دريای موج خيز نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دريای موج خيز - نسخه متنی

علی ابوالحسنی منذر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پس مى سزد كه دفتر غدير را گشوده، در آن به ديده دقت و حكمت نظر فكنيم، و به مدد وى، گره از مشكلِ كهنه اختلاف امت اسلام، باز گشاييم. حادثه 'غديرخم'، هم به لحاظ قدمتِ تاريخى، كه عمرش به درازاى عصر رسالت است، و هم به لحاظ پيمانى كه رسول اكرم "ص" از مسلمين گرفته، حكمِ چشمه تعقل تاريخى را دارد؛ چشمه اى كه امت اسلام همواره مى تواند در زلالِ هماره جوشانش، دل و جان را صفا دهد و جمال زيباى حقيقت را - بى هيچ زنگار تيرگى و غبار تحريف - در آينه آن مشاهده كند.

در نظر صائب امينى، غدير، يك جريان عادى، چونان جريان هاى ديگر تاريخ، محكوم به مرگ و فراموشى نيست؛ يك حقيقت مستمر و بى زوال است؛ چراغِ روشنِ آگاهى و معرفتى است كه راه نجات و سعادت را در همه زمان ها به همه نسل ها نشان مى دهد و مهم ترين عاملِ انحطاط و عقب ماندگى جهان اسلام، بل جهان بشرى را، كه دورى از ولايت علم و عدل است، بازمى گويد. غدير، رد پايى است كه تشنگان عدل و آزادى را به آبشخورِ زلالِ فلاح و رستگارى، رهنمون مى شود.

در بركه غدير، مى توان سروش وحى را از زبان رسولِ هدايت شنيد و در پرتو آن، به رازِ تباهى مسلمين در عصر امويان و عباسيان و ديگر خودكامگان ريز و درشتِ تاريخ اسلام پى برد. غدير، شاقولى است كه با آن مى توان ميزان انحراف حاكمان و حكومت گران را، در درازناىِ تاريخ اسلام، از مشى و مرام پيامبر دريافت و با تحليل ريشه ها و پيامدهاى اين انحرافِ فزاينده، به سؤالاتى اساسى از اين دست پاسخ گفت كه امت اسلام، چرا و چگونه به تدريج از منزلت والاى نخستين خويش به دور افتاد و كارش به جايى رسيد كه مشتى صهيونيست، قبله اولش را به زور و تزوير از چنگش برون آورند و مستكبران عالَم سوز بر مقدراتش چنگ افكنند و به هيچ رو، توان ستاندن حق خويش را نداشته باشد!

سؤال، كاملاً جدى، حياتى و امروزين است و در عين حال، پاسخ اساسى و ريشه اىِ آن، در غدير و پيام حيات بخش آن نهفته است. امت اسلام، جز با تعمق در تاريخ و آشنايى عميق با اصول و مبانىِ فكرى و سياسى 'مدينة النبى' و پى افكندنِ نظامى نو بر مبناى اين اصول در عصر حاضر، به عزت و شوكت راستين خويش نخواهد رسيد. ميان مسلمانان با انوار وحى، اما، حجاب هاى ظلمانى اى وجود دارد كه به دست بيدادگرانى چون معاويه و حديث تراشانى چون ابوهريره ايجاد شده، مانعِ تماشاى رخسارِ جميلِ حقيقت و در نتيجه، تجديد بناى مدينه نَبَوى است. در هزارتوىِ اين تاريخِ بيدادزده و آلوده به فساد و فريب و تحريف، همايش غدير، چونان چلچراغى در شبستان تاريخ اسلام مى درخشد، نور مى افشاند و به سانِ فانوس دريا، طوفان زدگان و به گرداب غلتيدگان را به ساحل نجات رهنمون مى شود. از ياد نبريم كه پيامبر، در خطبه غدير، به تأكيد و اصرار، از حاضران خواست كه پيام حيات بخش او را براى غايبان بازگو كنند: ألا فَلْيُبَلِّغِ الشاهدُ الغائبَ. [ ر.ك: علامه امينى، الغدير، ج 1، ص 11. ] تشنگان حقيقت، جز در بركه غدير، آب زلال نمى يابند و انديشه را از چرك و رسوبى كه بر آن نشسته، نمى شويند.

بنابراين، شگفت نيست اگر مى بينيم امينى، در لواى بحث غدير، پرونده حاكمان و خليفگان صدر اسلام را مى گشايد؛ دانش اندك خلفا و خبطها و خطاهاى مكرر ايشان را فاش مى سازد؛ قصه پردازان و حديث تراشان و تحريف گران حقيقت را، كه در پوستين تاريخ رفته اند، به محاكمه مى كشد؛ ستمى را كه حتى در عصر خلفاى نخستين، بر امثال ابوذر و عمار و ابن مسعود رفته است، برملا مى كند و عنوان 'دادخواهِ جرمِ تاريخ' را - به شايستگى - از آنِ خود مى سازد.

او چالش ميان على "ع" و معاويه را، 'جنگ قدرت' در دورانى گذشته و فراموش شده نمى بيند؛ بلكه در آينه آن ستيز، نبرد علم، تقوا و فضيلت را با جهل، جور و شيطنت در سراسر تاريخ بشر مشاهده مى كند. سوز و گداز امينى در تبيين و اثبات حقيقت، چنان است كه گويى مى خواهد 1400 سال تحريفِ حقيقت، و ظلم و بيدادى را كه از اين راه بر نسل هاى مسلمان رفته، يك تنه جبران كند و آبِ رفته را باز آرد!

محروميت 25 ساله امت اسلام از شهدِ علم و عدالت علوى، براى امينى، يك مسئله شخصى نيست كه زيانِ آن تنها به على "ع" رسيده باشد؛ بازَنده اصلى در عرصه تاريخ، نسلى است كه در غيبتِ اجبارىِ امام عدل و آزادى از كانون قدرت، خوراكِ تبليغات امويان، عباسيان و ديگران شد. آنان چنان از راست راهِ قرآن و سنت نبوى دور افتادند كه هنوز نيم قرن از رحلت پيامبر نگذشته، پاى در ركاب كردند و با فريادِ 'تكبير' و شعارِ يا خيلَ اللَّهِ ارْكبى وَ بِالْجَنّةِ ابشرى، خون عزيزترين كسانِ وى را بر زمين نينوا ريختند و به فرمان يزيد - همان كسى كه رسالتِ خويش را انتقامِ خون كفار بدر از پيامبر مى شمرد - فاجعه اى را رقم زدند كه حتى نامسلمانان نيز از شدتِ فضيحتِ آن، انگشت تعجب بر دهان دارند!

/ 41