ثمرات زهد
خير و بركتى كه از زهد برمى خيزد همه وجوه زندگى آدمى را در بر مى گيرد و او را به كمالات فردى و اجتماعى و سياسى متصف مى سازد، چنانكه در سخنان نورانى پيشوايان معصوم (ع ) ثمراتى شگفت براى زهد وارد شده است كه اين حقيقت را تبيين مى كند.علم ، حكمت ، بصيرت ، هدايت علم حقيقى و حكمت نورانى كه صنع خداست و روشن و روشنگر است ، در دلى ظهور مى كند كه به زهد آراسته شده باشد، چنانكه در موعظه رسول خدا(ص ) به ابوذر غفارى (ره ) آمده است :يا اباذر! ما زهد عبد فى الدنيا الا اثبت الله الحكمة فى قلبه ، و انطق بها لسانه .(449) اى اباذر! هيچ بنده اى در دنيا زهد پيشه نكرد مگر آنكه خداوند حكمت را در دلش جاى داد و زبانش را به آن گويا ساخت .رفع كورى و ظهور بينايى و دريافت حقايق هستى جز به زهد فراهم نمى شود و تا مانع اصلى كمال (دنيا) پس زده نشود، علم حقيقى و هدايت و بصيرت روى نمى كند، چنانكه على بن ابى طالب (ع ) از رسول خدا(ص ) روايت كرده است كه فرمود:من زهد فى الدنيا علمه الله تعالى بلا تعلم و هداه بلا هداية و جعله بصيرا و كشف عنه العمى .(450) هر كه در دنيا زهد پيشه كند، خداى متعال به او علم بى تعلم و هدايت بى واسطه عنايت كند و او را بينا سازد و كورى اش را برطرف نمايد.آرامش ، آسودگى ، بى نيازى ، آزادى آرامش و آسودگى و بى نيازى حقيقى جز با زهد فراهم نمى شود كه همه اضطرابها، دغدغه ها و نگرانيها از دنياست ، زيرا دنيا به هر ميزانى كه در دل آدمى جاى گيرد به همان ميزان وابستگى و پريشانى خاطر و اندوه و نگرانى به بار مى آورد و با پشت كردن به دنيا همه اينها زدوده مى شود. پيامبر اكرم (ص ) فرموده است :الزهد فى الدنيا يريح القلب و البدن ، و الرغبة فى الدنيا تطيل الهم و الحزن .(451) زهد در دنيا موجب راحت و آرامش قلب و بدن است و شيفتگى در آن موجب دراز شدن پريشانى و اندوه است .امام صادق (ع ) نيز در اين باره فرموده است :الرغبة فى الدنيا تورث الغم و الحزن و الزهد راحة القلب و البدن .(452) شيفتگى در دنيا مايه غم و اندوه است و زهد در دنيا آسايش جسم و جان است .هر كه خواهان آزادى حقيقى است بايد آن را در زهد بجويد زيرا تا انسان از خود و دلبستگيهايش آزاد نشود، طعم آزادى حقيقى را نخواهد چشيد. زهد آدمى را از اسارت خود آزاد و وارسته مى سازد و در نتيجه از همه اسارتهاى دنيايى آزادش مى گرداند. پيشواى آزادگان ، على (ع ) فرموده است :من زهد فى الدنيا اعتق نفسه .(453)هر كه در دنيا زهد بورزد، خود را آزاد ساخته است .اصلاح ، قوت ، عزت ، عظمت اصلاح حقيقى امور و كسب قوت و عزت و عظمت در سايه زهد است ، زيرا منشاء تباهى و ضعف و ذلت و انحطاط دنياست و هر كه از بندگى دنيا به درآيد و به حقيقت هستى تكيه نمايد به همه والاييها دست مى يابد. پيامبر اكرم (ص ) درباره اصلاح و افساد امور مسلمانان و عظمت و انحطاط ايشان فرموده است :ان صلاح اول هذه الامة بالزهد و اليقين ، و هلاك آخرها بالشح و الامل .(454) صلاح و درستى اين امت در ابتدا با زهد (اعراض از دنيا) و يقين (به آخرت ) بود و هلاكت و نابودى اش در پايان به بخل و آرزوست .روزى كه مسلمانان به دنياى دون پشت كردند، عزت و عظمت به آنان روى كرد، و چون در پى دنيا روان شدند و به يكديگر بخل ورزيدند و هر كس جز به خود و دنياى حقير خويش نينديشيد و دلداده پستيها شدند، به زبونى و انحطاط كشيده شدند كه قدرت حقيقى با پشت كردن به دنيا روى مى كند، نه با پشت دادن به دنيا.هر كه او دنياى دون را كم گرفتهمچو صبح از صدق خود عالم گرفت (455)اصل تعقل به كارگيرى عقل و استفاده از آن تعقل ناميده مى شود؛(456) و اساس تربيت صحيح و تعقل است كه آدمى با تعقل آيات حق را درمى يابد و به كمالات الهى متصف مى شود.و كذلك يبين الله لكم آياته لعلكم تعقلون .(457)بدين گونه ، خداوند آيات خود را براى شما بيان مى كند، كه تعقل كنيد.شاءن عقل
عقل موهبتى است الهى و نورى رحمانى كه پيامبر درونى انسان شمرده مى شود،(458) و به حسب ذات مايل به خيرات و كمالات و خواستار عدل و احسان است . اين عقل ملاك تكليف و ثواب و عقاب است ؛ و بدان حق از باطل ، و خير از شر، و راه از بيراهه تميز داده مى شود؛ و به وسيله آن زشت و زيبا، و كمال و پستى ، و راستى و نادرستى تشخيص داده مى شود.(459) عقل نورى است كه در پرتو آن خداوند پرستيده مى شود و بهشت به دست مى آيد. شخصى از امام صادق (ع ) پرسيد: عقل چيست ؟حضرت فرمود:العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان .(460)عقل آن چيزى است كه خداى رحمان بدان پرستش شود و بهشت بدان حاصل شود.آن شخص گويد: گفتم : پس آنچه معاويه داشت چه بود؟ فرمود:تلك النكراء، تلك الشيطنة ، و هى شبيهة بالعقل و ليست بالعقل .(461) آن نيرنگ است ، آن شيطنت است ، آن شبيه عقل است ولى عقل نيست .
عقل مى دانى چه باشد اى پسر
عقل مى دانى چه باشد اى رفيق
آنكه برهاند تو را از هر مضيق (462)
آنكه باشد سوى جنت راهبر
آنكه برهاند تو را از هر مضيق (462)
آنكه برهاند تو را از هر مضيق (462)
تربيت عقلانى
اگر انسان تربيت عقلانى بيابد و اهل تعقل شود و به نداى عقل خود گوش فرا دهد و به آنچه در نتيجه تعقل بدان مى رسد عمل كند اهل سعادت مى شود. خداوند از زبان اهل دوزخ اين حقيقت را چنين بيان فرموده است :و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير.(467) و گويند: اگر شنيده (و پذيرفته ) بوديم يا تعقل كرده بوديم ، در ميان دوزخيان نبوديم .مراد از سمع ، استجابت دعوت فرستادگان الهى و التزام به مقتضاى سخن ايشان است كه خيرخواهان امين اند، و منظور از عقل ، التزام به مقتضاى دعوت بحق ايشان است تا در آن تعقل كنند و به راهنمايى عقل دريابند كه دعوت آنان حق است و انسان بايد در برابر حق خاضع باشد. پس دوزخيان مى گويند كه اگر ما در دنيا فرستادگان الهى را در نصايح و مواعظشان اطاعت كرده بوديم ، يا در حجت حق آنان تعقل مى كرديم ، امروز در زمره اهل جهنمى كه مخلد در آتشند نمى بوديم .(468)انسان با تعقل هدايت مى يابد و با تعقل خود را در مسير هدايت نگه مى دارد و شاءن تربيتى فرستادگان الهى اين بوده است كه پوشش عقلها را پس بزنند و مردمان را تربيت عقلانى كنند تا پيروى درست و سلوك حقيقى تحقق يابد. امير مؤ منان (ع ) فرموده است كه خداوند هر چند گاه فرستادگانش را در ميان مردم برانگيخت ، و پيامبرانش را به سوى ايشان پى در پى روانه داشت تا اجراى پيمانهاى فطرى را از آنان بخواهند، و عقلهاى دفن شده را برانگيزند.(469)چون عقل برانگيخته شود و انسان تربيت عقلانى بيابد، حق را تشخيص مى دهد و پيامبران الهى را اطاعت مى كند و آدمى را به سعادت مى رساند. امام صادق (ع ) به هشام بن حكم از اصحاب گرانقدر خود كه متكلمى بى بديل بود،(470) فرمود:يا هشام ، ان الله تبارك و تعالى بشر اهل العقل و الفهم فى كتابه فقال : فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولوا الالباب .(471)...(472) اى هشام ، خداى تبارك و تعالى صاحبان عقل و فهم را در كتاب خود مژده داده و فرموده است : پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرامى دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند.انسان با تربيت عقلانى مى تواند به تمييز برسد، يعنى توان جدا كردن حق و باطل را بيابد و عقل نقشى غربال كننده داشته باشد. استاد شهيد مرتضى مطهرى مى نويسد:از اين آيه و حديث كاملا پيداست كه يكى از بارزترين صفات عقل براى انسان همين تمييز و جدا كردن است ؛ جدا كردن سخن راست از سخن دروغ ، سخن ضعيف از سخن قوى ، سخن منطقى از سخن غير منطقى ، و خلاصه غربال كردن . عقل آن وقت براى انسان عقل است كه به شكل غربال دربيايد، يعنى هر چه را كه وارد مى شود سبك سنگين كند، غربال كند، آنهايى را كه به درد نمى خورد دور بريزد و به دردخورها را نگاه دارد.(473)تربيت عقلانى بايد انسان را به تشخيص درست برساند، به گونه اى كه بتواند مصالح و مفاسد را بخوبى تميز دهد و خير و صلاح را برگزيند. تلاش تربيتى همه اولياى خدا در همين جهت بوده است . در حديثى از حضرت مسيح (ع ) چنين نقل شده است :خذوا الحق من اهل الباطل و لاتاءخذوا الباطل من اهل الحق ، كونوا نقاد الكلام .(474) حق را بگيريد هر چند از اهل باطل ، و باطل را مگيريد هر چند از اهل حق ، سخن شناس و سخن سنج و تميز دهنده باشيد.تربيت عقلانى آدمى را مقتضاى دريافت حقايق هستى مى كند، زيرا عقل واسطه دريافت حقايق و بهترين وسيله زندگى مادى و معنوى و تكامل روانى و روحى و پيوند انسان با ملكوت هستى است . امام صادق (ع ) در ادامه سخن خود به هشام ابن حكم مى فرمايد:يا هشام ، ان الله تبارك و تعالى اكمل للناس الحجج بالعقول ، و نصر النبيين بالبيان و دلهم على ربوبيته بالادلة فقال : و الهكم اله واحد لا اله الا هو الرحمن و الرحيم ان فى خلق السماوات و الارض و اختلاف الليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لآيات لقوم يعقلون .(475)...(476) اى هشام ، همانا خداى تبارك و تعالى به واسطه عقل حجت را بر مردم تمام كرده و پيامبران را به وسيله بيان يارى كرده و به سبب براهين به ربوبيت خويش راهنمايى شان كرده و فرموده است : و خداى شما خدايى است يگانه كه جز او خدايى نيست ، و اوست بخشايشگر مهربان ، همانا در آفرينش آسمانها و زمين ، و آمد و شد شب و روز، و كشتيهايى كه در دريا به سود مردم روان مى شوند، و آبى كه خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمين را پس از مردگى اش زنده كرده و در آن هر گونه جنبنده اى پراكنده كرده است ، و (نيز در) گردانيدن بادها، و ابرى كه ميان آسمان و زمين آرميده است ، نشانه هايى است براى مردمى كه تعقل مى كنند.بدين ترتيب انسان با عقل به دريافتى درست از هستى مى رسد و با اين سير به آخرت روى مى كند و زندگى اين جهانى را در خدمت آخرت مى گيرد، چنانكه امام صادق (ع ) در ادامه سخن خويش تربيت عقلانى را اين گونه توصيف مى كند:ثم وعظ اهل العقل و رغبهم فى الآخرة فقال : و ما الحياة الدنيا الا لعب و لهو و للدار الآخرة خير للذين يتقون افلاتعقلون .(477)...(478) پس خداوند صاحبان عقل را اندرز داده و به آخرت تشويقشان كرده و فرموده است : و زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست ، و قطعا سراى آخرت براى كسانى كه پرهيزگارى مى كنند بهتر است . آيا تعقل نمى كنيد؟.اما اگر اين تربيت عقلانى صورت نگيرد و موهبت عظيم و نيروى شگفت عقل در نتيجه پيروى هواى نفس و تسويلات شياطين مهجور شود، انسان اسير حيوانيت خود مى شود و از هر جنبنده اى پليدتر و خطرناكتر مى گردد كه خداى سبحان فرموده است :ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لايعقلون .(479) همانا بدترين جنبندگان نزد خداوند كران و گنگانى اند كه تعقل نمى كنند.آنان كه در مسير عدم تعقل گام بردارند مجازاتشان اين است كه گرفتار تاريك دلى و بى ايمانى و رجس و پليدى مى شوند و همه زيركى و توان خود را در اين جهت به كار مى گيرند؛ و همه تباهگريها از اينجاست .و يجعل الرجس على الذين لا يعقلون .(480)و (خداوند) بر كسانى كه تعقل نمى كنند، پليدى را قرار مى دهد.براى هدايت و سعادت آدمى ، بايد او را تربيت عقلانى كرد به گونه اى كه بر وجود آدمى عقل الهى و خرد نورانى حاكم باشد و عقل مكسبى و خرد تجربى در خدمت آن .عقل معاد و عقل معاش
آدمى را دو عقل است ، عقلى كلى ، ايمانى و هدايتگر كه بدان عقل معادگفته مى شود و عقلى جزوى ، مكسبى و حسابگر كه عقل معاش ناميده مى شود. از امير مؤ منان (ع ) چنين وارد شده است :
راءيت العقل عقلين
و لاينفع مسموع
كما لاتنفع الشمس
و ضوء العين ممنوع (481)
فمطبوع و مسموع
اذا لم يك مطبوع
و ضوء العين ممنوع (481)
و ضوء العين ممنوع (481)
عقل دو عقل است اول مكسبى
از كتاب و اوستاد و فكر و ذكر
عقل تو افزون شود بر ديگران
لوح حافظ باشى اندر دور و گشت
عقل ديگر بخشش يزدان بود
چون ز سينه آب دانش جوش كرد
نه شود گنده نه ديرينه نه زرد(482)
كه درآموزى چو در مكتب صبى
از معانى وز علوم خوب و بكر
ليك تو باشى ز حفظ آن گران
لوح محفوظ است كو زين در گذشت
چشمه آن در ميان جان بود
نه شود گنده نه ديرينه نه زرد(482)
نه شود گنده نه ديرينه نه زرد(482)
عقل حيوانى چو دانست اختيار
اين مگو اى عقل انسان شرم دار(483)
اين مگو اى عقل انسان شرم دار(483)
اين مگو اى عقل انسان شرم دار(483)
عقل جزوى آفتش وهم است و ظن
ز آنك در ظلمات شد او را وطن (484)
ز آنك در ظلمات شد او را وطن (484)
ز آنك در ظلمات شد او را وطن (484)
عقل جزوى همچو برق است و درخش
در درخشى كى توان شد سوى وخش (485)
در درخشى كى توان شد سوى وخش (485)
در درخشى كى توان شد سوى وخش (485)
غير اين عقل تو حق را عقلهاست
كه بدين عقل آورى ارزاق را
زآن دگر مفرش كنى اطباق را(486)
كه بدان تدبير اسباب سماست
زآن دگر مفرش كنى اطباق را(486)
زآن دگر مفرش كنى اطباق را(486)
و الفكر حركة الى المبادى
و من مبادى الى المراد(505)
و من مبادى الى المراد(505)
و من مبادى الى المراد(505)
هذا هو القسطاس مستقيما
و يوزن الدين به قويما(509)
و يوزن الدين به قويما(509)
و يوزن الدين به قويما(509)
تفكر رفتن از باطل سوى حق
به جزو اندر بديدن كل مطلق (511)
به جزو اندر بديدن كل مطلق (511)
به جزو اندر بديدن كل مطلق (511)