايا! رفاه و آسايش و گشايش و سلامت از ناحيه تواست، بارخدايا! تحقيقاً عمل نيكم كم رمق و ضعيف و ناچيز است آن را به نفع من دو چندان ساز و از اعمالِ بدى كه بدانها دست يازيديم و فقط تو بر آنها آگاهى و برخلقِ تو پنهان است در گذر، و به تو از آتش دوزخ پناه مىخواهم.»* و هر چه بيشتر دعا كند و فراوان از خدا در خواست نمايد. آنگاه به استلام «ركن يمانى» و ركنى كه حجر الاسود در آن قرار دارد روى آوَرد و بر آنها بوسه زند و طواف را با اين دعا به پايان بَرَد كه:«ألّلهم قنِّعني بما رَزَقتني وبارِك لي فيما آتيتني» «بار خدايا! مرا بدانچه ارزانى داشتى قانع و راضى گردان، و در آنچه به من عطا فرمودى بركت و فزونى به هم رسان.»* وقتى از طواف فارغ گشت، مقامِ ابراهيم را آهنگ نمايد و در آنجا دو ركعت نماز گزارد; البته مقامِ ابراهيم را به هنگام نماز پيش روىِ خود قرار دهد و در ركعتِ اول بعد از حمد، سوره توحيد و در ركعت دوم سوره جحد (الكافرون) را قرائت كند و پس از تشهد و تسليم، خداى را سپاس گويد و بر محمد و آل او درود فرستد و از خداوند متعال درخواست كند طوافِ او را به شرف قبول نائل سازد و آن را آخرين كار او قرار ندهد، بلكه بارها وى را به توفيقِ زيارتِ خانهاش و طواف برگردِ آن مفتخر گرداند و در مقامِ حمد و ستايش الهى و درود بر پيامبر و آلِ او و درخواستهايش، دعايى را اين چنين بخواند:«الحَمد لله بمحامده كلِّها على نعمائه كُلّها حتّى يَنتهي الحَمد إلى ما يُحبُّ و يَرضى. ألّلهم صلِّ على محمّد و آلِ محمّد، وتَقبّل منّي و طَهّر قلبي وزكِّ عملي». «سپاس از آن خدا با تمام انواع آن، سپاس بر تمام نعمتهايش (سپاسى كه به آنچه محبوب و مَرضىّ خدااست به فرجام رسد). بار خدايا! بر محمّد وآل او درود نثار فرما، و از من بپذير، و قلبم را از هر آلايشى پاكيزه گردان، و عملم را به بركات خود از هر پليدى و پلشتى، به رشد و نموّى رهيده از آفتى سترده ساز».بايد همه توان خود را در دعا به كار گيرد، آنگاه به سوى حجر الاسود به راه افتد و آن را استلام كرده، ببوسد و يا با دستِ خود در سوى آن نشان و اشارت رود، و آنچه پيشتر به خدا عرضه داشته تكرار كند. * بايد توجه داشت كه «طواف» يكى از اركانِ حج و عمره است كه اگر عمداً ترك شود حج و عمره شخص باطل و فاقد اعتبار و ارزش مىگردد; چنانچه از روى نسيان و فراموشى انجام نگرفته باشد مىتواند بعد از مناسك حج با قضا،آن را جبران نمايد. و اگر بازگشتِ به مكه و قضاى طواف، دشوار و مستلزم تحملِ مشكلاتى گردد، مىتواند ديگرى را به عنوان نايب خود در اين وظيفه انتخاب كند تا به جاى او طواف بهجا آورد. * چنانكه اشارت رفت «طواف به منزله نماز است; لذا بايد حجگزار، قلب خود را از تعظيم و خوف و رجاء و محبت سرشار سازد»(44) و بايدبداند كه اين طواف به سان تحيت و تهنيت به نخستين خانهاى است كه به منظور پرستش خداى يكتا بنا شده و تكريمى است به يكى از مظاهر توحيد و يكتا پرستى. و چون حاجى، كعبه و جلوهگاهِ معشوق و معبودِ خود را مىبيند، عاشقانه همچون پروانه گرد شمعِ مظهر حقيقى پاك كه خداى متعال است به گردش در مىآيد و آنقدر بر پيرامون اين شمع به گردش و پرواز روحى ادامه مىدهد تا بال و پر تمايلات عصبى به دنيا واِخْلاد و دلبستگى به آن بسوزد، و چون خاكستر در تند باد جماعت انبوهِ طائفين از پيرامون دل و جانش بپراكند و هر چه ناخالصى در وجودش راه يافته زدوده و سترده شود، و وجودش سراپا عشق به خدا گردد. حجر الاسود نقطه آغاز و مبدأ اين طواف است; استلام و تقبيل آن عبارت از كارى است كه از عشق و علاقه به مبدأ حقيقىِ عالم، يعنى آفريدگارِ جهان بازگو مىكند. امتى كه شبانه روز به صورتِ تكليفِ واجب و الزامى بايد پنج بار به سوى اين خانه كه عاليترين مظهر توحيد است نماز را اقامه كند شايسته مىنمايد با طواف پيرامون بنائى كه ابراهيم براى شرك زدايى و ترويج توحيد پىريزى كرده است اظهار ادب نمايد. مرحوم فيض كاشانى مىگويد: «بايد حاجى بداند در طواف، خود را به فرشتگان مقربى كه پيرامون عرش را احاطه كرده و برگردِ آن طواف مىكنند همانند ساخته است. نبايد تصور كند كه هدف از اين طواف آن است كه كالبد و بدن خود را پيرامون كعبه به گردش درآوَرَد; بلكه مقصود اين است قلبش از رهگذر ذكر و يادِ صاحبِ خانه به گردش و چرخش افتد تا ذكر جز به او ابتدا نشود و جز به او خاتمه نيابد; چنانكه طواف كننده طواف را از خانه و حجرالأسود آغاز و بدان ختم مىكند. آرى طواف، نشانگر اوج محبت و مُنتهاى عشق الهى در عبادت و پرستش است، و پيدا است كه اين طواف در تنگناى حركت فيزيكى و گردش صورى و ظاهرى و مادى محدود نيست، و بايد قلب و دل آدمى در پويش و گردش و در جستجوى خدا باشد. خانه خدا و طواف تن و اندام نمودارِ خدا و چرخش روح و دل مىباشد، و چنانكه اشاره خواهيم كرد. طواف تن و اندام در عالمِ شهود نردبانى است به عالم غيب و ملكوت. نكته قابل توجه در انجامِ اين فريضه پرشور، كه جلوه و نمايانگرِ كمالِ عبوديت و بندگى و محو شدن در جمال ربوبى است، اين است كه در ميانِ جمع و انبوه انسانها برگزار مىشود. طوافِ جمعى جلوهاى است از تجمع و همبستگى مردم با يكديگر تا به مددِ قلبهاى پاكى كه با اصحاب و خداوندگارانِ آن با او همراهى مىكنند بتوان در پيشگاه پروردگار قربى به هم رسانده و خواستههاى او در كنارِ جمع به استجابت و پاسخ مثبت بارور شود; و با سپردن خود به انبوه طائفان در گردابِ انسانيت محو شده و با از خود گذشتن و به جمع پيوستن، خداى را باز يابد. طواف نمايشى است از عبادتِ جمعى كه بايد طائف، خويشتن را ناگزير از هماهنگى با برادران ايمانى خود ساخته و از تك روى بپرهيزد، تن را از تنهايى و استقلال برهاند; چنانكه بايد دل را از استبداد و انزوا از ديگران رها سازد. او نمىتواند در جهتِ مخالفِ با ديگران بچرخد چنانكه نمىتواند راهى براى خود در جهتِ مخالفِ ايده آنان بپويد. اين حركت موزون و زيبا و دل انگيز و سامان يافته، هشدارى به مسلمين است كه تجمع و همبستگى و همرهى را در هيچ امرى از امور زندگانى مورد غفلت قرار ندهند كه تفرقه وتكروى، آنان را طعمه گرگان خونخوار قرار داده و دشمنانِ سوگند خورده قرآن و اسلام چون لاشخوران و كفتارانى بر سر اين طعمه روى آورده و آنها را از هم دريده و كيانِ اسلام و مسلمين را در معرض ضعف و نابودى قرار مىدهند. طواف پيرامون «بيت عتيق»، خانه آزاد و آزاد كننده انسان از هر اسارتى، انجام مىگيرد; خانهاى كه هيچ جبارى نمىتواند آنرا مقهور و مغلوب سازد; خانهاى كه خدا براى ابد آنرا از ويرانى و فرسودگى نگاهبان است، و همواره معمور و آبادان ـ از زمان ابراهيم و تا هميشه ـ و رهيده و آزاد از هر گزند و آسيبى است. مردمى كه گرد چنين خانهاى دوش به دوش يكديگر هر ساله به طواف مىپردازند نبايد آسيب و گزندى بر آنها وارد شود و مغلوب و مقهور دشمنانشان واقع شوند. مگر اين شعارها ومناسكِ دينى بدون هدف و آرمانهاى سازندهاى تشريع شده است. اين بيت از هر جهت عتيق است، خانهاى بس كهن كه هرگز ويرانى بدان راه نيافت و براى هميشه بدان راه نمىيابد. مرحوم طبرسى مىگويد: بيت عتيق، يعنى كعبه; از آنرو به «بيتِ عتيق» نامبردار شده، چون: ـ هيچ بندهاى مالك آن نمىگردد، و از اينكه به تملك احدى در آيد آزاد مىباشد. ـ يا از آن جهت، از اينكه هر جبارى توانمند بتواند آنرا ويران سازد آزاد و مصون است، و كسى را ياراى آن نيست كه بدان آسيبى وارد سازد و هيچ جبارى قبل از پيامبر(صلى الله عليه وآله)، آهنگ تخريب و براندازى آن ننمود مگر آنكه خداوند آنرا هلاك و نابود ساخت. و اينكه حجاج آنرا ويران كرد و بار ديگر آنرا بنا نمود از بركت پيامبر ما(صلى الله عليه وآله)دچار هلاك نگرديد; زيرا خداوند سبحان به بركت اين خانه، امت اسلامى را از استيصال و درماندگى ايمن فرموده است. ـ گويند از آنجهت «بيت عتيق» نام دارد، چون از طوفان در زمان حضرت نوح(عليه السلام)مصون ماند، در حالىكه همه نقاط گيتى جز اين خانه دستخوش غرق گشت. ـ و يا آنكه چون كهن و قديمى است «بيت عتيق» نام گرفت; زيرا نخستين خانهاى است كه خداوند متعال آنرا پى نهاد و آدم ابوالبشر ساختمان آنرا بنياد كرد، آنگاه حضرت ابراهيم(عليه السلام) بازسازى آنرا به عهده گرفت. ابوالفتوح رازى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ گويد: براى آن «عتيق» خواندند آنرا كه: ـ آزاد است، و هرگز مملوك نشود، و آنرا مالك نَبوَد از آدميان. و مجاهد نيز همين گفت. ـ ابن زيد گفت: براى آنكه قديم است; و قديم «عتيق» بُوَد و ديرينه در عتْق و قِدَم او آن است كه }هُوَ أوّلُ بيت وُضِعَ للنّاس} و يقال: «سيفٌ عتيقٌ و دينارٌ عتيقٌ». ـ بعضى دگر گفتند: براى آنكه بر خداى، كريم است «لكرمِ أمّته على الله. و العِتقُ، الكرم» عتق، كَرَم باشد. من قولِهِمْ: «فَرَسٌ عتيقٌ» أى كريمٌ. ـ و امام باقر(عليه السلام) گفت: «براى آنكه آزاد بود در ايام طوفان نوح; چون همه جهان غرق شد». بنابراين «بيت عتيق» مظهر هر گونه آزاديها و رهايىها و آسيب ناپذيريها وداراى سابقهاى ديرينه و ريشهدار تا زمان حضرتِ آدم(عليه السلام)است; طواف بر گرد چنين بيتى بايد امتى آزاده و آسيب ناپذير رسازماندهى كند و بايد از حقيقت نهفته در اين بيت براى رهايى از يوغ استعمار و استدمار الهام گيرد; بايد اين امّت به گونهاى سامان يابد كه هيچ قدرت و نيرويى حتّى خيالِ تجاوز به حريمش را در سر نپروراند و هرگز نتواند ضعف و زبونى او را موجب گردد. بايد اين طواف را با توجه به هدفى كه در آن وجود دارد و نكات و لطايفى كه بيت و كعبه حامِل آنها است برگزار كرد، صرفاً گردش و چرخش فيزيكى نباشد، بُعدهاى متافيزيكى را بايد در هر گامى كه به هنگام طواف نهاده مىشود در مدّ نظر گرفته و آنرا در محيط انديشه خود زنده كرد. اسلام امتى را درخواست مىكند كه تسلط نا پذيراند }لن يَجعَل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا}.(47) چرا ما با داشتن چنين رموز و نكات و سمبلهاى گويا وسازنده در جهانِ اسلام، شاهد بردگىِ حتى دولتمردانِ آن باشيم، دولتمردانى كه عبيد و بردگانى مزدرسان به اربابانِ خود هستند. واقعاً شرم آور است امتهاى اسلام با داشتن ثروتهاى سرشار روزمينى و زيرزمينى بدينسان كه مىدانيم در فقر و ضعف وزبونى به سر مىبرند، و با داشتن «بيت عتيق» وآزاد و آزادى بخش، اين چنين در استيصالِ ساخته استعمارِ استدمارپيشه، با زندگانىِ اسفآورى سر و كار داشته باشد. بارى، فيض كاشانى مىگويد

«ونيز بايد بداند طوافِ برخوردار از شرافت و كرامت، همان طوافِ قلب در پيشگاه حضرتِ ربوبى است و خانه خدا; يعنى كعبه نمونه و مظهرى است پديدار در عالم مُلك براى حضرت ربوبى كه چون در عالم ملكوت است با چشم سر رؤيت نمىشود، چنانكه بدن نمونهاى ظاهر در عالم شهادت براى قلبى است كه چون در عالم غيب است با ديدگان، قابل رؤيت نيست و عالم مُلك و شهادت به سوى عالم غيب و ملكوت ـ براى كسانى كه در براى او گشوده شده است ـ راه دارد». «در اشاره به همين مقايسه آمده است: بيت المعمور در آسمان، در مقابلِ كعبه قرار دارد; و طوافِ فرشتگان در بيت المعمور مانند طوافِ انسان بر گرد كعبه است، و چون پايه و درجه اكثر مردم از انجام طوافى اين چنين، نارسا است مأمور شدند حتى الامكان طوافِ خود را همانند فرشتگان سامان دهند، و به آنها وعده دادند: «هر كسى خود را شبيه گروهى سازد با آنان محشور خواهد شد». «اما استلام حجرالاسود، بايد گفت كه حجر به منزله دست راست خدا است. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: حجر را استلام كنيد، زيرا دستِ راست خدا در ميان خلق است كه با خلق به وسيله آن مصافحه مىكند همانگونه كه عبد و بندگان خدا با هم مصافحه مىكنند». ذكر اين نكته در پايانِ بحثِ مربوط به طواف ضرورى است كه مخالفانِ اسلام موضوعِ كعبه و حجر الاسود را بهانهاى براى حمله و انتقاد قرار دادهاند; و مىگويند: احترام به كعبه و حجر الاسود بازمانده افكار و انديشه بت پرستى است! در حالى كه آنان از حقايقِ مسلّمِ تاريخ در بى خبرى به سر مىبرند و يا تعمّداً اين حقايق را ناديده مىانگارند; با اين كه همين ياوه گويان درباره گورِ سرباز گمنام ـ كه مظهر وظيفه شناسى و فداكارى است ـ انواع و اقسام تشريفات و مراسم را به اجرا درمىآورند، و احترام فراوانى درباره آن معمول مىدارند. علاوه بر اين در اكثر شؤونِ زندگانى، به بسيارى از موهومات پاى بند هستند. ما مىدانيم كعبه و حجر الاسود، مظهر مبارزه با شرك و نبردِ با پس ماندههاى بتپرستى و جنگِ با موهومات به شمار مىرود. و به قاطعيت مىتوان گفت كعبه و حجر الاسود بازمانده آثار توحيد ويگانه پرستى است كه از زمانِ ابراهيمِ بت شكن و شرك ستيز تا كنون به عنوان نمودار توحيد مورد احترام يكتا پرستان بوده و هست. به تاريخ نيز بايد مراجعه كرد كه عربهاى قبل از اسلام از مواد و اشياى گوناگون بت و معبودى مىپرداختند; در حالى كه كعبه و حجر الاسود تنها چيزهايى بودهاند كه به دور از جنبه الوهيتِ شرك آميز قرار داشتند، و هيچ عربى قبل از اسلام آندو را به هيچوجه به عنوان معبود يا بت، موردِ پرستش قرار ندادهاند. آيا اسلامى كه با بت پرستى نبرد را آغاز كرده و سخت مخالفِ بت پرستى جاهلى بوده مىتوان آن را آيينى برشمرد كه از شرك و بت پرستى تأييد به عمل آورده است؟! هيچ تاريخى اين سخن ياوهگويان را نه تنها تأييد نمىكند، بلكه با توجه به تعاليم قرآنى ـ كه سراسر آن به سوى توحيد و نابودسازى شرك نشان رفته ـ آن را تكذيب مىنمايد. بايد گفتارِ اين معاندان يا نادانان را مانند ساير سخنانشان در باره اسلام كاملا تهى از واقعيت تلقى كرد. * استلام حجر و بوسيدن و تماس با آن نبايد موجب آزار ديگرانگردد: علىرغم آنكه روى مسأله استلام از رهگذر تقبيل يا دست كشيدنِ روى آن مؤكداً توصيه شده است بايد در اداى اين وظيفه، مسأله مهم ديگرى را كاملا در مد نظر قرارداد. اصولا طواف و همه مناسكِ ديگرِ حج بايد به گونهاى برگزار شود كه ايذاء و مشكلى را براى ديگران موجب نگردد. معمولا در موسمِ حجِ تمتع، تراكم جمعيت در دوره معاصر بسيار چشمگير و بىسابقه است. قهراً اصلِ طواف بادشواريهايى روبهرو است تا چه رسد به آنكه حجر را با بوسهزدن و يا دست كشيدن، استلام كنيم. و بنابراين نبايد با اصرار بر اين كار، موجبِ فزونى رنجه و آزارِ ديگران شويم، و به كارى مطلوب دست يازيم كه به خاطر آن كارى مطلوب تر را ـ كه عبارت از آزار نرساندنِ به ديگران است ـ از دست نهيم. در چنين شرايطى بهتر آن است كه به اشاره در امر استلام بسنده كنيم، و حج ابراهيمى را با طرزى خوش آيندتر به جاى آوريم. احاديث وارده از اهلالبيت(عليهم السلام) نيز ما را به همين امر رهنمون است كه حجاج خسته و فرسوده را، كه اجراى مراسم عادىِ حج آنها را كمتوان مىسازد ، با اصرار بر يك امر مستحب فرسودهتر سازيم. معمولا در حدود حجر الاسود فشار و تنشِ جمعيت به خاطر لمس و تقبيل حجر الاسود به اوج خود مىرسد كه احياناً به دشنام و ناسزاگويى پارهاى از آنها منجر مىگردد. عليهذا بايسته است تا مىتوانيم در انجام مناسك حج از آزار و ايذاء ديگران بكاهيم، آزار و ايذائى كه بسيار نا ستوده و نامطبوع و حتى گاهى بهانه به دست دشمنان اسلام مىدهد كه امتش در مواردى جزئى از مراسمِ مستحبِ حج، مشكلاتى غير قابل جبران را به ارمغان مىآورند. مرحوم كلينى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ آورده است: مردى به نام ابن ابى عوانه ـ كه در لجاج و عناد نسبت به اهلالبيت(عليهم السلام)، شهره بود و هر وقت امام صادق(عليه السلام) و يا يكى از بزرگان آل محمّد(عليهم السلام) بر مكه در مىآمد به استهزاء و ايذاء او روى مىآورد. آنگاه كه امام صادق(عليه السلام)سرگرم طواف بود خود را به آنحضرت رساند و گفت: ابا عبدالله! رأى تو در باره استلامِ حجر چيست؟ پاسخ داد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) حجر را استلام مىكرد. ابن ابى عوانه گفت: ترا به هنگام طواف نديدم كه حجر را استلام كنى؟ حضرتشان فرمودند: «أكره أن أوذى ضعيفاً أو أتأذّى»; (براى من خوش آيند نيست فردى ضعيف و كم توان را بيازارم و يا خود نيز به خاطر ]چنين كارِ مستحبى [آزار بينم). ابن ابى عوانه گفت: تو خود مىپذيرى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) حجر را استلام مىكرد; لكن خود از آن امتناع مىورزى؟ امام صادق(عليه السلام) فرمود: «نعم; ولكن كانَ رسولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) إذا رأوه عرفوا له حَقَّهُ، وأنا فَلا يَعرِفُون لي حقي»:(49) (آرى; لكن وقتى مردم، رسول خدا(صلى الله عليه وآله)را در حال طواف مىديدند حق او را مىشناختند و رعايتِ حالِ او مىكردند، و حريمى براى آنحضرت براى تقبيل و استلام حجر به وجود مىآوردند، نه كسى را آزار مىرسانْد و نه خود آزار مىديد. و من به گونهاى مراسم طواف را برگزار مىسازم كه مردم حق مرا نمىشناسند، لذا از تقبيل و بوسيدن حجر يا تماس نزديك با آن خوددارى مىكنم تا مردم را نرنجانم و خود نيز رنجه نگردم). محدث نورى ـ رحمة الله عليه ـ مىنويسد: امام صادق(عليه السلام) را مردم ديدند كه طواف را به طور عادى و طبيعى برگزار مىكند، و براى نزديك شدن به حجر الاسود تلاش و كوششى از خود نشان نمىدهد. رفتار و شيوه عمل آن حضرت در امر طواف سؤال برانگيز شده بود، لذا از آنحضرت پرسيدند پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)از نزديك با دست كشيدن به حجر الاسود با آن تماس برقرار مىكرد و آنرا بدين شيوه استلام مىنمود؟ امام صادق(عليه السلام) پاسخ داد: «يُفرّج له، وأنا لا يُفرّجُ لى»;(50) (براى آن حضرت راهرا براى چنين تماسِّ نزديكى مىگشودند; اما من در شرايطى طواف را برگزار مىكنم كه راهى را فراسويم به حجر الاسود باز نمىگذارند) لذا از استلامى اين چنين صرف نظر كرده و بر بارِ مشكلات و دشواريهاى مردم و خود اضافه نمىكنم، و مصلحتِ جمعى را بر مصلحتِ شخصى ترجيح مىدهم. و قاعده باب «تزاحمِ مصالح» مقتضى است كه مصلحت فرد، فداى مصلحت جمع گردد.

/ 15